زن با خود گفت: در چنین موقعی که آن فقیر در گرسنگی و رنج بسر می برد، بهتر است آن لقمه ی نان را صدقه دهم و لقمه را از دهان خود بیرون آورد و به آن فقیر صدقه داد.
از قضا، پسر خردسال آن زن که برای جمع آوری هیزم به صحرا رفته بود، ناگهان گرگی به او حمله ور شد و او را به دهان گرفته و با خود بُرد.
غوغایی بلند شد و آن زن به دنبال گرگ دوید. پس خداوند تبارک و تعالی به اذن خود، جبرئیل را فرستاد و آن کودک را از دهان گرگ بیرون کشید و در کمال سلامت به مادرش تحویل داد و گفت: ای بنده خدا؛ آیا راضی شدی؟ این لقمه به جای آن لقمه.
پی نوشت ها:
1- شیخ صدوق. ثواب الاعمال: 140.
2- قربانی. هزار و یک حدیث رضوی، ج1: 280.
منبع:قدس
211008