21 مهر 1400 7 (ربیع الاول 1443 - 43 : 05
کد خبر : ۲۵۲۴۶
تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۲:۱۳
عقیق:

دوباره خاطره‌ها شعر را عزا کرده است
دوباره یاد دری آتشی به پا کرده است
 
مرا ببخش که تا بوی دود می‌آید
به رنگ قافیه تنها کبود می‌آید
 
دوباره همسفر قصه‌ات شدم مادر!
بگیر دست مرا بین کوچه‌ها، آخرـ
 
به کوچه‌های مدینه که اعتباری نیست
جسور می‌شود آنگه که ذوالفقاری نیست
 
چقدر دلهره باید نثار راه کنم
مدام این طرف و آن طرف نگاه کنم
 
نسیم تا که میاید به لرزه می افتم         
صدای پا که میاید به لرزه می‌افتم
 
چقدر دل‌نگرانم میان این کوچه
چگونه بگذرم از داستان این کوچه
 
نمی‌شود که تصور کنم چه شد مادر!
خدا نخواسته شاید ببینمت پرپر
 
کمی به فاصله می‌ایستم سرم پایین
و ناگهان.. نه! چه می‌بینم آه! روی زمین
 
دل من است که چون گوشواره می‌شکند
زمین به زیر ورق‌های پاره می‌شکند
 
بیا فقط برویم این زمین پر از درد است
هوای تیره‌ی این کوچه ناجوانمرد است
 
چطور خاطره‌ها را ز یاد خود ببرم
نه! دیگر اصلا از این کوچه‌ها نمی‌گذرم
 
شکسته است غرور تو و دل من نیز
دوباره مادر من یا علی بگو برخیز...



شاعر:انسیه سادات هاشمی

منبع:فرهنگ
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
بردبار از نکا
|
|
۱۳:۱۷ - ۱۳۹۳/۰۱/۱۷
دوباره مادر من یا علی بگو برخیز...