24 مهر 1400 10 (ربیع الاول 1443 - 35 : 06
کد خبر : ۲۰۶۴۰
تاریخ انتشار : ۰۷ بهمن ۱۳۹۲ - ۰۸:۱۷
پیشنهادهای قرآن برای رسیدن به مقام استعانت و استعاذه؛
وقتى روح ایمان در دل کسى جایگیر شد عقاید و اعمال او هم عوض شده به صورتى که مناسب با ایمان باشد درمى‏آید، عینا مانند ملکات نفسانى از قبیل فضایل و رذایل که وقتى در نفس پیدا شد رنگ اعمال را هم مناسب باخود مى‏سازد.

قرآن حکیم در آیه 122عقیق سوره انعام می فرماید: أَوَ مَن کاَنَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشىِ بِهِ فىِ النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فىِ الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بخَِارِجٍ مِّنهَْا کَذَالِکَ زُیِّنَ لِلْکَفِرِینَ مَا کاَنُواْ یَعْمَلُونَ/ آیا آن کس که مرده بود و ما زنده‏اش ساختیم و نورى فراراهش داشتیم تا بدان در میان مردم راه خود را بیابد، همانند کسى است که به تاریکى گرفتار است و راه بیرون‏شدن را نمى‏داند؟ اعمال کافران، در نظرشان اینچنین آراسته گردیده است.
 

"انسان قبل از آنکه هدایت الهى دستگیرش شود شبیه میتى است که از نعمت حیات محروم است و حس و حرکتى ندارد، و پس از آنکه موفق به ایمان شد و ایمانش مورد رضایت پروردگارش هم قرار گرفت مانند کسى است که خداوند او را زنده کرده و نورى به او داده که با آن نور مى‏تواند هر جا که بخواهد برود، و در پرتو آن نور راه خود را از چاه و خیرش را از شر و نفعش را از ضرر تمیز دهد، منافع و خیرات را بگیرد و از ضرر و شر احتراز کند. به خلاف کافر که مثلش مثل کسى است که در ظلمت و تاریکى محض به سرمى‏برد و راه نجات و مفرى پیدا نمى‏کند، کافر زندگى و مرگش و همچنین در عوالم بعد از مرگش همه در ظلمت است، در زندگى خیر را از شر و نفع را از ضرر تشخیص نمى‏دهد. این آیه از نظرى نظیر آیه‏" إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتى‏ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ / فقط کسانى که گوش شنوا دارند (دعوت تو را) اجابت مى‏کنند و مردگان را خدا زنده مى‏کند."


علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در این باره می فرماید: در آیه شریفه استعاراتى به کار رفته: ضلالت را به مرگ، ایمان و هدایت یافتن را به زندگى، هدایت به سوى ایمان را به احیا، راه پیدا کردن به اعمال صالح را به نور، و جهل را به ظلمت تشبیه کرده، و همه این تشبیهات براى نزدیک ساختن مطلب به ذهن عامه مردم است، چون فهم عامه مردم آن قدر رسا نیست که براى انسان از آن نظر که انسان است زندگى دیگرى غیر از زندگى حیوانی اش سراغ کند، او در افق پستى که همان افق مادیت است به سر مى‏برد، و به لذایذ مادى و حرکات ارادى به سوى آن سرگرم است، و جز این سنخ لذایذ و این قسم پیشرویها لذت و حرکت دیگرى سراغ ندارد، و منشأ این سنخ شعور همان زندگى حیوانى است نه انسانى تا او بتواند به زندگى انسانى خود پى ببرد.


این سنخ مردم فرقى بین مؤمن و کافر نمى‏بینند و هر دو را از نظر داشتن موهبت حیات برابر مى‏دانند. براى چنین مردمى معرفى کردن مؤمن را به اینکه او زنده است به زندگى ایمانى و داراى نورى است که با آن نور راه مى‏رود، و همچنین معرفى کردن کافر را به اینکه او مرده به مرگ ضلالت است و در ظلمتى به سرمى‏برد که مخرج و مفرى از آن نیست، محتاج است به تشبیهاتى که حقیقت معناى مورد نظر را به افق فهم آنان نزدیک کند.


این آن معنایى است که هر کس آن را از آیه مى ‏فهمد، لیکن اگر در اطراف آیه دقت و تأمل بیشترى شود معناى دقیق‏ترى از آن به دست مى‏ آید، زیرا مى‏ بینیم که خداى سبحان در کلام مجید خود به انسان‏هاى الهى حیات جاویدى را نسبت مى‏دهد که با مردن سپرى نمى‏شود، و پس از مرگ هم در تحت ولایت خدا محفوظ به حفظ او است. در آن زندگى تعب و فرسودگى نیست، ذلت و شقاوت نیست، صاحبان آن زندگى مستغرق در محبت پروردگار خود و خرسند به تقرب درگاه او هستند، و جز خیر چیزى نمى‏بینند، و جز با سعادت مواجه نمى ‏شوند، در امنیت و سلام به سر مى‏برند، امنیت و سلامتى که آمیخته با خوف و خطر نیست، و سعادت و بهجت و لذتى که آخر نداشته و از بین رفتنى نیست، چیزهایى را مى‏بینند و مى‏شنوند که مردم دیگر از دیدن و شنیدن آن محرومند، عقل و اراده‏ شان به جاهایى دست مى‏یابد که عقل و اراده مردم دیگر بدان دست پیدا نمى‏کند، گر چه ظواهر اعمال و صور حرکات و سکناتشان عینا شبیه به ظواهر اعمال و حرکات و سکنات دیگران است پس ناگزیر شعور و اراده‏اى فوق شعور و اراده دیگران دارند و ناگزیر در آنان منشا دیگرى براى اینگونه اراده‏ و شعور هست. و آن حیات انسانى است، آرى، این چنین افراد علاوه بر حیات نباتى و حیات حیوانى حیات دیگرى دارند که مردم کافر فاقد آنند، و آن حیات انسانى است.


