بعضی علمای بزرگ شیعه مثل سید محمد تقی خوانساری و همچنین آیت الله بهجت نگاه های انسان سازی داشتند .
مرحوم آیت الله بهجت وقتی برای اقامه نماز جماعت می آمد، همه جمع را از نظرش می گذراند ، حتی افرادی که در طبقات بالای مسجد بودند . پسرشان شیخ علی بهجت می گفت ایشان با همین نگاه ها خیلی از دل ها را زیر و رو می کرد. خیلی ها را به مسیر هدایت می کشاند.
لحظه های سرنوشت ساز!
در روایتی هست که پیامبر فرمود : ای مردم نسیم های رحمت در زندگی شما وزیدن می گیرد ، از این فرصت ها کمال استفاده را ببرید.
این نکته بسیار مهمی است ، مصادیق تاریخی فراوانی هم دارد . یکی از کسانی از این نسیم رحمت در حیاتش بهره برد زهیر بن قین بود.
بعضی مقاتل نوشته اند که زهیر با امام حسین تضاد داشت . اما برخی دیگر از مقتل ها مثل ناسخ التواریخ معتقدند که او از ارادتمندان ابی عبدالله (ع) بود اما از یزید و عمالش می ترسید . به همین خاطر هم راه کاروانش را از امام حسین (ع) جدا کرده بود.
نوشته اند در خیمه اش داشت غذا می خورد ، پیغام آوردند حضرت با تو کار دارند ، لقمه در دستش خشک شد. برخاست و خدمت حضرت رفت . وقتی برگشت دیگر زهیر سابق نبود . از این موقعیت ها در زندگی همه انسان ها پیش می آید ، سرنوشت انسان ها در همین لحظات است که رقم می خورد.
مراقب باشید ! تا زمینه هدایت پیش می آید از کنارش به راحتی رد نشوید . خیلی ها بودند که می خواستند خوب بشوند ، اما نشد. حتی بزرگانی بودند که یک اشتباه ، یک لحظه غفلت باعث شد عاقبت به خیر نشوند.
مرا پیش مادرت زهرا(س) شفاعت کن!
از آن طرف افرادی بودند مثل طیب حاج رضایی که با یک تصمیم درست و ایستادگی بر آن ، عوض شدند . حتما در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) قبر این مرد بزرگ را دیده اید . خب چرا طیب اینطور شد؟
می گویند روزی کنار خیابان دید سیدی را صاحبخانه بیرون کرده و اسباب و وسایل زندگی اش را کنار خیابان ریخته ، طیب تعدادی کارگر گرفت ، اسباب زندگی اش را بار زدند و به خانه ای مجلل بردند ، حتی اجازه نداد آن سید دست به چیزی بزند ، به کارگر ها دستور داد همه وسایل را مطابق سلیقه سید بچینند.
بعد رو به سید کرد و گفت : من مدت هاست پول جمع کرده ام و این خانه را آنطور که دلم می خواست ساخته ام . از تو خواهش می کنم روز قیامت وقتی کنار مادرت فاطمه زهرا (س) رفتی بگو فلانی از علاقه اش به خاطر ذریه زهرا(س) گذشت شما هم شفاعتش را بکنید.
زبیر را دست کم نگیرید!
از آنطرف هم کسی را داریم مثل زبیر . عزیزان زبیر کم کسی نبود. او جزو چهار نفری بود که بعد از سقیفه پای امیرالمومنین (ع) ایستاد. حتی شمشیر کشید در حمایت از حضرت ؛ که او راگرفتند و دستانش را بستند. اینطور شجاع بود.
مسعودی در مروج الذهب نوشته : روزی پیامبر اکرم(ص) دیدند زبیر خیلی با محبت به چهره حضرت علی(ع) نگاه می کند.
فرمودند : زبیر علی(ع) را دوست داری ؟ گفت : خیلی یا رسول الله . حضرت فرمود: روزی مقابل همین علی(ع) شمشیر می زنی. زبیر گفت : امکان ندارد.
تاریخ گذشت . بعد از جنگ جمل ، امیرالمومنین(ع) در حالی که بر بالای سر کشته های معاویه قدم می زدند و گریه می کردند زبیر را صدا کردند و گفتند : آن جمله پیامبر یادت هست ؟
زبیر با یادآوری این جمله داشت برمی گشت ، اما خدا لعنت کند پسرش عبدالله را که که مانع توبه پدرش شد.
این عبدالله بن زبیر خیلی خبیث بود ، باعث بدبختی پدرش هم او بود . شیعیان زیادی را هم در مدینه به جرم عدم بیعت با او جمع و سوزاند.
انشاالله خداوند کمک ما از نسیم های رحمت الهی در زندگیمان استفاده کنیم.
کدخبرنگار:212111