عقیق: در سرزمين حجاز، در زمانى كه
مردم در بدترين شرايط مادّى و فرهنگى بسر مى بردند و هيچ گونه امنيّت جانى و مالى
نداشتند، وقتى كه مردم غرق در جهالت و بت پرستى و خرافات و رسوم جاهلى بودند،
مكّه حرم امن الهى، محلّ زندگى قومى بود كه از نسل ابراهيم خليل (ع (بودند
و به اين قبيله قريش مى گفتند، اين قبيله به ده شاخه تقسيم مى شد كه بزرگترين و
شريفترين آنها (بنى هاشم) بودند و عبد المطلب بزرگ و سر كرده بنى هاشم بود كه ده
فرزند پسر داشت كه كوچكترين و محبوبترين آنها (عبد اللَّه) نام داشت، روزى همان طور
كه ابراهيم خليل در خواب ديد كه اسماعيل را قربانى مى كند، عبد المطلب در خواب
ديد پسر دلبند خود را بدست خويش قربانى مى كند.
براى تحقق بخشيدن رؤياى خود ميان پسران خويش قرعه انداخت و
قرعه به نام عبداللَّه اصابت كرد، چون عبد المطلب به عبد اللَّه علاقه وافر داشت،
تصميم گرفت ميان او و ده شتر سرخ موى قرعه بياندازد، باز هم قرعه به نام عبد
اللَّه افتاد و اين عمل آنقدر تكرار شد كه تعداد شتران به صد رأس رسيد، اين بار به
لطف حق قرعه به نام شتران افتاد و عبد المطلب به شكرانه اين امر صد شتر سرخ موى را
قربانى كرد و گوشت آن را ميان مردم مكه و فقراء تقسيم نمود، اين عبد اللَّه همان
پسرى بود كه به اراده حق حامل نور پاك محمّدى(ص) بود و به همين دليل رسول خدا(ص)
مى فرمود:( انا
ابن الذبيحتين، من پسر دو قربانى هستم) كه مراد آن حضرت اسماعيل(ع) جدّ ايشان و
عبداللَّه پدرشان بود.
پی نوشت:
قصص الأنبياء ( قصص قرآن - ترجمه قصص الأنبياء جزائرى)، ص: ۶۶۵.
منبع:افکارنیوز