بهلول پيش او آمده اظهار داشت برادر من ! خواهش و زحمتى به شما دارم ، مى خواهم پولهائى كه در مكانهاى مختلف پنهان كرده ام جمع زده و نتيجه را برايم بگوئيد. نظرم اينستكه تمام آنها را از مكان هاى متفرق بردارم و در جائيكه سيصد و ده درهم پنهان نموده ام جمع نمايم ، زيرا آن محل محفوظتر از جاهاى ديگر است كاسب بسيار خوشحال شده اظهار موافقت كرد.
بهلول شروع به شمردن نمود يك يك از پولها را با نام محل و مقدار مى گفت : تا مجموع درهمها به سه هزار رسيد در اين موقع از جا برخاسته از او خداحافظى كرد و دور شد مرد كاسب پيش خود چنان فكر نمود كه اگر سيصد و ده درهم را به محل خود برگرداند ممكن است بتواند سه هزار درهم را كه در آنجا جمع خواهد شد بدست آورد.
بهلول پس از چند روز ديگر پيش او آمده گفت : خواهش مى كنم اين چند رقم را براى من حساب كنى و شروع بگفتن كرد، هشتاد درهم به اضافه پنجاه درهم به علاوه صد درهم پس از ذكر اين چند رقم گفت : مجموع اين مبلغ را اضافه كن به بوى گنديكه از دستهايت استشمام مى كنى آنوقت چقدر مى شود؟ اين را گفت : و پا به فرار گذاشت كاسب از جاى برخاسته تا او را تعقيب كند ولى به بهلول نرسيد.
پی نوشت:
داستانها و پندها
منبع:جام
211008