وقتى
فاطمه عليها السّلام از دنيا رحلت نمود امّ ايمن سوگند خورد كه در مدينه نماند، زيرا
طاقت ديدن آن مواضع و محله ايى كه فاطمه را در آنجا ديده بود نداشت، لذا از مدينه
خارج شد و به سوى مكّه حركت كرد، در بين راه آب او تمام و تشنگى بر او غلبه كرد پس
دستان خود را به سوى آسمان بلند كرده و گفت:
پروردگارا!
من خدمتكار حضرت فاطمه هستم، آيا مى خواهى مرا به واسطه عطش و در حال تشنگى
بميرانى؟
در
اين حال خداوند متعالى دلوى آب از آسمان براى او فرستاد و او از آن آب نوشيد و هفت
سال از آب و غذا بى نياز گرديد، و مردم او را در روز بسيار گرم به دنبال كارهايى
مى فرستادند ولى او هرگز تشنه نمى شد.