22 بهمن 1400 10 رجب 1443 - 34 : 02
کد خبر : ۲۴۷۸۶
تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱۳۹۳ - ۰۲:۳۳
سخنان آیت‌الله جوادی درباره امر به معروف و نهي از منكر؛
امر به معروف و نهي از منكر بر همه ما واجب است اگر كسي معروفي را ترك كرد يا منكري را مبتلا شد گناه كرد و اگر كسي امر به معروف و نهي از منكر را هم ترك كرد او هم گناه كرد.

عقیق: حضرت آیت الله جوادی آملی در درس اخلاق هفتگی خود که با حضور جمع کثیری از برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي, برگزار شد فرمودند: مستحضريد كه امر به معروف و نهي از منكر بر همه ما واجب است اگر كسي معروفي را ترك كرد يا منكري را مبتلا شد گناه كرد و اگر كسي امر به معروف و نهي از منكر را هم ترك كرد او هم گناه كرد و اگر آن شخص مبتلا به معصيت گرفتار كيفر مي‌شود جامعه‌اي كه امر به معروف و نهي از منكر را ترك كردند هم مبتلا به كيفرند. ساده‌ترين درجه امر به معروف و نهي از منكر بسياري از مشكلات را حل مي‌كند امر به معروف و نهي از منكر چهار بخش دارد دو بخش‌اش وظايف عمومي ماست دو بخش‌اش مربوط به حكومت و نظام اسلامي است. آن بخشي كه مربوط به همه ماست آن انزجار قلبي به طوري كه نشانِ آن انزجار و تنفّر در رفتار و چهره ما مشهود باشد بخش دوم هم دستور اطاعت از خداست.

ایشان در ادامه افزودند: امر به معروف غير از مسئله تعليم, ارشاد, تهذيب, موعظه و مانند آن است از همه اينها جداست اگر بخواهيم احكام را ياد بدهيم اين جزء تعليم واجبات است نه امر به معروف موعظه كنيم, ارشاد كنيم, نصيحت كنيم اينها بابش جداست امر به معروف امر, امر يعني فرمان و آن كسي كه اين فرمان را اطاعت نمي‌كند دو گناه كرده يكي اينكه عفافش را رعايت نكرده مثلاً يكي اينكه فرمان آمر به معروف را امتثال نكرده اگر پدري به پسري امر بكند كه حتماً نمازت را بخوان و اين پسر نماز نخواند دو معصيت كرده يكي اينكه فرمان پدر را اطاعت نكرده چون امر كرد, يكي دستور خدا را. مسئله امر به معروف غير از موعظه و نصيحت و ارشاد و تعليم است آنها همه مبادي كار است اگر كسي مسئله‌اي را نمي‌داند تعليم جاهل, امر به معروف نيست مسئله‌اي را مي‌داند ولي يادش رفته تذكره و تنبيه ساهي و ناسي, امر به معروف نيست اضطراري در كار است از باب حلّ اضطرار كسي بخواهد با او مذاكره كند از راه امر به معروف نيست.

مفسر بزرگ قرآن کریم تصریح نمودند: امر به معروف اين است كه شخصي عالماً عامداً بدون هيچ عذري دارد گناه مي‌كند و شخص آمر هم او را فرمان مي‌دهد كه بايد اين كار را بكني جلوي گناه را بگيري و اگر نكرد دو معصيت كرد بنابراين اينكه مي‌بينيد در كتاب‌هاي فقهي امر به معروف را در پايان مسئله جهاد مي‌نويسند و ادلّه او جداگانه است غير از مسئله تعليم جاهل است.

حضرت آیت الله جوادی آملی تبیین فرمودند: آن دو مرحله‌اي كه بر حكومت اسلامي است يكي مسئله جلوگيري ولو به ضرب و يكي هم مسئله جلوگيري ولو بالقتل آن دو مرحله به عهده حكومت است، اما اين دو مرحله به عهده همه ماست. اگر كسي گرفتار خلافي مي‌شود در كوي و برزن همه با يك چهره نفرت‌آوري او را نگاه كنند همين! لازم نيست به او فرمان بدهند همين كه عبوسانه او را ببينند او كنار مي‌كشد اين حدّاقلّي است كه بر همه ما واجب است اگر ما هم سرمان را خم كرديم و رد شديم خب ما هم معصيت كرديم او هم معصيت كرده است غرض آن است كه امر به معروف اگر وظيفه عمومي است و انسان عبوسانه و متنفّرانه كسي را نگاه بكند اين زن يا اين مردِ تبهكار از آغاز تا انجام خيابان كه مي‌گذرد شرمنده مي‌شود مي‌بيند در اين جامعه نمي‌تواند گناه كند بنابراين اين حداقل است و اگر جامعه ما اين حداقل را انجام بدهد مشكل حل است اين اولين مرتبه امر به معروف است كه بر همه ما واجب است.

