20 مهر 1400 6 (ربیع الاول 1443 - 12 : 14
کد خبر : ۲۱۳۴۸
تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۳:۰۶
یکی از اهل کراماتِ تو «شاه‌آبادی»ست...

عقیق: امروز چهارم ربیع‌الثانی، سالروز میلاد باسعادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) است که به سال 173 هجری قمری در مدینة النبی(ص) دیده به جهان گشود. نسب‌اش با چهار واسطه به امام حسن مجتبی(ع) می‌رسد و مدت 79 سال عمر بابرکت وی با دوران امامت چهار امام معصوم یعنی امام موسی کاظم(ع)، امام رضا(ع)، امام جواد(ع) و امام هادی(ع) مقارن بوده و از دریای معارف ایشان فیض برده است. وی از بزرگترین محدثان و علما و زهاد و عباد عصر خود بوده است. خفقان دوران عباسی و دشمنی سختی که با علویان روا می‏داشتند، عبدالعظیم را به هجرت به ری واداشت و سرانجام در نیمه شوال سال 252 در 79 سالگی در همانجا رحلت کرد و مدفون شد.

زیارت بارگاه حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) جزء سیره و برنامه‌های علما و مراجع بزرگ، به‌ویژه مراجع تهران از جمله آیات عظام خوانساری، مجتبی تهرانی، مجتهدی تهرانی و خوشوقت بوده است. در عظمت زیارت ایشان همین بس که در روایات زیارت این حرم مقدس برابر با زیارت امام حسین(ع) شمرده شده است. به مناسبت سالروز ولادت حضرت سیدالکریم(ع)، احمد بابایی، نویسنده و شاعر آئینی قطعه شعر منتشر نشده‌ای در اختیار خبرنگار تسنیم قرار داده است:


السلام علیک یا سیدناالکریم و ابن الکریم

اهل دل با مژه‌ات صف‌شکنی می‌سازند
آشنایان تو با بی‌وطنی می‌سازند

نام تو گر که زند موج، جگر چاک خورَد
از دل سنگ، عقیق یمنی می‌سازند

زخمِ پوشیده، اگر بر دلِ نرمت زده‌اند
کربلا، زخم شما را علنی می‌سازند

کربلا گفتم و دیدم که هزاران چون من
به «ری» و «عبدالعظیم حسنی(ع)» می‌سازند

ای بنازم به چنین سفره که دلبر چیده است
قبر اولاد حسن(ع)، کرب و بلا گردیده است

 

 

خرج کردم ز تو اما به کسی دم نزدی!
سفره‌ی نام تو وا کردم و برهم نزدی!

چشم‌های تو نیاورد به رویم که کی‌ام!
ادعا کردم و یک بار به رویم نزدی!

خواستم بار گذارم به غزل، دیگ جنون
زشتی‌ام دیدی و از حقِ نمک، «هم نزدی»!

با همه بی‌هنری، خواب تو را می‌بینم
ای به قربان دو ابروت، به طاقم نزدی

***

گوشه‌ی دنج حرم خواستم از دلبر، داد!
آمدم لال و پسندید و لبی دیگر داد

پلک آوردم و جاروکش این خانه شدم
گِلِ خشکی شدم و باز دم او پَر داد

دام نینداخته، جَلدش شده‌ام، شکر خدا
غرق مضمون عطش گشتم و شعری تر داد

دیر اگر آمدم از روضه، مرا منع نکرد
«اشکِ» او، اجرِ مرا زودتر از «محشر» داد

گردن از دِینِ کراماتِ شما کج شده است
مزد بیکاریِ ما را ز همه بهتر داد

هرکجا می‌روم از برکت تو می‌گویند
پای این سفره‌ی احسان تو باید سر داد

هیچ جا وقتِ عزا گریه‌ی تهران نشود!
کرَمِ توست که بر ما دلِ ابری‌تر داد

شهر تهران، بَلدِ اشک و غم و سینه‌زنی ست
این هم از مرحمتِ عبدالعظیم حسنی(ع) ست

 

حافظ، آشفته شود بین غزلخوانی‌ها
بیدل، آئینه پرستیده ز حیرانی‌ها

رونق سجده در این شهر، دلیلی دارد
مُهر شد نام تو بر سر درِ پیشانی‌ها

«شهر ری»، صورِ گرفتاری مسلم بزنند
برکت ریخته در گریه ایرانی‌ها

***
همه را با سرِ زلفت گرهی در کار است
احتمالی که ضعیف است از این گل، خار است

هر ستون، در حرَمت، آینه هر آینه، آه
پشت هر آینه‌ای تکیه ی یک دیوار است

من به دیدار کریم آمده‌ام، سودا نیست
گرچه دور حرم از چند طرف بازار است

چشم پوشیدی و آسان شده کارم اما
چشم پوشیدنم از لطف شما دشوار است

میل، اگر میل تو باشد به خداوند رسیم
آنچه البته بعید است ز ما انکار است

خاک این شهر ندارد اثر رفع عذاب
ای فدای قدمت، پای شما در کار است

رسم دیوانگی‌ام، سنّتِ مادرزادی ست
یکی از اهل کراماتِ تو «شاه‌آبادی» ست

 

هرکه در آینه‌ها اهلِ نظر شد خوب است
هر که عمرش سرِ دیدارِ تو سر شد خوب است

از سه تا زاویه، عیسی به نماز آمده است
لبِ تثلیث، اذانگوی دگر شد خوب است

چون معما لبِ من، حل شده در پای ضریح
بوسه و نقره، اگر شیر و شکر شد خوب است

در پسِ آینه، استاد ازل گفت: بگو!
طبعِ من طوطی باغِ تو اگر شد خوب است

استخاره است زیارت! تو جوابت «خیر» است!
پس نگو عاقبتم ختم به شر شد خوب است

«هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله»
کربلا گفتم و چشم همه تر شد خوب است

در جوانی ز غم جدّ شما پیر شدم
شب زلفم به همین سایه، سحر شد خوب است

روز و شب در حرمت، بزم عزاداران است
«فلسفی»، واعظ و «علامه»، مصیبت خوان است

 

گرچه پیش نفسِ شهر، هوا نیز پس است
دمِ همسایه‌ی ما گرم که صاحب نفس است

سرِ صبحی به سرم زد که به پابوس رسم
شکر حق، صید کرامات تو در تیررس است

بین احباب، به آداب چه حاجت، وا شد
به هواداری تو هرچه حباب هوس است

آنکه پنداشت تو زندانی غربت هستی
دید بیرون ضریح تو سراسر قفس است

ارنی گفتم و آئینه به دستم دادند
بی سبب نیست که موسی پیِ طور و قبس است

هرچه مشتاق تو بودیم نگفتی «کافی ست»
هرچه محتاج تو بودیم نگفتی که «بس است»

کسی از فیض تو محروم نباشد زیرا
آنکه محروم شده از کرَمت «هیچ کس» است!

عرض کردم که دلم کرب و بلا می‌خواهد
گفت: «شاه عبدالعظیم حسنی(ع)» هست، بس است

ای بنازم به همین سفره که دلبر چیده ست
قبر اولاد حسن(ع)، کرب و بلا گردیده ست











منبع:تسنیم

211008

 

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: