09 آذر 1400 25 ربیع الثانی 1443 - 21 : 23
کد خبر : ۲۲۸۰
تاریخ انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۱ - ۱۷:۲۲


 

از بس که سکوت با دلم ور رفته

از دست همه حوصله ام سر رفته

 

او نیست ولی از جلوی چشمم، دست

در دست پدر چقدر دختر رفته

 

چادر که بپوشم عمه ام می گوید

قربان عزیزم چه به مادر رفته

 

من دخترم، کوچک و کوتاه و غریب

عمرم به سه تا آیه ی کوثر رفته

 

از گریه ی من حرامیان می لرزند

انگار علی به فتح خیبر رفته

 

جز زخم کف پا و تب تاول ها

باقی همه روضه ها به مادر رفته

 

آن قاصدکی که در بغل می چرخید

حالا سر نیزه های لشگر رفته

 

من...من...که  نمی... نمیتوانم بپرم

عمه تو بگو... چه ها بر این پر رفته

 

بابا به خدا بیا...بیا جان عمو

من خسته شدم حوصله ام سر رفته

 

شبیه مادر / روح الله قناعتیان (جهرم)

 

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
ناشناس
|
|
۱۷:۰۸ - ۱۳۹۲/۰۶/۲۸
اجرت با خانوم
نوکر
|
|
۱۷:۵۷ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۴
عالی بوذ