19 مهر 1400 5 (ربیع الاول 1443 - 43 : 21
کد خبر : ۲۳۰۰
تاریخ انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۱ - ۱۷:۴۶

عمه جان این سر منور را
کمکم می کنی که بردارم؟!
شامیان ای حرامیان دیدید
راست گفتم که من پدر دارم!

ای پدر جان عجب دلی دارم

ای پدر جان عجب سری داری
گیسویم را به پات می ریزم
تا ببینی چه دختری داری

ای که جان سه ساله ات بابا
به نگاه تو بستگی دارد
گر به پای تو بر نمی خیزم
چند جایم شکستگی دارد

آیه های نجیب و کوتاهم
شبی از ناقه ها تنزل کرد
غنچه های شبیه آلاله
روی چین های دامنم گل کرد

هربلایی که بود یا می شد
به سر زینب تو آوردند
قاری من چرا نمی خوانی؟!
چه به روز لب تو آوردند؟!

چشمهای ستاره بارانم
مثل ابر بهار می بارد
من مهیای رفتنم اما ...
خواهرت را خدا نگه دارد

علی اکبر لطیفیان

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: