روزهای محرم گذشت و به غروب عاشورا رسید؛ زمانی که دیگر مردی در کاروان کربائیان نبود مگر امام سجاد(ع) که ایشان هم بیمار بودند؛ یعنی همه کارهای بعد از عصر عاشورا بر عهده حضرت زینب بود.
ارزش و عظمت زینب کبری، به خاطر موضوع و حرکت عظیم انسانی و اسلامی او بر اساس تکلیف الهی است. کار او، تصمیم او، نوع حرکت او، به او این طور عظمت بخشید.
زینب کبری(س) اولا: موقعیت را شناخت، هم موقعیت قبل از رفتن امام حسین به کربلا، هم موقعیت لحظات بحرانی روز عاشورا، هم موقعی تحوادث کشنده بعد از شهادت. ثانیا طبق هر موقعیت یک انتخاب کرد. این انتخابها زینب را ساخت.
عامل پیروزی خون بر شمشیر زینب بود
بعد از شهادت حسین بن علی که دنیا ظلمانی شد و دلها و جان ها و آفاق عالم تاریک گردید، این زن بزرگ یک نور شد و درخشید. عاشورا بدون زینب کبری آن حادثه تاریخی ماندنی نمی شد. شخصیت زینب در این حادثه آنچنان بارز است که انسان احساس می کند یک حسین دوم است در پوشش یک زن، در لباس دختر علی.
اینکه در عاشورا، خون بر شمشیر پیروز شد، عامل این پیروزی زینب بود، والا خون در کربلا تمام می شد. چیری که باعث شد این شکست نظامی ظاهری، تبدیل به یک پیروزی قطعی دائمی شود، عبارت بود از: منش زینب کبری.
زینب کبری الگو است؛ الگو برای همه مردان و زنان بزرگ عالم. انقلاب نبوی و انقلاب علوی را آسیب شناسی میکند و می گوید: شما نتوانستید در فتنه، حق را تشخیص دهید؛ نتوانستید به وظیفه تان عمل کنید؛ نتیجه این شد که جگر گوشه پیغمر بر روی نیزه رفت، عظمت زینب را اینجا میتوان فهمید.
در همین راستا و برای شناخت مصائب وارد بر حضرت زینب و تحلیل نقش و جایگاه این بانوی بزرگ از نگاه رهبری انقلاب کمک میگیریم.
عظمتى که حضرت زینب در چشم ملتهاى اسلامى دارد، از چیست؟
زینب کبرى یک زن بزرگ است. عظمتى که این زن بزرگ در چشم ملتهاى اسلامى دارد، از چیست؟ نمىشود گفت به خاطر این است که دختر علىبنابىطالب(علیهالسّلام)، یا خواهر حسینبنعلى و حسنبنعلى(علیهماالسّلام) است. نسبتها هرگز نمىتوانند چنین عظمتى را خلق کنند. همه ائمه ما، دختران و مادران و خواهرانى داشتند؛ اما کو یک نفر مثل زینب کبرى؟
ارزش و عظمت زینب کبرى، به خاطر موضع و حرکت عظیم انسانى و اسلامى او بر اساس تکلیف الهى است. کار او، تصمیم او، نوع حرکت او، به او اینطور عظمت بخشید. هر کس چنین کارى بکند، ولو دختر امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) هم نباشد، عظمت پیدا مىکند. بخش عمده این عظمت از اینجاست که اولاً موقعیت را شناخت؛ هم موقعیت قبل از رفتن امام حسین(علیهالسّلام) به کربلا، هم موقعیت لحظات بحرانى روز عاشورا، هم موقعیت حوادث کشنده بعد از شهادت امام حسین را؛ و ثانیاً طبق هر موقعیت، یک انتخاب کرد. این انتخابها زینب را ساخت.
تصمیمی که حتی چهرههای نامدار صدر اسلام در آن ماندند و نفهمیدند چه باید بکنند
قبل از حرکت به کربلا، بزرگانى مثل ابنعباس و ابنجعفر و چهرههاى نامدار صدر اسلام، که ادعاى فقاهت و شهامت و ریاست و آقازادگى و امثال اینها را داشتند، گیج شدند و نفهمیدند چهکار باید بکنند؛ ولى زینب کبرى گیج نشد و فهمید که باید این راه را برود و امام خود را تنها نگذارد؛ و رفت. نه اینکه نمىفهمید راه سختى است؛ او بهتر از دیگران حس مىکرد. او یک زن بود؛ زنى که براى مأموریت، از شوهر و خانوادهاش جدا مىشود؛ و به همین دلیل هم بود که بچههاى خردسال و نوباوگان خود را هم به همراه برد؛ حس مىکرد که حادثه چگونه است.
