24 مهر 1400 10 (ربیع الاول 1443 - 08 : 07
کد خبر : ۲۰۱۰۲
تاریخ انتشار : ۳۰ دی ۱۳۹۲ - ۱۳:۰۴
پیشنهادهای قرآن برای رسیدن به مقام استعانت و استعاذه؛
اگر خداوند مى‏فرماید بنده مطیع را از ظلمت به سوى نور و گناهکار را از نور به سوى ظلمت مى‏بریم، نخواسته است مجازگویى کند، الا اینکه این نور و ظلمت چیزى جداى از اطاعت و معصیت نیست، بلکه همواره با آنها است.

عقیققرآن حکیم در آیه 257 سوره بقره می فرماید: اللَّهُ وَلىِ‏ُّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلىَ الظُّلُمَاتِ أُوْلَئکَ أَصْحَبُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَلِدُونَ/ خدا یاور مؤمنان است. ایشان را از تاریکی ها به روشنى مى‏برد. ولى آنان که کافر شده‏ اند طاغوت یاور آنهاست، که آنها را از روشنى به تاریکی ها مى‏کشد. اینان جهنمیانند و همواره در آن خواهند بود.
در تفسیر المیزان درباره حقیقت " اخراج از نور به ظلمت" یا "اخراج از ظلمت به نور" که در این آیه شریفه بر آن تصریح شده آمده است که: اخراج از نور به ظلمت و برعکس از امور حقیقى و واقعى است و بر خلاف باور بسیارى از مفسرین و دانشمندان از باب مجازگویى نیست، و قرآن نمى‏خواهد اعمال ظاهرى را که عبارت است از عده‏اى حرکات و سکنات بدنى، و نیز نتایج خوب و بد آن را تشبیه به نور و ظلمت بکند .این عده گفته‏ اند: اعتقاد درست و حق، از این نظر نور خوانده شده که باعث از بین رفتن ظلمت جهل و حیرت شک و اضطراب قلب مى‏شود، عمل صالح هم از این جهت نور است که رشد آن روشن، و اثرش در سعادت آدمى واضح است، هم چنان که نور حقیقى هم همین طور است و ظلمت هم عبارت است از جهل و شک و تردید و عمل زشت و همه اینها از باب مجاز است.


اما علامه طباطبایی در ادامه مباحث مربوط به این آیه، نظریه دسته ای از مفسرین را درباره اخراج از ظلمت به نو و از نور به ظلمت این گونه بیان می کند: این اخراج از ظلمات به نور، که در آیه شریفه به خداى تعالى نسبت داده، مثل اخراج از نور به ظلمت است که به طاغوت نسبت داده، خود این عقاید و اعمال است، نه اینکه خداى تعالى ماوراى این عقائد و اعمال، کارى دیگر داشته باشد، مثلا دست کسى را بگیرد و از ظلمت بیرون آورد، براى اینکه ما به غیر از این اعمال، نه فعلى و نه غیر فعلى از خدا به نام اخراج، و اثر فعلى از خدا به نام نور و ظلمت و غیر آن دو سراغ نداریم.
جمعى دیگر نیز گفته‏ اند: خدا کارهایى از قبیل اخراج از ظلمات به نور و دادن حیات و وسعت و رحمت و امثال آن دارد که آثارى از قبیل نور و ظلمت و روح و رحمت و نزول ملائکه، بر فعل او مترتب مى‏شود، و لیکن فهم و مشاعر ما نمى‏تواند فعل خدا را درک کند، ولى چون خدا از چنین افعالى خبر داده، به آن ایمان داریم، و چون خدا هر چه مى‏ گوید حق است بدین جهت به وجود این امور معتقدیم، و آنها را فعل خدا مى‏دانیم، هر چند که احاطه و آگاهى به آن نداشته باشیم.
آن گاه این مفسر در ادامه مباحث به تحلیل این نظریه ها می پردازند و معتقدند: لازمه این گفتار هم مانند گفتار سابق، این است که الفاظ نامبرده، یعنى امثال نور و ظلمت و اخراج، بطور استعاره و مجاز استعمال شده باشد، فرقى که بین این دو قول هست این است که بنا بر قول اول، مصداق نور و ظلمت و امثال آن، خود اعمال و عقائد هستند، ولى بنا بر قول دوم، امورى خارج از اعمال و عقائدند، که فهم ما قادر بر درک آنها نیست، و نمى‏تواند بفهمد چیست. و این دو قول از راه راست منحرف هستند، یکى به سوى افراط منحرف شده و دیگرى به سوى تفریط.


