هنگامی که کودک بودم، منزل ما در تهران، محله پامنار
بود، چند روز بود که مادربزرگم (مادر پدرم) از دنیا رفته بود، روزی مادرم در خانه،
آلبالوپلو پخته بود، در آشپزخانه صدای نیازمندی را شنید، تصمیم گرفت نثار روح
مادربزرگم (که تازه از دنیا رفته بود) مقداری از آن آلبالوپلو به آن فقیرِ سائل
بدهد، ولی ظرف تمیز در دسترس نبود، با شتاب برای اینکه سائل از در خانه رَد نشود،
مقداری از آن آلبالوپلو را در میان طاس حمام که در دسترس بود، ریخت و به سائل داد
و هیچ کسی از این موضوع، آگاه نشد.
نیمه
شب پدرم از خواب بیدار شد و مادرم را بیدار کرد و گفت: امروز چکار کردی؟
مادرم گفت: نمی دانم! برای چه؟
پدرم گفت: هم اکنون مادرم را در خواب دیدم و به من گله
کرد و گفت: من از عروس خود گله دارم، امروز آبروی مرا در نزد مردگان بُرد، غذای
مرا با طاس حمام فرستاد.
مادرم هر چه فکر کرد چیزی یادش نیامد، ناگهان متوجه شد
که مقداری آلبالوپلو در ظرف طاس، به سائل داده است، و در عالم برزخ غذای آن مرحومه
شده است.
آنگاه آیت الله حاج آقا بزرگ فرمود: «هر احسانی که انسان
انجام می دهد، باید با کمال احترام و تجلیل نسبت به مستمند باشد...»
پی نوشت ها:
1- علامه حسینی تهرانی. معادشناسی، ج3: 137.
2- محمدی اشتهاردی. عالم برزخ در چند قدمی ما: 183.
منبع:قدس
211008