در آن ساعتهاى بحرانى که قویترین انسانها نمىتوانند بفهمند چه باید بکنند، او فهمید و امام خود را پشتیبانى کرد و او را براى شهید شدن تجهیز نمود. بعد از شهادت حسینبنعلى هم که دنیا ظلمانى شد و دلها و جانها و آفاق عالم تاریک گردید، این زن بزرگ یک نورى شد و درخشید. زینب به جایى رسید که فقط والاترین انسانهاى تاریخ بشریت - یعنى پیامبران - مىتوانند به آنجا برسند. (1)
عاشورا بدون زینب کبری آن حادثه تاریخی ماندنی نمیشد
واقعا کربلا بدون زینب، کربلا نبود. عاشورا بدون زینب کبری آن حادثه تاریخی ماندنی نمیشد. آن چنان شخصیت دختر علی (ع) در این حادثه از اول تا آخر، بارز و آشکار است که انسان احساس میکند یک حسینِ دوم است در پوشش یک زن، در لباس دختر علی. غیر از اینکه اگر زینب نیود بعد از عاشورا چه میشد، شاید امام سجاد هم کشته میشد، شاید پیام امام حسین به هیچ کس نمیرسید. ...
دو بار اضطراب حضرت زینب
دو بار زینب احساس اضطراب کرد و به امام حسین این اضطراب را ذکر کرد. یک بار در یکی از منازل بود، بعد از ماجرای خبر شهادت جناب مسلم که حضرت آمدند و چیزهایی را نقل کردند و خبرهای گوناگونی میرسید. حضرت زینب، بالاخره هم یک زن هست با عواطف جوشان زنانه،با احساسات لطیف یک زن، و مظهر جوشش احساسات هم، همین خاندان پیغمبرند. در عین صلابت، در عین قدرت، در عین شجاعت، در عین مقاومت در مصائب، مظهر چشمه جوشان و زلال لطافت انسانی، ترحم انسانی هم باز همین خانواده است. ...
و زینب نه یک زن معمولی، خواهر امام حسین، خواهری که عاشقانه امام حسین را دوست میدارد؛ خواهری که شوهرش را رها کرد، خانوادهاش را رها کرد با امام حسین آمد؛ تنها هم نیامد، عون و محمد، پسرهایش را هم آورد. من احتمال میدهم که عبدلله بن جعفر حتی راضی نبود که پسرهایش بیایند، یقین ندارم که عبدلله راضی بود، اما زینب آنها را آورد، برای خاطر اینکه با خودش باشند در راه خدا اگر بنای جانبازی است، آنها هم شهید بشوند.
حالا در یکی از منازل بین راه احساس کرد که خطرناک است، رفت به امام حسین عرض کرد، برادر احساس خطر میکنم، من وضع را خطرناک میبینم. میداند مسئله، مسئله شهادت و اسارت است، اما در عین حال آن چنان هیجانِ حوادث او را زیر فشار میگذارد که به امام حسین مراجعه میکند، اینجا امام حسین چیز زیادی به او نگفتند، فرمودند: چیزی نیست، هر چه خدا بخواهد همان پیش خواهد آمد و قریب به این مضمون که «ما شاء الله کان» هرچه خدا بخواهد او خواهد شد.
دیگر ما از زینب کبری (س) چیزی نمیبینیم که به امام حسین گفته باشد یا سوال کرده باشد یا یک فشاری را در روح خودش احساس کرده باشد و به امام حسین منتقل کرده باشد، مگر در شب عاشورا.
اولِ شب عاشورا، آنجا هم آنجایی است که زینب کبری شاید بتوان گفت بیتاب شد از شدت غم. نقل میکند – راوی این قضیه امام سجاد (ع) است که حضرت بیمار بودند- امام سجاد نقل میکنند، میگویند در خیمه من خوابیده بودم، عمهام زینب هم پهلوی من نشسته بود و از من پذیرایی میکرد. خیمه پهلویی هم پدرم حضرت ابی عبدلله بود، نشسته بود و جُون –غلام ابیذر – داشت شمشیر حضرت را اصلاح میکرد، خودشان را آماده میکردند برای نبردی که فردا در پیش داشتند. میگوید یک وقت دیدم پدرم بنا کرد زمزمه کردن و یک اشعاری خواند که مضمون این اشعار این است که دنیا رو گردان شده و عمر به انسان وفا نخواهد کرد و مرگ نزدیک است؛ «یا دهر اُفٍّ لک من خَلیلِ کم لَکَ بالاشراقِ و الأصیل» این نشاندهنده این است که کسی که این شعر را دارد میخواند مطمئن است که به زدی و در زمان نزدیکی دنیا را مفارقت خواهد کرد.