مرجع تقلید شیعیان جهان تاکید فرمودند: انسان همان طوري كه به سطل زباله با يك نگاه متنفّرانه مي‌نگرد با گناه هم همين طور بايد نگاه كند اين بر همه ما واجب است آن وقت چنين جامعه‌اي معطّر مي‌شود.

ایشان در ادامه فرمودند: وجود مبارك سيّدالشهداء روي زمين آرميده است طهارتي نصيب كلّ زمين شد به بركت سيّدالشهداء اما نتيجه آن جريان كربلا اين بود كه ما در دفاع مقدس هشت ساله بهترين عزيزانمان به ابي‌عبدالله لبيك گفتند و به خون آرميدند اين زيارت وارث براي ما مدرسه است اينكه به ما گفتند مرتّب بخوانيد همين است در بخشي از اين زيارتهاي شهدا عرض مي‌‌كنيم «طِبتم و طابت الأرض الّتي فيها دُفِنتم» شما ايران را طيّب و طاهر كرديد شما اين سرزمين را پاك كرديد خب باورمان اين است دينمان اين است عقيده‌مان اين است آن وقت چگونه حاضريم اين سطل‌هاي زباله در سرزمين پاك باشد. پارك جاي طيّب و طاهر كنار چشمه‌هاي كوثري جا براي اين آلودگي نيست «طِبتم و طابت الأرض الّتي فيها دُفِنتم» آن‌گاه اين صغراي مسئله كه حل شد در خدمت كبراي مسئله كه قرآن كريم است مشخص مي‌كند كه «والبلد الطيّب يخرج نباته باذنه» سرزمين طيّب كه ميوه او به اذن خدا مي‌رويد همان ميوه طهارت است ميوه علم است ميوه قداست است ميوه استقلال است ميوه آزادي است ميوه جمهوري اسلامي است همين تحقّق شعارهاست اگر خداست حرفش اين است كه ميوه را كشورهاي طيّب مي‌دهد اگر سنّت است حرفشان اين است كه سرزمين شهدا طيّب است ما هم صغرا را داريم هم كبرا را داريم, هم مقدمه اُوليٰ را داريم هم مقدمه دوم را داريم چرا نتيجه نمي‌گيريم؟! بنابراين اگر همه ما در همين ايام امر به معروف و نهي از منكر به حدّاقلّ وظيفه‌مان عمل بكنيم جامعه ما معطّر خواهد شد.

علامه جوادی آملی ادامه دادند: اين‌چنين نيست كه اگر كسي گناه كرد بر اساس حجاب و امثال حجاب يا رشوه و ارتشا ما مي‌دانيم كه فلان شخص اهل رشوه است در مجالس با او برخورد متنفّرانه داشته باشيم اين بر ما واجب, واجب يعني واجب است در سلام و عليك‌ها اين‌چنين عبوسانه, متنفّرانه, غضبان او را نگاه كنيم اگر كسي اهل رشوه بود اهل تخلّف بود وقتي مي‌بيند در هر كوي و برزني در هر جامعه‌اي در هر حسينيه و مسجدي او را با چشم نفرت مي‌بينند او خودش را اصلاح مي‌كند. امر به معروف اين نيست كه حالا حتماً انسان با زبان بگويد اگر كسي مقدورش نبود يا محافظه‌كار بود اين مقدار كه از ما برمي‌آيد بنابراين بر همه واجب است كه راهيِ راه سالار شهيدان باشيم و از ذات اقدس الهي هم مسئلت مي‌كنيم كه خونبهاي حسين‌بن‌علي را ما بگيريم «وجعلنا و إيّاكم مِن الطالبين لِثاره».

