شعر مقدمه
رنگ مشکیِ عزاداری در عالم پخش شد *** سوخت دلها دود اسپند محرم پخش شد
تا ابد باز این چه شورت را بنازم محتشم *** این چه شعری بود که در خلق عالم پخش شد
منبری یا نوحهخوان یا سینهزن یا گریهکن *** هر چه منصب بود یک جا زیر پرچم جمع شد
چای تلخ روضه زخم قلب ما را خوب کرد *** حبهی قندی به ما دادند و مرهم جمع شد
هرچه که ما برده ایم از سهم هیئت بردهایم *** در حسینیه، کرم، هم جمع شد هم پخش شد
از محرم میتوان فهمید روزی دست کیست؟ *** فاطمه آهی کشید و بین ما غم پخش شد
اشک زینب روی پاره پارهی باران چکید *** بهترین تفسیر از آیات مریم پخش شد
هر کس آمد بی نصیب از قتلگاهت برنگشت *** نامنظم شد تنش اما منظم پخش شد
حق مطلب بر زمین میمانْد اگر زینب نبود *** خون دلها خرده شد تا اینکه کم کم پخش شد
***
شعر ورود کاروان به کربلااین چه حالیست که در سینه نهان است اینجا *** آن چه حاجت به بیان نیست عیان است اینجا
فصل پرپر شدن باغ گلی میآید *** نوبهاران همه تاراج خزان است اینجا
به تو سوگند که چون تو همه را میدانم *** دل زینب به نگاهت نگران است اینجا
از عطش میزند این خاکِ بلا موجِ فراق *** حرمِ بی کسیِ سوختگان است اینجا
پاسخ نالهی اصغر به سه شعبه بدهند *** غنچه سیراب به دستان کمان است اینجا
تا زمان هست تماشای قدِ اکبر کن *** مقتلت بر سر بالین جوان است اینجا
بعد عباس چه بر اهل حرم میگذرد *** حملهها بر سر خلخال زنان است اینجا
سر و کارِ سر تو با لبِ خنجر افتد *** منبر رأس بریده به سَنان است اینجا
با لب تشنه تو را نحر کند شمر لعین *** عید قربان نرسیده رمضان است اینجا
لب و دندان تو را پای کسی میشکند ...
کدخبرنگار:212111
منبع: mansoorarzi.ir