شیعه
همواره از طرق مختلف از سوی وهابیت در معرض اتهام قرار می گیرد و این فرقه ساختگی
هر نوبت با طرح شبهه ای شیعه را متهم به شرک می کند؛ از جمله وهابیون مطرح می کنند
که شفاعت طبق آیه 225 سوره بقره "من ذالذی یشفع عنده ربه"، منحصر به خداست
نه پیامبر(ص) و دیگر افراد، و از این رو شیعیان با اعتقاد به شفاعت پیامبر(ص)
خود را از جرگه دین اسلام خارج کرده اند؛ چطور می توان به این بهانه تراشی پاسخ
داد؟
به طور کلی وهابیت شخصیت پیامبر(ص) را در حدی
می داند که تنها به ایشان از طریق جبرییل وحی نازل می شده و آن حضرت (ص) واسطه ابلاغ بوده چرا که این
مساله در قرآن تصریح شده است: "وَمَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ
الْمُبِینُ"( نور، آیه 54) و اگر کسی غیر از این قائل شود، مشرک است!
اما در پاسخ به این مساله باید ابتدا به تشریح معنای
شفاعت پرداخت. شفاعت یعنی واسطه قرار دادن شخصی که دارای مقام و کرامت است برای
فردی که در مسیر زندگی و ایمان خود دچار اشتباه و گناه شده و اکنون پشیمان است و
قصد بازگشت به سوی خدا را دارد؛ به همین منظور یا برای درخواست اجابت دعا، فرد
پیامبر(ص) یا شخصی را که از سوی خدا دارای توانایی و قدرت است را واسطه قرار داده
تا شفاعت او را نزد پروردگار کند.
همان طور که ما در امور روزمره خود بی نیاز از دیگران
نیستیم و نمی توان همه کارها را به تنهایی انجام داد و همه افراد نمی توانند همه
کارها را به عهده بگیرند؛ برای مثال وقتی فردی بیمار شود، به سراغ پزشک رفته و خود
را درمان می کند و او نمی تواند همزمان هم معلم باشد هم دکتر هم نجار هم نانوا هم
راننده و ... بنابراین افراد در کارهای روزمره خود به پزشک و معلم و نانوا و ...
متوسل می شوند.
لذا می توان گفت مسلمانان در پیمودن مسیر بندگی خدا به
دلیل آنکه علم آنها مانند پیامبر(ص) نیست، متوسل به پیامبر(ص) شده و او را واسطه میان خود و خدا
قرار می دهند تا آنها را ببخشاید یا دعایشان را مستجاب کند و هرگز این مقام را به
صورت مستقل برای پیامبر(ص) قائل نیستند. از این رو، ایشان به دلیل آن تقرب و مقام عصمت و
علمی و توانایی که از سوی خدا دریافت کرده اند و از بین بندگان گزینش شده اند، می توانند
بندگان خدا را شفاعت کنند. بنابراین معنای آیه یاد شده این است که هیچ کس نمی توان
بدون اذن خدا شفاعت کند.
حال باید دید وهابیت چطور شفاعت را منحصر به خدا می کند
در حالی که در سوره مائده آیه 110 بیان شده است:" إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسَى
ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتی عَلَیْکَ وَ عَلى والِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ
بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ إِذْ
عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ إِذْ
تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنی فَتَنْفُخُ فیها فَتَکُونُ
طَیْراً بِإِذْنی وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنی وَ إِذْ
تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنی؛ ( به یاد آر ) هنگامی که خدا گفت: ای عیسی بن مریم!
نعمت مرا بر خود و بر مادرت متذکر باش، آن گاه که تو را به وسیله روح القدس تأیید
کردم که با مردم در گهواره(به اعجاز) و در سن میانسالی(به وحی) سخن می گفتی، و
آن گاه که تو را کتاب(خودت و کتاب های آسمانی) و احکام شریعت و علوم عقلی و تورات
و انجیل آموختم، و هنگامی که از گل مانند شکل پرنده به اذن(تکوینی) من درست می
کردی پس در آن می دمیدی و به اذن و اراده من پرنده می شد، و به اذن من کور مادرزاد
و مریض پیس را شفا می بخشیدی و آن گاه که مردگان را به اذن من(از قبر زنده)
بیرون می آوردی."