مفسر بزرگ معاصر ما در ادامه به ارتقای حیات انسان و تمییز حیات از حیات حیوانی به حیات طیبه به واسطه ایمان می فرماید: همانطورى که حیوانات در عین اینکه در تغذیه و نمو با نباتات شریکند از آنها امتیاز داشته، و ما به خاطر حرکت ارادى که در آنها مى‏بینیم حکم مى‏کنیم به اینکه علاوه بر حیات نباتى حیات دیگرى بنام حیات حیوانى دارند، و نیز همانطورى که مردم بى ایمان را با اینکه در درک لوازم زندگى و داشتن حرکات ارادى با سایر حیوانات مشترکند بخاطر آثار عجیب و افکار و تعقلات عالى ‏ترى که در آنان مشاهده مى‏ کنیم بدون تردید حکم مى‏کنیم به اینکه حیاتى فوق حیات سایر حیوانات دارند، همچنین باید حکم کنیم به اینکه انسانهاى با علم و ایمان و آن افرادى که پروردگار خود را شناخته و با شناختن او از غیر او قطع علاقه نموده‏اند داراى حیاتى فوق حیات سایر انسانها هستند، چون این گونه افراد نیز چیزهایى را درک مى‏کنند که درک آن در وسع و طاقت دیگران نیست و چیزهایى را اراده مى‏کنند که دیگران از اراده کردن آن عاجزند. خداى تعالى هم درباره آنان فرموده:" فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً" » و نیز درباره انسانهاى فاقد ایمان فرموده:" لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ" ، و در عین اینکه همان دل و چشم و گوش که در مردم با ایمان است براى مردم بى ایمان هم اثبات همان را کرده، آن آثار کاملى که دل و چشم و گوش در مردم با ایمان دارد از مردم بى ایمان نفى کرده و به این مقدار هم اکتفاء ننموده براى مردم با ایمان روح مخصوصى اثبات کرده و فرموده:" أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ".


پس به خوبى روشن گردید اینکه مى‏گوییم براى مؤمن حیات و نورى دیگر است مجاز گویى نبوده بلکه راستى در مؤمن حقیقت و واقعیتى داراى اثر، وجود دارد که در دیگران‏ وجود ندارد. و این حقیقت سزاوارتر است به اینکه اسم حیات و زندگى بر آن گذاشته شود تا آن حقیقتى که در دیگر مردم است، و آن را در مقابل حیات نباتى حیات و زندگى حیوانى مى‏نامیم.
پس اینکه در آیه مورد بحث فرمود:" أَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ" معنایش این مى‏شود:" آیا کسى که از ناحیه نفس خود گمراه و فاقد هدایت است یا مدتى کافر بوده- و این خود نوعى مرگ است- و خداوند او را به حیات ایمان و هدایت زنده کرده و براى او نور یعنى علمى که زاییده ایمان است قرار داده مثل کسى است که به گمراهى ذاتى و یا به گمراهى سابق خود باقى است؟ و اینکه گفتیم" نور" به معناى آن علمى است که از ایمان متولد مى‏شود شاهدش روایتى است که شیعه و سنى آن را از رسول خدا(ص) نقل کرده‏اند که فرمود:" هر که عمل کند به آنچه که عالم به آن است خداوند علم به آنچه را هم که نمى‏داند روزی اش نموده آنچه را هم که نمى‏دانست به او یاد مى‏دهد" جهت این مطلب روشن است، زیرا وقتى روح ایمان در دل کسى جایگیر شد عقاید و اعمال او هم عوض شده به صورتى که مناسب با ایمان باشد در مى‏ آید، عینا مانند ملکات نفسانى از قبیل فضایل و رذایل که وقتى در نفس پیدا شد رنگ اعمال را هم مناسب با خود مى‏سازد.
بعضى دیگر از مفسرین در معناى آیه گفته‏ اند: مراد از" نور" ایمان و یا قرآن است. و این معنا از سیاق آیه به دور است. به هر حال، یکى از آثار این نور را دین شمرده که مؤمن داراى این نور در مسیر زندگى اجتماعى که مسیر تاریک و پرتگاه عجیبى است راه خود را پیدا نموده، از اعمال، آن عملى را انجام مى ‏دهد که در سعادت زندگیش نافع باشد، و آن کارهایى که برایش ضرر دارد نمى‏کند.


وقتى حال مؤمن چنین باشد آیا او مثل کسى است که در ظلمتهاى گمراهى و نداشتن نور ایمان به سر برده و از آن بیرون شدنى نیست؟ هرگز مثل او نیست، براى اینکه مرگ هیچوقت اثر زندگى را ندارد، پس نباید امیدوار بود که کافر در عین کفرش به سوى اعمالى که نافع براى آخرتش باشد هدایت شود.

 

منبع:شبستان
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: