اكنون
بايد ديد اين تعادل را كى حفظ مى كند عافيت را كسى مى بخشد به عبارت ديگر حيات و
زندگى را كدام نيروئى عطا مى فرمايد.
قدما
مى گفتند مزاج مركب از چهار طبيعت است گرم و سرد و تر و خشك چونان كه بدن مركب از
چهار ماده است خون و بلغم و صفرا و سوداء، هر يك از اين چهار ماده كم يا زياد شود
طبيعت از اعتدال بيرون مى رود و در نتيجه نظم مزاج بهم خواهد خورد.
امروز معتقدند كه اعتدال بدن را تعادل و توازن ويتامين ها
حفظ مى كند هر كدام از آنها كم شود يا نسبت به ديگران زياد گردد نظم بدن از دست
مى رود براى اينكه اين تعادل محفوظ بماند اول بايد ديد عناصر واقعى تركيبى بدن و
مزاج چيست آيا همين ها است كه تاكنون كشف شده يا غير از اينها است و يا مواد ديگرى
به اضافه اينها است سپس بايد نگريست كه هر كدام در چه حد و به چه مقدار لازم است،
آيا اختلاف شغل، اختلاف مكان و آب و هوا اختلاف زمان، سن، اختلاف در توارثات جسمى
و روحى از آباء و اجداد، اختلاف سبك و روش زندگى اخلاق، برخوردها، معاشرتها و
هزاران خصوصيات ديگر، آيا اين اختلافها و تفاوتهائى كه مردم را از هم ممتاز مي كند
و به هر كس رنگ مخصوص مي دهد در اختلاف مقدار مورد احتياج از عناصر تركيبى دخالت دارد
يا ندارد.
آيا
تندرستى و نشاط از مواد مذكوره همان را مي خواهد كه وجود تركيبى بدن لازم دارد
يعنى آيا تغذيه ما بايد مشتمل بر موادى باشد كه بدن ما از همانها تركيب شده است يا
نه املاح و معدنياتى كه براى ما لازم است بر فرض كه به همه وقوف پيدا كرده باشيم
آيا كافيست كه از هر چيزى آنها را تهيه كنيم يا لازمست مستقيما بسراغ منابع مخصوص
برويم.
آيا
مي توانيم رابطه هر مرضى را با علت آن بفهميم بطورى كه نقطه تاريكى باقى نماند و
در موردى كه علت آن را پيدا كرديم مثلا دانستيم كه كمبود فلان نوع ويتامين موجب
شده است آيا ميتوانيم مقدار كمبود را بفهميم بر فرضى كه فهميديم آيا ممكن است كه
مقدار مصرف لازم را بدانيم تا از راه تغذيه جبران كنيم (زيرا بدن ما كسرى هاى خود
را تنها از راه تغذيه تأمين نمى كند راهها و وسائل بسيارى دارد و از جمله
فعاليتهائى است كه درون خود بدن صورت ميگيرد) مثلا خوردن شير و گندم ويتامين ث را
در بدن رسوب مي دهد.
براى
جبران اين كسرى چه مقدار لازم است مصرف كنيم و چطور مي توانيم بفهميم كه چه مقدارش
بر اثر خوردن چه نوع از غذاها يا هزاران عوامل ديگر مانند آفتاب و هوا و روحيات و
پرخورها و غيره در بدن رسوب مي كند تا به مقدارى از آن مصرف كنيم كه جبران اين
رسوبها را نيز كرده باشد.
اين
نادانيها و نظائر اينها است، اين ناتوانيها و هزاران مانند اينها است كه از بشر هر
چه دانا و توانا باشد اقرار به جهل و ضعف ميگيرد.
مقصود
از اين گفتار آن نيست كه بشر هيچ راهى برای حل اين مشكلات نمي تواند پيدا كند بلكه
منظور اينست كه دانش بشرى مانند قدرت او محدود است نمي تواند به همه چيز احاطه
پيدا كند و بر همه چيز دست بيابد.
يك
گره كه بدست ما باز مى شود هزاران گره ديگر نظر ما را جلب مي كند اصولا علم كليد
جهل و نادانى بشر است يعنى علم براى آنست كه بدانيم كه نمي دانيم چنان كه قدرت نيز
براى آنست كه بفهميم كه نمي توانيم علم طب براى آنست كه بدانيم شفا از خداست،
تعادل بدن ما را او ميتواند نگهدارى كند و دانستن مقدارى از اين علم كه ميسر ما
است تنها ما را به وظايفى مكلف مي كند ولى نمي تواند سلامتى و صلاح زندگى و دوام
حيات ما را براى ما ضمانت كند آرى ان اللَّه يعطى العافية و يمنحا اياه.
:پی نوشت
طب الرضا عليه السلام / ترجمه امير صادقى، ص303و304
منبع:افکارنیوز