در این آیه بیان شده است حضرت عیسی(ع) به اذن خدا شفا
می داد و حتی مرده را زنده می کرد و این امر مستقل و بدون اذن خدا نبود. بنابراین پیامبر(ص) که برترین مخلوقات و اشرف انسان ها است نیز با اذن خدا هم در دنیا و هم در
آخرت از مقام شفاعت بندگان برخوردار است. البته در آیات دیگری نیز به شفاعت
پیامبران اشاره شده است که از جمله می توان به شفاعت حضرت یعقوب(ع) برای فرزندان
خود اشاره کرد که وقتی آنها از کرده خود پشیمان شدند، از پدر خواستند برای آنها
نزد خدا طلب شفاعت کند:" قَالُواْ یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا
إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ"(یوسف، آیه 97)
وهابیت
شفاعت ایشان را در برزخ نمی پذیرند چرا که قائل اند پیامبر(ص) از دنیا رفته و نمی
تواند چنین مقامی داشته باشد؛ چطور این مساله قابل توجیه است؟
اگر ما بپذیریم که طلب دعا و شفاعت از پیامبر(ص) جایز است(همان طور که ثابت شد)، و از سوی دیگر بپذیریم ایشان صاحب مقام عصمت
و دارای علم لدنی است، می توان گفت این مقام تنها در زمان حیات به آن حضرت(ص) بخشیده نشده که پس از ممات از پیامبر(ص) گرفته شود؛ چنان که از نظر عقلی و
فلسفی علم از مجردات بوده و قابلیت جدایی از انسان را ندارد در واقع علم از عوارض
مادی نیست که با پیر شدن انسان از او گرفته شود یا با مرگ او از بین رود، بلکه با
او مانده و در حیات برزخی و اخروی نیز تجلی خواهند داشت چون در ذات آنها قرار
گرفته است.
بنابراین ما معتقدیم وقتی شفاعت در زمان حیات پیامبر(ص)
امکان پذیر است، در حیات برزخی نیز این امکان وجود دارد. از سوی دیگر ما پیامبر(ص) را فردی متوفی فرض نمی کنیم چرا که وقتی در دعاها و زیارات ایشان را خطاب
قرار داده و سلام بر ایشان می گوییم، این یعنی ایشان را غیرزنده تلقی نمی
کنیم همان طور که در تشهد پس از شهادتین صلوات و درود بر ایشان فرستاده و در سلام
نماز نیز با جمله السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته، بر آن حضرت درود و
سلام می فرستیم پس چگونه ممکن است ما حضرت(ص) را فردی غیرحی به حساب آوریم
اما به ایشان هر روز در نماز سلام کنیم!
یا زمانی که همه مسلمانان از هر فرقه ای به کنار قبر
ایشان می روند و سلام به آن حضرت(ص) می دهند، آیا به فردی متوفا که
درکی از حیات ندارد سلام می دهند؟! یا به فردی که به دلیل مقام علم و عصمت و برتری
که بر همه موجودات دارد، پس از رخت بر بستن از دنیا همچنان مقام او پابرجا بوده و
می تواند بندگان خدا را شفاعت کند؟ بنابراین، اگر قائل به مقام علم و عصمت برای
پیامبر(ص) شویم، باید دانست علم و عصمت هیچ گاه از بین رفتنی نیست که با زمان و
مرگ از دست روند و این مقام برای پیامبر(ص) جاودان است و حضور و غیاب جسمانی
ایشان در این مقام تفاوتی برای مسلمانان ندارد. همان طور که وقتی فردی پدر و مادر
خود را دوست دارد و برای آنها مقامی قائل است، با دور ماندن از آنها یا از دست
دادن ایشان، مقام والدین برای فرد از بین نمی رود و او همچنان پدر و مادر خود را دوست
دارد و احترام برای آنها قائل است.
منبع:شبستان