ایشان همچنین با اشاره به بخش هایی ازشرح کوتاه نهج البلاغه افزودند: وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در نامه سي و يكم كه براي فرزندشان مرقوم فرمودند فرمود قلب جوان مثل سرزمين آماده كِشت است هر بذري در زمينهاي موات شما بعد از شيار بپاشيد اين مي‌روياند چه ميوه تلخ چه ميوه شيرين. عزيزاني كه در آموزش و پرورش هستند خيلي اين جوانها و نوجوانها را مواظب باشند اگر بذري, فكر باطلي, خيال عاطلي در صفحه دل اينها پاشيده شد بيرون كردنش بسيار سخت است هر چه مي‌رويد علفِ تلخ و هرز مي‌رويد به پسرش فرمود قبل از اينكه ديگران در اينجا كِشت و زرع كنند بذري بپاشند من مطالب ديني را در اينجا بذرافشاني مي‌كنم تا ميوه خوب بدهد. اصل كلّي هم اين بود كه در بحثهاي قبل به عرضتان رسيد از وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) رسيده است «مَن أحيي أرضاً ميتةً فهي له» حالا خواه از راه اينترنت و ماهواره و روزنامه و مجلاّت و عكسهاي بدآموز خواه از راه گفتگوهاي ديگر اگر در قلب نوجوان يا جوان حنظلي پاشيده شد آن حنظل‌پاش اين زمينه را مالك مي‌شود «مَن أحيي أرضاً ميتةً فهي له» هر كه زمين مرده را زنده كند با بذرافشاني مالك مي‌شود هر كس زمينه مرده را هم با فكر باطل احيا كند مالك مي‌شود آن وقت اين زمينه در اختيار آن بذرافشان باطل است وجود مبارك حضرت امير به امام حسن(سلام الله عليهما) اگر اين نامه مربوط به امام مجتبي باشد فرمود قبل از اينكه ديگران در اينجا بذرافشاني كنند من بذرافشاني مي‌كنم من مطالبي را با تو در ميان مي‌گذارم درباره گذشته و آينده من نسبت به گذشته‌ها آن قدر آگاهم كه گويا با همه اينها بودم اين را بر اساس تجربه تاريخي نمي‌گويد اين را بر اساس علم غيب مي‌فرمايد كه من از گذشته باخبرم از آينده هم باخبرم. فرمود اوّلين وصيّتي كه من مي‌كنم تقواست اين تقوا يعني وِقايه گرفتن مي‌دانيد اين تاء جزء كلمه نيست اصلش وَقَيَ است وقايه داشتن, سپر داشتن, خود را در دژ نگهداري كردن و مانند آن است. اينكه به ما گفتند هر كاري كه مي‌كنيد اول بگوييد «بسم الله الرحمن الرحيم» يعني كار بايد به نام خدا باشد اين يك قرنطينه است كاري كه به نام خداست يا واجب است يا مستحب ديگر كار حرام يا مكروه را كه نمي‌شود به نام خدا شروع كرد كه فرمود هر كاري كه مي‌كنيد بايد رويتان بشود كه بگوييد خدايا به نام تو. اينجا فرمود اوّلين چيزي كه من به شما سفارش مي‌كنم تقواي من است كه «وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَيَّ مِنْ وَصِيَّتِي تَقْوَي اللَّهِ وَ الاِقْتِصَارُ عَلَي مَا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَيْكَ» برخيها وارد مطالبي مي‌شوند كه نه مقدور آنهاست نه مورد تكليف آنها در نوبتهاي قبل اشاره شد كه اگر خداي سبحان به ما فرمود درباره بندگان مؤمن فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ اين براي همه بندگان نيست آن كه به مقام اجتهاد رسيده است يعني مكتبهاي گوناگون را ديده مكتب حق را هم كه قرآن و عترت است پذيرفته بعد قدرت داوري دارد آن كه قدرت داوري دارد مجاز است كه مكتبهاي گوناگون را ببيند و احسنش را بپذيرد آن كسي كه اوّلين مكتب را همين كه ديد باور مي‌كند اين مجاز نيست كه همه چيز را يكجا بخواند يا در عرض هم بخواند يا قبل از اجتهاد بخواند اول ببيند گفته خدا و اهل بيت(عليهم السلام) چيست بعد از اينكه مايه علمي پيدا كرده است آن‌گاه مكتبهاي ديگر را مي‌بيند و ارزيابي مي‌كند.

