عقیق:حضرت
ابراهيم (ع ) سوار براسب بود كه گذرش به سرزمين كربلا افتاد تا به محل شهادت حضرت ابى عبدالله (ع) رسيد،
اسب حضرت بزمين خورد و حضرت ابراهيم (ع ) از اسب بزمين افتاد و سرش شكست و خونش
جارى گشت و اشكش آمد و مخزون گرديد.
در آن حال شروع باستغفار كرد و فرمود: خدايا مگر چيزى از
من سرزده كه دچار اين بلا شدم ؟ حضرت جبرئيل (ع ) نازل شد و فرمود: اى ابراهيم ؛
گناهى از تو سر نزد ليكن در اينجا نوه دختر پيغمبر خاتم انبياء صلى عليه و پسر
خاتم اوصيا كشته مى شود و اين خونى كه از تو جارى شد با خون او موافقت كرد.حضرت ابراهيم (ع ) با حالت حزن و اندوه فرمود: اى جبرئيل
چه كسى او را مى كشد؟ جبرئيل فرمود: آن كسى كه اهل آسمان و زمين او را لعنت كرده
اند و قلم بدون اذن بر لوح به لعن او جارى شده ، و خداوند وحى فرمود: به قلم كه تو
مستحق ستايش و مدح و ثنا هستى ، بخاطر اينكه اين لعن را نوشتى .حضرت ابراهيم (ع ) (محزون و گريان ) دستهايش را بلند كرد
و يزيد را زياد لعن كرد و اسبش بازبان فصيح آمين گفت .حضرت ابراهيم (ع ) به اسبش فرمود: از نفرين من چه چيزى
را متوجه شدى كه آمين گفتى ؟ گفت : ابراهيم يكى از افتخارات من اين است كه كه تو
سوار بر من شوى و وقتى كه به زمين خوردم و شما از پشت من افتادى خيلى خجالت كشيدم
، و مسببش هم يزيد لعنتى بوده .
پی نوشت :
متخب طريحى ، 49
منبع:جام
211008