حق مطلب این است که اینگونه امورى که خدا از آنها خبر داده که بندگان هنگام اطاعت و معصیت آنها را ایجاد مى‏کنند، امورى حقیقى و واقعى هستند، مثلا اگر مى‏ فرماید که بنده مطیع را از ظلمت به سوى نور، و گناهکار را از نور به سوى ظلمت مى‏بریم، نخواسته است مجازگویى کند، الا اینکه این نور و ظلمت چیزى جداى از اطاعت و معصیت نیست، بلکه همواره با آنها است، و در باطن اعمال ما قرار دارد. این معنا هم با دو جمله مورد بحث، کنایه از هدایت خدا و اضلال طاغوت باشد، منافات ندارد، چون در بحث مربوط به کلام و سخن گفتن خدا گفتیم صحبت در مساله مورد بحث در دو مقام است: در مقام اول در این زمینه بحث مى‏کنیم که آیا نور و ظلمت و کلماتى شبیه اینها که در کلام خداى تعالى آمده، در معانى مجازى استعمال شده و صرفا تشبیهى است که در این عالم هیچ حقیقت ندارد؟ و یا آنکه استعمال حقیقى است؟ چون در این عالم معناى حقیقى دارند.
و در مقام دوم سؤال مى‏شود از اینکه به فرض آن که قبول کنیم معانى حقیقى دارند، آیا استعمال این کلمات در آن معانى، مثلا استعمال کلمه نور در آن حقیقتى که منظور است یعنى در حقیقت هدایت، استعمال لفظ در معناى حقیقى است و یا استعمال در معناى مجازى است؟


اما جمع بندی تفسیر المیزان در این باره این گونه است: دو جمله مورد بحث یعنى جمله‏" یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ" و جمله‏" یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ" کنایه از هدایت و ضلالت مى‏باشند، و گرنه لازم مى‏آید که هر مؤمن و کافرى، هم در نور باشد و هم در ظلمت، مؤمن قبل از آنکه به فضاى نور برسد در ظلمت باشد، و کافر قبل از رسیدن به فضاى ظلمانى کفر، در نور باشد، و قبل از رسیدن به این دو فضا، یعنى دوران کودکى، هم در نور باشد و هم در ظلمت، و وقتى به حد تکلیف مى‏رسد اگر ایمان بیاورد به سوى نور در آید، و اگر کافر شود به سوى ظلمت در آید و معلوم است که چنین سخنى صحیح نیست.
لیکن ممکن است این گفتار را تصحیح کرد و چنین گفت که: انسان از همان آغاز خلقت، داراى نورى فطرى است که نورى است اجمالى، اگر مراقب او باشند ترقى مى‏کند، و تفصیل مى‏پذیرد، چون در همان اوان خلقت نسبت به معارف حقه و اعمال صالح به تفصیل نور ندارد، بلکه در ظلمت است، چون تفصیل این معارف براى او روشن نشده، پس نور و ظلمت به‏ این معنا با هم جمع مى‏شوند، و اشکالى هم ندارد، مؤمن فطرى که داراى نور فطرى و ظلمت دینى است، وقتى در هنگام بلوغ ایمان مى‏آورد، به تدریج از ظلمت دینى به سوى نور معارف و اطاعتهاى تفصیلى خارج مى‏شود و اگر کافر شود از نور فطریش به سوى ظلمت تفصیلى کفر و معصیت بیرون مى‏شود. و اگر در آیه شریفه کلمه نور را مفرد و کلمه ظلمت را جمع آورده، و فرموده:" یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ" و" یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ" اشاره به این است که حق همیشه یکى است، و در آن اختلاف نیست، هم چنان که باطل متشتت و مختلف است و هیچ وقت وحدت ندارد. هم چنان که در جاى دیگر فرموده:" وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ".

 

منبع:شبستان
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: