قرآن
حکیم در آیات 94 و 95 سوره نحل می فرماید: وَ لَا تَتَّخِذُواْ أَیْمَانَکُمْ
دَخَلَا بَیْنَکُمْ فَتزَِلَّ قَدَمُ بَعْدَ ثُبُوتهَِا وَ تَذُوقُواْ السُّوءَ
بِمَا صَدَدتُّمْ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَکمُْ عَذَابٌ عَظِیمٌ * وَ لَا تَشْترَُواْ
بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلاً إِنَّمَا عِندَ اللَّهِ هُوَ خَیرٌْ لَّکمُْ
إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ / سوگندهاى خود را وسیله فریب یکدیگر مسازید تا قدمى را
که استوار ساختهاید بلغزد و به سبب اعراض از راه خدا گرفتار بدى شوید و به عذابى
بزرگ گرفتار آیید. پیمان خدا را به بهایى اندک مفروشید زیرا، اگر بدانید، آنچه در
نزد خداست برایتان بهتر است.
علامه
طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید: این آیه از دغل گرفتن سوگند، نهى مىکند،
بعد از آنکه از اصل سوگندشکنى نهى فرموده، چون خصوص دغل گرفتن مفسدهاى اضافه بر
سوگندشکنى دارد و چون مفسده مستقلى دارد نهى مستقلى از آن کرده، جمله" وَ
قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا ..." به مفسده اصل سوگندشکنى
اشاره مىکرد، و این آیه به مفسده دغل گرفتن آن، و مىفرماید این عمل باعث
مىشود:" شخصى بعد از ثبات قدم، مجددا قدمش بلغزد، و شما که او را دچار لغزش
کردهاید و از راه خدا جلوگیرى نمودید طعم عذاب را بچشید و شما عذابى بزرگ دارید".
مفسر
المیزان می فرماید: این دو ملاک- بطورى که از ظاهر آنها پیداست- دو ملاک
مختلفند، یکى به منزله مقدمه براى دیگرى است، هم چنان که خود سوگندشکنى مقدمه براى
دغلى است، چون انسان وقتى به جهتى از جهات، سوگند خود را براى بار اول شکست، کم کم
اهمیت آن از نظرش مىرود و آماده نقض براى بار دوم و سوم مىشود، تا آنجا که سوگند
و سوگندشکنى را وسیله خدعه و خیانت هم قرار مىدهد، و پس از یک بار و دو بار خیانت
و دغلکارى آن وقت سوگند را وسیله دغلکارى خود مىسازد و با آن خدعه و خیانت نموده
مردم را فریب مىدهد، مکر مىکند، دروغ مىگوید، دیگر هیچ باکى ندارد که چه مىکند
و چه مىگوید، و در آخر جرثومه و مجسمه فساد مىگردد، که هر جا برود مجتمع انسانى
آنجا را فاسد مىسازد، و در راهى غیر راه خدا که فطرت سالم آن را ترسیم نموده قرار
مىگیرد.
پس
به هر حال ظاهر جمله" وَ لا تَتَّخِذُوا أَیْمانَکُمْ دَخَلًا
بَیْنَکُمْ" نهى استقلالى از خدعه با سوگند است، آیه قبلى هم بطور ضمنى از آن
نهى مىکرد، و جمله" فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها" تفریع بر منهى
عنه است نه بر نهى، و معنایش این است که نتیجه دغل گرفتن سوگند این است که قدمها
بلغزد، نه نتیجه دغل نگرفتن.
علامه
طباطبایی در ادامه می افزاید: لغزیدن قدمها بعد از ثبوت، مثالى است براى سوگند
شکستن بعد از عقد و تأکید آن سوگند و بعد از کنده شدن از آنجا که در آن مستقر
گشته، زیرا ثبات آدمى و استقامتش بر آنچه که تصمیم گرفته و اهتمام ورزیده، خود یکى
از کرائم انسانى و اصول فضائل اخلاقى او است که بناى دین الهى بر آن اساس بنا شده
است، و حفظ سوگند بعد از تأکید آن یکى از قدمهایى است که مایه تمامیت این فضیلت
وسیع مىگردد، و گویا بهمین جهت از این عمل تعبیر به قدم، آنهم بصورت نکره کرده و فرموده
است:" فتزل قدم- پس قدمى بلغزد" (یعنى یکى از قدمهایى که بشر در زندگى
خود دارد(.
و
اینکه فرمود:" وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ
وَ لَکُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ" عطف است بر جمله" فَتَزِلَّ قَدَمٌ" و
بیان نتیجه آن است، هم چنان که جمله مذکور بیان نتیجه و غایت جمله"
تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلًا" بود، و با رعایت این ترتیب روشن مىشود
که جمله مورد بحث یعنى" بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ" به
منزله تفسیر براى جمله" فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها" مىباشد.
اما
مراد از" صدود از سبیل اللَّه"، اعراض و امتناع از سنت فطرى است که خدا
بشر را بر آن فطرت، خلق کرده است، و دعوت نبوى بسوى آن است، دعوت مىکند به اینکه
همواره ملتزم به راستى و استقامت و رعایت عهد و پیمان و سوگندهاى خود بوده، از دغل
و خدعه و خیانت و دروغ و زور و غرور و فریب دورى گزینند.
مراد
از" چشیدن سوء"، چشیدن عذاب است، و جمله" وَ لَکُمْ عَذابٌ
عَظِیمٌ" حال از ضمیر در" تذوقوا" است، و ممکن هم هست، مراد از
چشیدن سوء، آثار سویى باشد که از ناحیه ضلالت خود در همین دنیا مىبینند، آن وقت
جمله" وَ لَکُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ" از عذاب آخرتى ایشان خبر داده باشد
این آن مطلبى است که از ظاهر آیه شریفه استفاده مىشود.
پس
معناى آیه این شد که:" سوگندهاى خود را وسیله دغل کارى هاى میان خود قرار
ندهید، که اینکار باعث مىشود از آنچه بر آن ثابت گشتهاید جدا شده، آنچه را محکم
کردهاید بار دیگر باز کنید، و این خود اعراض از راه خداست که عبارت است از التزام
فطرت و دورى از غدر و خدعه و خیانت و دغلى". و کوتاه سخن اینکه مایه افساد در
زمین بعد از اصلاح آن است و در آخر باعث این است که شما را به چشیدن سوء و شقاوت
در زندگى دنیا و عذاب عظیمى در آخرت دچار سازد.
بعضى
از مفسرین گفته اند که: این آیه مختص به نهى از نقض بیعت با رسول خدا(ص) است، چون
سنت در صدر اسلام بر این جارى شده بود که هر که مسلمان مىشد با رسول خدا(ص) بیعت
مىنمود، و آیه در خصوص کسانى نازل شده که با آن حضرت بر یارى دین و اهل دین بیعت
نمودند، خدا ایشان را نهى مىکند از اینکه بیعت خود را بشکنند، و بنا بر این مراد از
لغزیدن قدم بعد از ثبوتش، ارتداد بعد از مسلمان شدن، و ضلالت بعد از رشد است.
و
لیکن سیاق آیه مساعد با این تفسیر نیست، و بر فرض هم که قبول کنیم خاص بودن مورد
منافات با عمومیت حکم ندارد.
اما
در ادامه دیدگاه مفسر بزرگ معاصر ما درباره آیه 95 سوره نحل این گونه است: ظاهرا
آیه شریفه بعد از آنکه در آیه قبلى امر به وفاى به عهد مىکرد، از شکستن عهد نهى
مىکند تا اهمیت مطلب و اعتناء به شان آن را برساند، هم چنان که نظیر این امر و
نهى و اهتمام، در مساله سوگند شکستن گذشت.
این
آیه مطلق است، و مراد از" عهد خدا" همان عهدى است که خدا با مطلق بندگان
خود بسته، و مراد از" اشتراء" بهاى اندک به وسیله عهد خدا به قرینه ذیل
آیه این است که آدمى عهد خدا را با چیزى از متاع دنیا معاوضه کند، و براى رسیدن به
آن متاع عهد خدا را بشکند، آن متاعى که عوض عهد خدا قرار گرفته ثمن (بها) نامیده
شده، چون عوض است، که شرحش گذشت و بقیه الفاظ آیه روشن است.
منبع:شبستان