امام سجاد میگوید من این شعر را شنیدم، پیام و معنای این شعر را هم درک کردم، فهمیدم امام حسین دارد خبر مرگ خودش را میدهد، اما خودم را نگه داشتم. ناگهان نگاه کردم دیدم عمهام زینب به شدت ناراحت شد. برخاست رفت به خیمه برادر، گفت: برادر جان! میبینم خبر مرگ خودت را میدهی. ما تا به حال دلمان به تو خوش بود، وقتی پدرمان از دنیا رفت، گفتم برادرانمان هستند. برادرم امام حسن مجتبی وقتی به شهادت رسید، من گفتم برادرم امام حسین هست، سالها به تو دل خوش کردم، به اتکای تو بودم، امروز میبینم تو هم خبر مرگ میدهی.
عصر عاشورا؛ تمام مردها به شهادت رسیدند و ...
البته زینب حق دارد ناراحت باشد. من تصور میکنم وضعیتی که آن روز برای زینب وجود داشته یک وضعیت استثنایی است. هیچکدام از زنها را و حتی امام سجاد را نمیتوانیم با وضع زینب مقایسه کنیم وضعشان را. بسیار وضع زینب، وضع سخت و طاقتفرسایی بوده، تمام مردها در روز عاشورا به شهادت رسیدند. عصر عاشورا یک نفر مرد توی تمام خیمهگاه نبود مگر امام سجاد، که او هم مرض بود،آنجا افتاده بود و شاید در حالت اِغما به سر میبرد.
حالا شما ببینید این خیمهگاه و اردوگاهی که در او هشتاد نفر، هشتاد و چهار نفر زن و بچه هستند و در میان یک دریای دشمن محاصرهاند، اینها چقدر کار دارند؛ بعضی تشنهاند، بعضی گرسنهاند، یا بشود گفت همه تشنهاند و همه گرسنهاند، دلها هم لرزان و خائف است، جسدهای شهدا همه قلمقلم شده روی زمین افتاده است، بعضی برادر اینهایند، بعضی فرزند اینهایند. به هر حال یک حادثه بسیار تلخ و وحشتآوری است. یک نفر باید این جمعیت را جمع کند. آن یک نفر زینب است.
حال زینب در عصر عاشورا
زینب فقط این نبود که برادرش را از دست داده بود، یا دو فرزندش را، یا بردارهای دیگرش را، یا این همه عزیزان را و هجده نفر جوانان بنیهاشم و اصحاب وفادار را. اینهم بود و شاید این اهمیتش کمتر از آن هم نبود که در میان این همه دشمن، بار سنگین اداره و حراست و مدیریت این خرگاه شکستخورده پراکنده شده و متفرق شده را به عهده دارد، حتی امام سجاد را هم بایستی او اداره کند، لذا زینب در آن چند ساعتی که بعد از حادثه اتفاق افتاد، تا آن ساعتی که حرکت کردند و رفتند، و دشمنها مشخص شد که با اینها چه کار خواهد کرد؛ در آن چند ساعت که یک شب تاریک و ظلمانی و سخت هم در میان این چند ساعت بوده، خدا میداند که به این زینب کبری چه گذشته است.
همچنین زینب در این چند ساعت دائماً در حال حرکت، در حال دوندگی پیش این بچه کوچک؛ دائماً بین این افراد حرکت میکند، اینها را جمع میکند، اینها را دل داری میدهد، اما یک وقت هم طاقت زینب به سر میرسید، خطاب به برادرش میکرد، به برادر شهیدش رو میکرد، تنها ملجأ و مَلاذش او بود. در روایت دارد که زینب کبری آمد در بالای سرِ جسد کشته و مجروح و قطعهقطعه شده برادرش ایستاد، از ته دل فریادش بلند شد: «یا محمّداه صلی علیک ملائکة السماء» ای جدّ ما! ای پیغمبر! ملائکه بر تو صلوات و درود بفرستند، «هذا الحسین مُرَمَّلُ بالماء» این کشته فتاده به هامون حسین توست. (2)
کربلا نشان داد که زن در حاشیه تاریخ نیست
زینب کبرى یک نمونه برجسته تاریخ است که عظمت حضور یک زن را در یکى از مهمترین مسائل تاریخ نشان میدهد. اینکه گفته میشود در عاشورا، در حادثه کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد - که واقعاً پیروز شد - عامل این پیروزى، حضرت زینب بود؛ والّا خون در کربلا تمام شد.
حادثه نظامى با شکست ظاهرى نیروهاى حق در عرصه عاشورا به پایان رسید؛ اما آن چیزى که موجب شد این شکست نظامىِ ظاهرى، تبدیل به یک پیروزى قطعىِ دائمى شود، عبارت بود از منش زینب کبرى؛ نقشى که حضرت زینب بر عهده گرفت؛ این خیلى چیز مهمى است. این حادثه نشان داد که زن در حاشیه تاریخ نیست؛ زن در متن حوادث مهم تاریخى قرار دارد. قرآن هم در موارد متعددى به این نکته ناطق است؛ لیکن این مربوط به تاریخ نزدیک است، مربوط به امم گذشته نیست؛ یک حادثه زنده و ملموس است که انسان زینب کبرى را مشاهده میکند که با یک عظمت خیرهکننده و درخشندهاى در عرصه ظاهر میشود؛ کارى میکند که دشمنى که به حسب ظاهر در کارزار نظامى پیروز شده است و مخالفین خود را قلع و قمع کرده است و بر تخت پیروزى تکیه زده است، در مقر قدرت خود، در کاخ ریاست خود، تحقیر و ذلیل شود؛ داغ ننگ ابدى را به پیشانى او میزند و پیروزى او را تبدیل میکند به یک شکست؛ این کارِ زینب کبرى است.
زینب (سلام اللَّه علیها) نشان داد که میتوان حجب و عفاف زنانه را تبدیل کرد به عزت مجاهدانه، به یک جهاد بزرگ.
خطبه فراموش نشدنى زینب کبرى در بازار کوفه یک تحلیل عظیم از وضع جامعه اسلامى است
آنچه که از بیانات زینب کبرى باقى مانده است و امروز در دسترس ماست، عظمت حرکت زینب کبرى را نشان میدهد. خطبه فراموش نشدنى زینب کبرى در بازار کوفه یک حرف زدن معمولى نیست، اظهارنظر معمولى یک شخصیت بزرگ نیست؛ یک تحلیل عظیم از وضع جامعه اسلامى در آن دوره است که با زیباترین کلمات و با عمیقترین و غنىترین مفاهیم در آن شرائط بیان شده است. قوّت شخصیت را ببینید؛ چقدر این شخصیت قوى است. دو روز قبل در یک بیابان، برادر او را، امام او را، رهبر او را با این همه عزیزان و جوانان و فرزندان و اینها از بین بردهاند، این جمع چند ده نفره زنان و کودکان را اسیر کردهاند، آوردهاند در مقابل چشم مردم، روى شتر اسارت، مردم آمدهاند دارند تماشا میکنند، بعضى هلهله میکنند، بعضى هم گریه میکنند؛ در یک چنین شرائط بحرانى، ناگهان این خورشید عظمت طلوع میکند؛ همان لحنى را به کار میبرد که پدرش امیرالمؤمنین بر روى منبر خلافت در مقابل امت خود به کار میبرد؛ همان جور حرف میزند؛ با همان جور کلمات، با همان فصاحت و بلاغت، با همان بلندى مضمون و معنا:
علت کم آوردن مردم کوفه در فتنه از زبان حضرت زینب
«یا اهل الکوفه، یا اهل الغدر و الختل»؛ اى خدعهگرها، اى کسانى که تظاهر کردید! شاید خودتان باور هم کردید که دنبالهرو اسلام و اهلبیت هستید؛ اما در امتحان اینجور کم آوردید، در فتنه اینجور کورى نشان دادید. «هل فیکم الّا الصّلف و العجب و الشّنف و الکذب و ملق الاماء و غمز الاعداء»؛ شما رفتارتان، زبانتان با دلتان یکسان نبود. به خودتان مغرور شدید، خیال کردید ایمان دارید، خیال کردید همچنان انقلابى هستید، خیال کردید همچنان پیرو امیرالمؤمنین هستید؛ در حالى که واقع قضیه این نبود. نتوانستید از عهده مقابله با فتنه بربیائید، نتوانستید خودتان را نجات دهید. «مثلکم کمثل الّتى نقضت غزلها من بعد قوّة انکاثا»؛ مثل آن کسى شُدید که پشم را میریسد، تبدیل به نخ میکند، بعد نخها را دوباره باز میکند، تبدیل میکند به همان پشم یا پنبه نریسیده. با بىبصیرتى، با نشناختن فضا، با تشخیص ندادن حق و باطل، کردههاى خودتان را، گذشته خودتان را باطل کردید. ظاهر، ظاهر ایمان، دهان پر از ادعاى انقلابیگرى؛ اما باطن، باطن پوک، باطن بىمقاومت در مقابل بادهاى مخالف. این، آسیبشناسى است.
