شناخت امام حسین(ع) چیزی نیست که بشود به راحتی
به آن رسید و این موضوعی است که حتی بسیاری از بزرگان دینی هنوز به آن دست نیافتهاند.
من در خانوادهای مذهبی بزرگ شدهام که از ابتدا بنده را با نام امام حسین(ع) آشنا
کردند. در 5 سالگی به کلاس حفظ قرآن رفتم و از 6 سالگی مداحی را آغاز کردم و از 8 سالگی
هم مداح رسمی شهر کاشان بودم.
در سالهای نوجوانی چه تصوری از امام حسین(ع) داشتید؟
معمولا هر فردی از امام حسین(ع) یک تصویر و
شناختی دارد. به طور مثال بچهای که دو سال دارد میگوید پدرم را دو تا دوست دارم بزرگتر
که میشود سقف دوست داشتنهایش هم بیشتر میشود. شناخت اهل بیت هم همینگونه است و
هر فردی به اندازه ظرفیت خود تصویری از ایشان پیدا میکند. تصویر من از امام حسین(ع)
یک انسان بزرگ، آزاداندیش، فراجناحی و بینالمللی است.
ریشه این مشکل را باید در سبک محور شدن مداحی
و مداحان جستجو کرد. مداحان دیگر به اندازه کافی به محتوای آنچه میخوانند توجه نمیکنند.
این مشکل را میتوان در قطع ارتباط مستمر و متقابل شعرای خوب و مسلط آیینی و مداحان
جستجو کرد. به طور مثال «چشمهای قشنگ عباس دلم را هوایی کرده» سبک بودن محتوای شعر
را میرساند، این شعر را مقایسه کنید با این مصرع پر مغز که در گذشته مداحان بیشتر
میخواندند: «من ز می حسین باده نوشم، به آب آبرو نمیفروشم». این دو شعر هر دو در
مدح حضرت عباس است؛ اما تفاوت معنایی زیادی با هم دارند. در نوحهای برای مسلم ابن
عقیل گفته میشد «بی ولای حسین نخواهم این زندگی، مرگ با شرافت به بود از بردگی، اولین
قتیلم، زاده عقیلم، وا حسینا، وا حسینا». این شعر واقعا محتوا دارد.
زمانی که برای امام حسین(ع) میخوانید چه حسی دارید؟
آدم باید به کاری که میکند اعتقاد داشته باشد
و راه را به خوبی تشخیص داده باشد. کار در دستگاه امام حسین(ع) با عشق است. مداحی که
میخواهد برای امام حسین(ع) نوکری کند اول باید مولای خود را بشناسد. اگر راه را به
خوبی شناخت، هنگام مداحی خود را در محضر حضرت حس میکند و ایشان را حاضر و ناظر میبینید.
وقتی با دل بگوید السلام علیک یا اباعبدالله همه دلها را به سمت کربلا میکشاند؛ اما
اگر نشناخته از امام حسین(ع) بخواند طبیعی است که به دل مردم نمینشیند.
دوست دارید شما را کربلایی صدا کنند یا حاجی؟
هیچ کدام از اینها قداست نمیآورد. خیلیها
هزار بار هم به مکه میروند اما خدا را نمیبینند. بزرگی زمان جنگ عراق، عزم سفر به
کربلا میکنند. در مرز عراق با کشاورزی رو به رو میشوند، کشاورز میگوید کربلا دل
آدم است. زمان نماز که میشود کشاورز وضو میگیرد و میگوید السلام علیک یا اباعبدالله.
آن بزرگ میگوید من پاسخ اباعبدالله به این کشاورز را شنیدم.
در سفرهایی که به کربلا داشتید کجای کربلا احساس کردید
که دلتان شکسته است؟
بنده کنار حائر امام حسین(ع) خیلی دلم شکست
و هرچه هم از امام حسین(ع) خواستم گرفتم.
به سراغ مجموعه مکتب الذاکرین برویم، از چه سالی تصمیم
به تربیت مداحان گرفتید؟
از سال 69 مکتبالذاکرین را به صورت غیر رسمی
راه اندازی کردم و فعالیت رسمی این مکتب از سال 70 آغاز شد.
سیداصغر میرجعفری هم اولین شاگردم بود.
در تهران چند شاگرد داشتهاید؟
در تهران بیش از 6 هزار ورودی داشتیم اما خروجیهای با کیفیت مکتب حدود
300 نفر هستند.
تعدادی از این افراد را نام میبرید؟
آقایان سیداصغر میرجعفری، علی مقدم، حسن نادری،
ناصر آیینی، سعید ایوبیان، احمد مرادی، حسین حیاتی، حمید شمس، امیر منشیزاده و اکبر
نامنی از جمله این افراد هستند.
با چه هدفی مکتب را راهاندازی کردید؟
هدف ما این بود که نوکران خوبی به امام حسین(ع)
تحویل دهیم.
به کدام شهید کربلا
ارادت ویژهتری دارید؟
همه شهدای کربلا به حضرت حسین(ع) اعتقاد داشتند.
بنده ارادت خاصی به ایشان دارم و در شهدای غیر بنیهاشم هم ارادت خاصی به حضرت حبیب
ابن مظاهر دارم. ایشان را بیش از اندازه دوست دارم چون اول شهید غیربنی هاشم بود که
حضرت زینب(س) برایشان دعا کرد.
در زندگیتان اتفاق ویژهای به واسطه امام حسین(ع) افتاده
که بخواهید عنوان کنید.
بنده زندگی خود را مدیون سالار شهیدان هستم.
اگر بخواهم عنایات این خانواده بزرگوار را به خود بگویم باید کتاب 500 صفحهای بنویسم.