عقیق: گل در میان آتش غمها نشست و بعدگلبرگهای نازکش از هم گسست و بعدیک تازیانه پیکر گل را هدف گرفتشلاق،شد طناب شقایق پرست و بعدشد طوق و دور گردن یک باغبان تنیدظرف بلور غیرت مردی شکست و بعدبا داس تشنه بر شکم یاسمن زدندطوری که غنچه از وسط ساقه جست و بعدطوفان ضربه های لگد ناگهان زد وراه نفس به یاس کمر بسته، بست و بعدعمر بهارگونه آن گل تمام شدبگرفت باغبان ثمرش روی دست و بعدبردش که در میان زمین مخفی اش کنداما به زیر هجمه غمها شکست و بعدگفت ای عزیز گل کفنم، یاسمن بمانبنگر مرا که در محنم، یاسمن بمانشاعر: حسين قربانچهمنبع:مشرق
شعر از حسین قربانچه
لطفا” اصلاح کنید