با اشک چشم، قبر تو را رنگ میزند
این مادری که بوسه بر این سنگ میزند
مادر نبودهای که بدانی چه میکشد
وز چه به روی صورت خود چنگ میزند
مادر نبودهای که بدانی غم پسر
آتش به جان مادر دلتنگ میزند
در استوای هجر تو هر چند سوخته
اما پر از غرور دم از جنگ میزند
با اشکهای شعلهورش، دست بر دعا
آتش به هر چه فتنه و نیرنگ میزند
هان ای شهید! زنده تاریخ تا ابد!
مرگا بر آن که راه تو را انگ میزند
در این هوای شرجی دور از تبسمت
کم کم تمام آینهها زنگ میزند
میخواستم قصیده بگویم به وصف تو
دیدم که پای قافیه ها لنگ میزند