علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید: این آیه شریفه چه خطابش را منحصر به رسول خدا (ص) بدانیم و چه اینکه بگوییم خطاب به آن حضرت و به دیگران است متعرض امرى است که آدمى آن را کار خود مىداند، و به طرف مقابل خود وعده مىدهد که در آینده این کار را مىکنم.
قرآن
کریم در تعلیم الهى خود تمامى آنچه که در عالم هستى است چه ذوات و چه آثار و افعال
ذوات را مملوک خدا به تنهایى مىداند، که مىتواند در مملوک خود هر قسم تصرفى
نموده و هر حکمى را انفاذ بدارد، و کسى نیست که حکم او را تعقیب کند، و غیرخدا هیچ
کس هیچ چیز را مالک نیست، مگر آنچه را که خدا تملیکش کرده، و او را بر آن توانا
نموده، تازه بعد از تملیک هم باز خود او مالک و قادر بر آن است و مانند تملیک ما
به یکدیگر نیست که وقتى چیزى به کسى تملیک کنیم دیگر خودمان مالک نیستیم.
پس
تمامى ذواتى که در عالم است که داراى افعال و آثارى هستند و ما آنها را سبب و فاعل
و علت آن افعال و آثار مىنامیم هیچ یک مستقل در سببیت خود نیستند، و هیچکدام در
فعل و اثر خود بى نیاز از خدا نیست، هیچ عملى و اثرى از آنها سر نمىزند مگر آنکه
خدا بخواهد، زیرا او است که آن را قادر بر آن فعل کرده و در عین حال سلب قدرت از
خود ننموده، تا آن فاعل بر خلاف اراده خدا ارادهاى کند.
و
به عبارت دیگر هر سببى از اسباب عالم هستى سبب از پیش خود نیست و سببیتش به اقتضاء
ذاتش نمىباشد، بلکه خداى تعالى او را قادر بر فعل و اثرش کرده و هر جا که فعل و
اثرى از خود نشان دهد مىفهمیم که خدا خلاف آن را اراده نکرده است.
و
اگر بخواهى مىتوانى بگویى خداى تعالى راه رسیدن به اثر را برایش آسان و هموار
کرده. و باز اگر خواستى بگو اثر خود را به اذن خدا بروز مىدهد، زیرا برگشت همه
این تعبیرات به یکى است. اذن خدا همان اقدار خدا است، اذن خدا همان رفع موانع
نمودن خدا است، و آیات داله بر این که هر عملى از هر عاملى موقوف بر اذن خداى
تعالى است بسیار زیاد است از آن جمله مىفرماید:"ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ
أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلى أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ / هیچ درخت خرمایى
را قطع نمىکنید و یا به حال خود نمىگذارید مگر به اذن خدا. " و نیز
مىفرماید:" ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ / هیچ مصیبتى
نمىرسد مگر به اذن خدا. " و نیز مىفرماید:" وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ
یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ / سرزمین پاک روئیدنیش نمىروید مگر به اذن
خدا.
"
پس
انسان عارف به مقام پروردگار خود و کسى که خود را تسلیم پروردگار خویش ساخته
مىبایستى هیچ وقت خود را سبب مستقل در امرى و در کارى نداند، و خود را در آنکار
مستغنى از خدا نپندارد، و بداند که اگر مالک آن عمل و قادر بر آن است خداى تعالى
تملیکش فرموده. و او بر آن کار قادرش ساخته. و ایمان داشته باشد به اینکه:"
أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً- نیروها همه از خدا است" لا جرم هر وقت
تصمیم مىگیرد که عملى را انجام دهد باید عزمش توأم با توکل بر خدا باشد هم چنان که
خودش فرموده:" فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ" و هر وقت به کسى
وعدهاى مىدهد و یا از عملى که در آینده انجام دهد خبر مىدهد، باید مقیدش کند به
اذن خدا، یا به عدم مشیت خدا خلاف آن را، و بگوید این کار را مىکنم اگر خدا غیر
آن را نخواسته باشد. و همین معنا یعنى نهى از مستقل پنداشتن، خود معنایى است که از
آیه شریفه به ذهن مىرسد، مخصوصا با سابقه ذهنى که از قرآن کریم در باره این حقیقت
داریم وقتى مىشنویم:"وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً
إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ"، آن هم با در نظر گرفتن آیات قبل که وحدانیت خدا
را در الوهیت و ربوبیت بیان مىکرد و همچنین آیات ما قبل این قصه را که آنچه در
روى زمین است زینت داده خدا معرفى مىنمود، و مىفرمود:
از همه اینها استفاده مىشود که منظور از جمله" وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً" این نیست که شما کارهاى خودتان را به خود نسبت ندهید، و این کارها مال شما نیست، قطعا منظور این نیست، براى اینکه ما مىبینیم بسیارى از موارد، خدا کارهاى پیغمبرش و غیر پیغمبرش را به خود آنان نسبت داده، و اصلا امر مىکند که کارهایى را به خودش نسبت دهد:" فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ" و یا" لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ" پس قرآن کریم اصل نسبت دادن افعال به فاعل را انکار نمىکند آن چیزى را که انکار کرده این است که کسى براى خود و یا براى کسى و یا چیزى ادعاى استقلال در عمل و بىنیازى از مشیت خدا و اذن او کند، این است آن نکتهاى که جمله استثنایى:" إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ" در مقام افاده آن است.
اما
در تفسیر نمونه هم در این ارتباط آمده است: خطاب قرآن به پیامبر این است که اولا
تو هرگز مستقل در تصمیمگیرى نیستى و اگر خدا نخواهد هیچ کس توانایى بر هیچکار را
ندارد، بنا بر این براى اینکه ثابت کنى نیروى تو از نیروى لا یزال او است و قدرتت وابسته
به قدرت او جمله انشاء اللَّه (اگر خدا بخواهد) را حتما به سخنت اضافه کن.
ثانیا:
خبر دادن قطعى براى انسان که قدرتش محدود است و احتمال ظهور موانع مختلف مىرود
صحیح و منطقى نیست، و چه بسا دروغ از آب در آید، مگر اینکه با جمله" انشاء
اللَّه" همراه باشد.
بعضى
از مفسران احتمال دیگرى در تفسیر آیه فوق گفتهاند و آن اینکه منظور نفى استقلال
انسان در کارها است مفهوم آیه چنین است:" تو نمىتوانى بگویى من فلان کار را
فردا انجام خواهم داد مگر خدا بخواهد".
البته
لازمه این سخن آن است که اگر جمله انشاء اللَّه را بیفزائیم سخن کامل خواهد بود،
اما این لازمه جمله است نه متن آن چنان که در تفسیر اول گفته شد.
شان
نزولى را که در مورد آیات فوق نقل کردیم تفسیر اول را تایید مىکند، زیرا پیامبر
(ص) بدون ذکر انشاء اللَّه به کسانى که پیرامون اصحاب کهف و مانند آن سؤال کرده بودند
قول توضیح و جواب داد، به همین جهت مدتى وحى الهى به تاخیر افتاد، تا به پیامبر
(ص) در این زمینه هشدار داده شود و سرمشقى براى همه مردم باشد.
سپس
در تعقیب این جمله، قرآن مىگوید هنگامى که یاد خدا را فراموش کردى بعد که متوجه
شدى پروردگارت را بخاطر بیاور. اشاره به اینکه اگر بخاطر فراموشى جمله انشاء
اللَّه را به سخنانى که از آینده خبر میدهى نیفزایى هر موقع به یادت آمد فورا
جبران کن و بگو انشاء اللَّه، که این کار گذشته را جبران خواهد کرد.
منبع:شبستان