هوالحق
سیدی بود دلسوخته.
عاشقی بود شیدا. عزیزی بود که هیچ گاه بغض فرو خورده اش بالا نیامد و نم اشک
دیدگانش، لحظهای آسودهاش نگذاشت. بغض و لبخندش قرین و ممزوج بود و هرکه را با او
خلوتی بود، در ضیافت محفل حیرت او، چیزی جز خون دل و آب دیده هیچ ندید.
سید مرتضی آوینی، کسی بود که نیمه
آسمانیاش، بیش از نیمه زمینیاش بود، و هنوز آفتاب پس از لیلة الدفن او از افق سر
نزده بود که بداندیشان و دشمنان حربی او سرزده بر سر منبرها رفتند و داد
فراق سر دادند و اشک از دیده ها جاری کردند و چنان ناله نفاق خود را با فغان مریدان و دوستان یکی کردند که تو
گویی تا دیروز، هم اینان نبودند که سید را بر سر دار جفا می کردند و چوب تکفیر بر
لبانش می زدند.
عزیزِ برادر! روزگار
چنان بر مدار ریا گردش گرفته که انگار هیچ صاحب دلی را توان رسیدن به گرد آن نیست،
ولی در این وادی حیرت بر دوستان حقیقی آن بزرگوار فرض است که دست هنر بر زانوی همت
نهاده و جهت ادای دینی که به او دارند، از سرچشمه زلال معرفت و خاک خون نشسته دل،
تحفه ای گرانمایه تهیه کنند.
خوشا به حال اهل
ذوقی که خلوت دل را با قلمی به صفحه اظهار می سپارند و رود اندیشه را با جوهر و
رنگی و تأملی کوتاه به دریای بی کرانه خواهندگان متصل می کنند. شاید تو نیز خواسته
باشی خاطر و دل مشغولی یاد سید مرتضی را به تصویر بکشی؛ ولی مشکلات ابزار سینما، تو را در مرحله
تفکر معطل گذاشته باشد. حقیر مفتخرم که این واسطه مقدس را به عهده گرفته ام تا هر
دوستدار "سید مرتضی"را در امر ثبت تصویری یار و همراه باشم.
منتظر تماس شما هستم.
شب ها : [شماره تلفن..]
حاتمیکیا