مفسر قرآن کریم فرمودند: استاد ما مرحوم آيت الله محقّق داماد(رضوان الله عليه) از بعضي از علما نقل مي‌كرد كه آنها منصفانه درباره خودشان داوري مي‌كردند آن دانشمند مي‌گفت من مجتهد نيستم مدرّس هستم مي‌توانم مثلاً رسائل تدريس كنم, كفايه تدريس كنم, مكاسب تدريس كنم ولي مجتهد نيستم براي اينكه من وقتي فرمايش شيخ انصاري را در رسائل مي‌بينم, مي‌بينم مطلبي است حق بعد وقتي مراجعه مي‌كنم به فرمايش مرحوم آخوند خراساني كه آخوند خراساني بر شيخ انصاري(رضوان الله عليهما) اشكال مي‌كند مي‌بينم اين اشكال هم وارد است اين هم مطلب حق, بعد كه برمي‌گردم به فرمايشات مرحوم آقا شيخ عبدالكريم كه شاگرد آخوند خراساني است مي‌بينم آقا شيخ عبدالكريم اشكال مي‌كند بر آخوند خراساني اين هم حق است خب من كه نمي‌توانم در اين اضلاع مثلث داوري خوب بكنم معلوم است مجتهد نيستم ديگر, آدم بفهمد كه صاحب‌نظر شد يا نشد هم كار آساني نيست آن آيه كه دارد ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ براي كسي است كه مكتب‌شناس است و در بررسي و داوري بين مكتبها مجتهد است وگرنه انسان طبق بيان نوراني امام جواد(سلام الله عليه) از ائمه ديگر هم رسيده است ولي اين روايت فعلاً از وجود مبارك امام جواد نقل مي‌شود فرمود: «مَن أصغيٰ إلي ناطقٍ فقد عَبَدَ» هر كس گوش بدهد به حرف گوينده‌اي دارد او را عبادت مي‌كند يك وقت است گوش مي‌دهد تا بعداً بررسي كند اين به منزله سمع است اين هنوز در گوشه ذهن بايگاني مي‌كند نه بپذيرد, اما اگر كسي گوش فرادهد مثل اينكه درباره قرآن آمده است ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ در برابر قرآن فقط گوش باشيد اگر كسي حرف ديگري را اين طور گوش مي‌دهد و متأثّر مي‌شود «مَن أصغيٰ إلي ناطقٍ فقد عَبَدَ فإن كان الناطق يَنطق عن الله فقد عَبد الله و إن كان الناطق ينطق عن ابليس فقد عبد ابليس» اين بيان نوراني امام جواد(سلام الله عليه) است كه از ائمه ديگر(عليهم السلام) هم رسيده است. بنابراين جوانها و نوجوانها, عزيزان دانش‌آموز اگر بخواهند چيزي را نگاه كنند ماهواره‌اي را نگاه كنند, اينترنتي, روزنامه‌اي, مجلّه‌اي بعد از اينكه صاحب‌نظر شدند مجازند (يك) بعد از اينكه قدرت تحقيق و تشخيص داشتند رواست و قبل از آن بپرسند كه ما اين نعمت گوش را به چه كسي بدهيم اين نعمت چشم را به چه كسي بدهيم اين‌چنين نيست كه انسان با مردن بپوسد انسان با مردن از پوست به در مي‌آيد و به جهان ابد سفر مي‌كند و همه مسموعات و مبصرات ما دامنگير ما خواهد شد. بنابراين بهترين راه همين است كه در اوايل امر تابع قرآن و عترت باشيم بعد وقتي در رشته‌هاي گوناگون قدرت اظهارنظر پيدا كرديم آنها را نگاه كنيم.