زینب؛ زنی که الگو براى همه مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم است
با این بیان قوى، با این کلمات رسا، آن هم در آن شرائط دشوار، اینگونه صحبت میکرد. اینجور نبود که یک عده مستمع جلوى حضرت زینب نشسته باشند، گوش فرا داده باشند، او هم مثل یک خطیبى براى اینها خطبه بخواند؛ نه، یک عده دشمن، نیزهداران دشمن دور و برشان را گرفتهاند؛ یک عده هم مردم مختلفالحال حضور داشتند؛ همانهائى که مسلم را به دست ابنزیاد دادند، همانهائى که به امام حسین نامه نوشتند و تخلف کردند، همانهائى که آن روزى که باید با ابنزیاد در مىافتادند، توى خانههایشان مخفى شدند - اینها بودند توى بازار کوفه - یک عده هم کسانى بودند که ضعف نفس نشان دادند، حالا هم نگاه میکنند، دختر امیرالمؤمنین را مىبینند، گریه میکنند. حضرت زینب کبرى با این عده ناهمگون و غیر قابل اعتماد مواجه است، اما اینجور محکم حرف میزند.
او زن تاریخ است؛ این زن، دیگر ضعیفه نیست. نمیشود زن را ضعیفه دانست. این جوهر زنانه مؤمن، اینجور خودش را در شرائط دشوار نشان میدهد. این زن است که الگوست؛ الگو براى همه مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم. انقلاب نبوى و انقلاب علوى را آسیبشناسى میکند؛ میگوید شماها نتوانستید در فتنه، حق را تشخیص بدهید؛ نتوانستید به وظیفهتان عمل کنید؛ نتیجه این شد که جگرگوشه پیغمبر سرش بر روى نیزه رفت. عظمت زینب را اینجا میشود فهمید. ...
انقلاب ما انقلاب زینبى است
انقلاب ما انقلاب زینبى است. از اول انقلاب، زنان یکى از برجستهترین نقشها را در این انقلاب ایفاء کردند. هم در خود حادثه بزرگ انقلاب، هم در حادثه بسیار بزرگ هشت سال دفاع مقدس، نقش مادران، نقش همسران، از نقش مجاهدان اگر سنگینتر و دردناکتر و تحملطلبتر نبود، یقیناً کمتر نبود. مادرى که جوان خودش را، عزیز خودش را، دسته گل خودش را هجده سال، بیست سال - کمتر، بیشتر - پرورش داده، با آن محبت مادرانه او را به ثمر رسانده، حالا او را به طرف میدان جنگ میفرستد، که معلوم نیست حتّى جسد او هم برخواهد گشت یا نه. این کجا، رفتن خود این جوان کجا؟ که خوب، این جوان، با شور و هیجان جوانى، همراه با ایمان و روحیهى انقلابیگرى، حرکت میکند و میرود. کار این مادر، از کار آن جوان اگر بزرگتر نباشد، کوچکتر نیست. بعد هم که جسد او را برمیگردانند، افتخار میکند که بچه من شهید شده. اینها چیز کمى است؟ این، حرکت زنانه، حرکت زینبگون در انقلاب ما بود. ...
جز زیبائى، چیزى ندیدم
وقتى که دشمن میخواهد زینب کبرى را به آنچه که برایش پیش آمده، شماتت کند، میفرماید: «ما رأیت الاّ جمیلا»؛ جز زیبائى، چیزى ندیدم. برادرانش، فرزندانش، عزیزانش، نزدیکترین یارانش، اینها در مقابل چشمش قطعه قطعه شدند، به خاک و خون تپیدند، خونشان ریخته است، سرهایشان بالاى نیزه رفته است؛ میگوید جمیل، زیبا! این چه جور زیبائىاى است؟ این زیبائى را همراه کنید با آنچه که نقل شده است که زینب کبرى حتّى در شب یازدهم نماز شبش ترک نشد. در طول دوران اسارت، انقطاع الىاللَّهاش، دلبستگىاش به خداى متعال، رابطهاش با خداى متعال سست نشد، کم نشد، بلکه بیشتر شد. این زن، الگوست. (3)
پینوشت:
1- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار زنان پرستار؛ 22/8/70
2- بیانات مقام معظم رهبری در 20/7/63 (برگرفته از کتاب انسان 250 ساله)
3- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار زنان پرستار؛ 1/2/89
منبع: خبرگزاری دانشجو
کدخبرنگار:211001