حتى اذا قصدوا لباب
مغارة
القوا عليه نسيج غزل العنكب
صنع الاله له فقال
فريقهم:
ما في المغار لطالب من مطلب
ميلوا و صدّهم المليك و من
يرد عنه
الدفاع مليكه لم يعطب
در اين هنگام خداوند متعال دو كبوتر وحشى را
به در غار راهنمائى فرمود، و اين دو كبوتر در اين مكان جا گرفتند، موقعى كه جوانان
قريش از قبائل مختلف در حالى كه هر كدام شمشير و چوبى در دست داشتند نزديك غار
رسيدند، و مقدار چهل ذرع بين آنان و حضرت رسول فاصله بود، مردى از ميان مشركين با
عجله بطرف غار رفت تا آنجا را تحت نظر بگيرد اين مرد بلافاصله از طرف غار برگشت رفقايش
پرسيدند چرا برگشتى؟
مى خواستى درون غار را هم نگاه كنى گفت: در غار كبوترها
را ديدم و فهميدم كه در درون آن كسى نيست، حضرت رسول در اين وقت گفتگوهاى آنان را
مى شنيد، و براى اين دو كبوتر دعاى خير فرمود، و براى آنها حقوقى معين كرد و اين
كبوتران در حرم آزاد مى باشند و كسى حق تعرض به آنها را ندارد.