آیت الله جوادی آملی تصریح کردند:وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) به وجود مبارك امام مجتبي(سلام الله عليه) فرمود تو اول در نوجواني ببين بر تو چه چيزي واجب است حرفهاي گوناگون, مكتبهاي گوناگون, آراي گوناگون آن براي كسي كه قدرت داوري داشته باشد «وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَي عَلَيْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِكَ وَالصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ» تو هم از يك دودمان طه و ياسيني بالأخره, انبيايي از همين خاندان بودند اوليايي از همين خاندان بودند مبادا كاري بكني تجربه تلخ روزگارت را سياه بكند بعد برگردي اين كار را مبادا بكني «فَإِنَّهُمْ لَمْ يَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لِأَنْفُسِهِمْ كَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ» گذشتگان از اين دودمان هم به اين فكر بودند كه در صلاح و اصلاح خود قدم بردارند «وَ فَكَّرُوا كَمَا أَنْتَ مُفَكِّرٌ ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذلِكَ إِلَي الْأَخْذِ بِمَا عَرَفُوا وَ الْإِمْسَاكِ عَمَّا لَمْ يُكَلَّفُوا» اينها هم خيلي فكر كردند كه چه كار بكنند به اين نتيجه رسيدند آن مقداري كه بر ما لازم است آفريدگار ما از ما طلب دارد آن را انجام بدهيم بالأخره يك بيان نوراني حضرت امير در نهج‌البلاغه دارد كه قبلاً بحثش گذشت فرمود ما كه علف هرز نيستيم كه بدون زارع و كشاورز روئيده باشيم كه «أَنَّهُمْ كالنَّبَاتِ مَا لَهُمْ زَارِعٌ» مگر نظير اين تلّ از شن هستيم كه با طوفانهاي بادي به صورت يك تپّه ماهوري در مي‌آيند نه اين هستيم نه آن, ما يك بناي مستحكميم و باني داريم و ناظمي داريم, خالقي داريم «فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُكَ أَنْ تَقْبَلَ ذلِكَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ كَمَا عَلِمُوا فَلْيَكُنْ طَلَبُكَ ذلِكَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ» اگر واقعاً خودت خواستي بيازمايي و تجربه كني طوري نباشد كه زودباور باشي محدوده تصوّرات را مشخص كن محدوده تصديق را مشخص كن قرآن كريم ما را در تصوّر آزاد گذاشته ولي در تصديق دو سيم خاردار آورده جلوي ما را بسته در يك آيه فرمود بخواهي به سمت راست بروي تصديق كني بگويي آري بايد برهان دستت باشد بخواهي به سمت ديگر بروي تكذيب كني نفي كني بايد برهان دستت باشد در محدوده تصديق و باور و جزم و عزم بايد برهان دستت باشد ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ از يك سو, ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ﴾ از سوي ديگر, اين از غرر روايات امام صادق(سلام الله عليه) است مرحوم كليني اين حديث را در همان جلد اول اصول كافي نقل كرده كه اين هم بارها به عرضتان رسيد فرمود اگر بخواهي چيزي را بپذيري بايد برهان دستت باشد بخواهي چيزي را نپذيري بايد دليل دستت باشد قبول و نكول بايد در مدار برهان باشد قرآن هر دو را گفته فرمود آنها كه بدون برهان, نكول و رد دارند اهل دوزخ‌اند ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ﴾ شما كه به چيزي سرت را بلند كردي گفتي نه! دليل نداشتي كه بگويي نه, چون دليل نداشتي مستقيماً دوزخ مي‌فرستندت بخواهي سرت را خم كني بگويي آري! ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ اگر سر خم كني رأي مثبت بدهي بايد برهان دستت باشد سر بالا كني اهل نكول باشي نفي كني بايد برهان دستت باشد هر دو يعني هر دو را در دو بخش قرآن كريم خداي سبحان مرزبندي كرده فرمود آري با برهان, نه با برهان ولي تصوّر آزاد است شما فقط فهميدي اما نه نفي كردي نه اثبات وجود مبارك حضرت امير در اين بخش فرمود اگر مي‌خواهي وارد صحنه بشوي و خودت داور اين معارف باشي و بيازمايي و تجربه كني «فَلْيَكُنْ طَلَبُكَ ذلِكَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لاَ بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ وَ عُلَقِ الْخُصُومَاتِ».

علامه جوادی آملی تاکید نمودند: وجود مبارك حضرت امير به پسرش فرمود پسر! وقتي وارد جامعه شدي بايد نور باشي ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾ بعضي مي‌بينيد وقتي كه از منزل تا مسجد مي‌آيند نورند هر كه اينها را مي‌بيند بالأخره به ياد خدا مي‌افتد در هر شهري در هر منطقه‌اي اين گونه از افراد هستند. از وجود مبارك مسيح(سلام الله عليه) سؤال كردند با چه كسي رفت و آمد داشته باشيم؟ فرمود: «مَن يُذكِّركم الله رؤيته» سهروردي نه شيخ اشراق آن سهروردي ديگر صاحب عوارف آن بزرگوار فرمود: «مَن لا ينفعك لحظه لا ينفعك لفظه» آن عالمي كه ديدنش در تو اثر نمي‌كند حرفش هم مؤثر نيست كسي را شما مي‌بينيد, مي‌بيني اين ديدن تكان نداد شما را, اين هر چه هم بگويد در شما اثر نمي‌كند «مَن لا ينفعك لحظهُ لا ينفعك لفظه» ما يك نورانيّتي در دل به عنوان امانت الهي داريم همه ما موظّفيم اين طور باشيم و شدني است اينكه وعده قرآن است كه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾ وجود مبارك حضرت امير به نوجوانش فرمود اين طور باش اين شدني است.فرمود: «وَ تَرْكِ كُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْكَ فِي شُبْهَةٍ أَوْ أَسْلَمَتْكَ إِلَي ضَلاَلَةٍ» يا سرگردانت مي‌كند يا از راه پرتت مي‌كند بالأخره بيراهه مي‌روي «فَإِنْ أَيْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُكَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْيُكَ فَاجْتَمَعَ وَ كَانَ هَمُّكَ فِي ذلِكَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِيَما فَسَّرْتُ لَكَ» مهم‌ترين, اوّلين و ضروري‌ترين شرط طلبه و دانشجو, طهارت روح است فرمود وقتي قلبت صافي شد تو مي‌خواهي چيزي پيدا كني كه به مردم منتقل كني به مردم راه نشان بدهي اگر قلبت خاشع شد, اگر قلبت مصفّا شد, اگر اين زباله‌ها را طرد كردي, اگر ديو بگريزد از آن قوم كه قرآن خوانند اگر همه اينها را رعايت كردي آن وقت گوش بده ببين من چه مي‌گويم! اين را به حسن‌بن‌علي مي‌گويد گرچه برخيها گفتند اين نامه براي ابن‌حنفيه است ولي بالأخره فرزند اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) است فرمود: «فَإِنْ أَيْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُكَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْيُكَ فَاجْتَمَعَ وَ كَانَ هَمُّكَ فِي ذلِكَ هَمّاً وَاحِداً» يك راه داري, يك مقصد داري به طرف خدا داري مي‌روي دين او را بفهمي (يك) باور كني (دو) عمل كني (سه) منتشر كني (چهار) اين قصدت است برنامه‌ات هست گوش بده ببين من چه مي‌گويم «فَانْظُرْ فِيَما فَسَّرْتُ لَكَ وَ إِنْ لَمْ يَجْتَمِعْ لَكَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِكَ وَ فَرَاغِ نَظَرِكَ وَ فِكْرِكَ فَاعْلَمْ أَنَّكَ إِنَّما تَخْبِطُ الْعَشْوَاءَ وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْمَاءَ» اگر ـ معاذ الله ـ اين شرايطي كه من گفتم در تو نيست مثل آن شتر كوري كه بالأخره يك قدم نه, يك قدم مي‌افتد «عَشواء» يعني كسي كه جلوي خودش را نمي‌بيند شب‌كور است يا روزكور است بالأخره «وَ لَيْسَ طَالِبُ الدِّينِ مَنْ خَبَطَ أَوْ خَلَطَ وَ الْإِمْسَاكُ عَنْ ذلِكَ أَمْثَلُ» آن كسي كه دين‌پژوه است با خودخواهي جمع نمي‌شود با غرور و دنياطلبي جمع نمي‌شود طهارت روح مي‌خواهد دين يك امر طيّب و طاهري است يك تنگ بلورين ظريف شفاف مي‌خواهد تا اين كوثر در آن بريزند و اگر خداي ناكرده اين ظرف آلوده بود ولو شما آب كوثر هم بريزي اين مظروف آلوده خواهد شد.


منبع:فرهنگ
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: