عقیق: حسن رحیم پور ازغدی در این بحث از نگاه دو تن از بزرگان
ادبیات غرب به سیره و زندگی حضرت محمد (ص) میپردازند. به نظر میرسد پس از هجمهای
که از سوی غرب به ساحت مقدس خاتم پیامبران حضرت محمد (ص) صورت گرفته بازشناسی سیره
و روش زندگی حضرت محمد (ص) از سوی دو تن از بزرگان غربی ابعادی از عمق زندگی ایشان
را نمایان میکند.
ابتدا برخی از روایات را در سیره پیامبر(ص) عرض میکنم و
در آخر هم عباراتی از یکی، دو نفر از بزرگان ادبیات و تفکر غرب که اینها از بیرون
چگونه به پیامبر(ص) نگاه کردهاند و شیفته کدام ابعاد پیامبر (ص) شدهاند، عرض میکنم.
اولا پیامبر اکرم(ص) فرمودند :«ما خداپرستی و توحید را از بشردوستی و خدمت به خلق
جدا نمیکنیم.» همیشه ایشان اخلاق خوش، گشادهرو، نرمخو، نه خشن و نه درشتگو
بوده و خودشان میفرمودند که « همان خدایی که من را امر کرد که واجبات را اقامه
کنم، همان خدا به من امر کرد که با مردم باید مدارا کنم، با مردم باید دوست و رفیق
باشم.» دعوت به خدمت خلق، تعبیر دائمی پیامبر بود. از جمله اینکه فرمودند «من به
دنبال یک زندگی معتدل برای همه هستم نه فقر، نه اشرافیگرایی افراطی. » میفرمودند:«بهترین
زندگی، زندگی شرافتمندانه متوسط برای همه است که نه آنقدر بخورند تا رفاهزده شوند
و اصلا ندانند برای چه زندگی میکنند.» ،
«
آنقدر زندگی بر آنها تنگ بگیرد تا محتاج باشند و به فلاکت و گدایی بیفتند. ما
دنبال یک زندگی متعادل میانه و شرافتمندانه برای همه بشریت هستیم نه آنطور زندگی
که طغیان و غفلت بیاورد و آنطور که گدایی و ذلت.» تعبیر دیگرشان این است که
فرمودند «هر کس قلب کسی را شاد کند، خداوند برای او لطف و محبتی در ازای این شادی
خلق میکند که مشکلات بسیاری را در دنیا و آخرت به خاطر یک خدمت به یک انسان از تو
دور میکند ولو تو متوجه نباشی.» باز فرمودند «هر کس مشکل یک انسان را ضمانت کند،
مشکل برادر یا خواهرش را حل کند، خداوند مشکلات او را در دنیا و آخرت حل خواهد کرد
و از این قبیل تعابیر. » اما خواهش میکنم به این بخش بیشتر دقت کنید؛ یکی دو
نمونه برخوردهایی است که انسانهای بیدار، متفکر و منصف از بیرون بدون هیچ تعصب،
حتی از موضع غیراسلامی به پیامبر(ص) و به جمال پیامبر نگاه کردهاند و شیفته چه
چیزی در ایشان شدند و بعد چه تعابیری به زبان آوردند. کسانی هستند که ما آنها را
به اسم مسلمان نمیشناسیم؛ ولی اولا حقیقتا قلبا مسلمان هستند ضمن اینکه علائم
مسلمانی در زندگیهایشان آشکار شده، ولی حتی اگر به لحاظ فقهی هم کسی آنها را
مسلمان نداند، به لحاظ فطری مسلمان هستند. یک نمونه «گوته» و یک نمونه «تولستوی»؛
شاید ندانید که تولستوی وصیت کرد تا او را به سبک مسلمانها دفن کنند. تولستوی
صاحب رمانهای بزرگ جهانی است. نویسنده بزرگ جنگ و صلح و کتابهای دیگر که هر کدام
از اینها سرفصل ادبیات و رمان جدید در غرب است. البته همه رمانهایش را قبل از این
دوران و در جوانی نوشته است ولی بعد از همه این سلوکهای ادبی، معنوی و هنری در
اواخر عمر ببینید که به کجا میرسد. اما راجع به گوته، خانم «آن ماری شیمل» که
آلمانی بود و گرایش اسلامی و عرفانی داشت و همین چند سال پیش از دنیا رفت، یک
اسلامشناس آلمانی بود. ایشان پنج، شش کتاب خوب راجع به مساله تاریخ عرفان اسلامی
و تاریخ اسلام نوشته که بعضی از آنها ترجمه شده است. خودش هم گرایش به اسلام داشت.
راجع به گوته نقل میکند و میگوید قرآن در نیمه قرن دوازده میلادی به زبان لاتین
در اسپانیا ترجمه شد، میدانید که قبل از آن کلیسا نمیگذاشت قرآن ترجمه شود و چند
قرآنی هم که ترجمه شد، مغلوط ترجمه شد، برای اینکه با متن اصلی قرآن مردمی که زبان
لاتین دارند آشنا نشوند. چهار قرن بعد از چاپ قرآن به زبان لاتین، گوته تصمیم میگیرد
قرآن را چاپ کند و با اینکه به زبان عربی آشنا نبود، از طریق واسطههایی و با بعضی
مشورتها، سعی کرد ترجمه نزدیکی به قرآن داشته باشد که بعد خود وی اعتراف کرد که
آنچه به نام قرآن به ما گفتند، قرآن نبود ولی ما همان مقداری که خواندیم تحت تأثیر
قرار گرفتیم. در قرن 13 و 14، اسلامستیزی شدیدی در اروپا بود، در قرن 16 زمانی که
عثمانیها در اروپا تا اتریش و آلمان جلو رفتند اینها تشدید شد، خانم آن ماری
شیمل میگوید گوته از طریق بعضی سفرنامهها تحت تأثیر فرهنگ اسلام و ایران قرار
گرفت و ترجمه گلستان سعدی را خواند که آن زمان سفیر هولشتاندر ایران ترجمه کرده
بود. در
دیوان شرقی به قضیه گوته اشاره میکند. در قرن 18، غرب در اثر توسعههای استعماری
با زبانهای مختلف آشنا میشود و شروع به ترجمه کتابهای اسلامی، عربی، فارسی به
زبانهای غربی میکند مثل داستان هزار یک و شب و اینها که میدانید تأثیر زیادی در
ادبیات و هنر غرب، معماری جدید و موسیقی غرب گذاشت. موج بعدی این ترجمهها نیمه
قرن 18 بود که انگلیس وارد هند شد. در کمپانی هند شرقی یکسری از آثار تمدن اسلامی-
ایرانیای که در هند بود را به زبانهای غربی ترجمه کردند. این دو، سه موج باعث شد
کسانی مثل گوته با اسلام، با ادبیات و عرفان اسلام، با قرآن، با سنت پیغمبر آشنا
شوند و از آن فضای متعصبانه و صلیبی که پاپها و استعمار مدرن قرن علیه اسلام
ایجاد کرده بود، روزنههایی باز شود. به محض اینکه روزنهها باز میشود عکسالعملها
شروع میشود؛ مثلاً گوته که در آن دوران دانشجو بود، از طریق «هردر»
تحت فرهنگ شرقی اسلامی قرار میگیرد و علیه «ولتر» (اواخر قرن 18) نمایشنامهای
به دفاع از پیامبر مینویسد. گوته 23 ساله بود که تحت تأثیر پیامبر قطعه زیبایی به
نام دیالوگ علی و فاطمه نوشت که بخشی از این شعر ترجمه شده. خود ایشان این قطعه را
به نام «نغمه محمد» نامیده که این دو مشاعرهای راجع به پیامبر میکنند و پیامبر
را در ابتدا به سرچشمه کوچکی تشبیه میکند ولی همانطور که در طول راه آمده و در
طول تاریخ، همه چشمهها و رودها را با خود همراه کرده و مثل یک اقیانوس جهانی
رهسپار خداوند شده که این را مرحوم اقبال لاهوری ترجمه کرد. بخش دوم نمایشنامه،
ناظر به مکالمه حضرت ابراهیم در قرآن است. آن تعبیری که حضرت ابراهیم میفرماید
که «انی ...» من
ماه را میپرستم، بعد میگوید خب اینکه غروب کرد؛ خورشید را میپرستم، این هم که
غروب کرد، چرا بپرستم؟ «انی ...» هر چه که غروب کند نمیتوانم به او دل ببندم.
گوته در بخش دوم نمایشنامهاش ناظر به این مکالمه حضرت ابراهیم (ع) که در قرآن نقل
شده، است باز یک بحث بسیار باشکوهی از ادبیات دینی، معنوی و شاعرانه در غرب؛ در
جایی از آن میگوید: «ای قلب عاشق خود را به سوی خدا روانه ساز، اینک ای خدای من
تو را میپرستم تو که همه را دوست داری و به همه چیز عشق میورزی، تو که خورشید و
ماه و ستارگان را آفریدی و زمین را و هستی را و آسمان را» که اینها عینا ترجمه
آیات قرآن است و در بخشهایی از نمایشنامه گوته عین آیات قرآن است. همینطور
تولستوی کتابی مینویسد که همه آن احادیث پیامبر است. چهل سال بعد در اوایل قرن 19
که گوته به پیری رسیده، در اول دیوان شرقیاش میگوید که من غرب را شناختم و خسته
شدم؛ تعبیر میکند که آرزو دارم به شرق بگریزم در غرب دیگر معنا پیدا نمیشود. تحت
تأثیر ترجمه دیوان حافظ است و اولین مجله شرقشناسی در اروپا که مسؤول آن عربی،
فارسی و ترکی میدانست آن را ترجمه کرده بود و گوته آن را خواند و آنجا برابر یک
تفسیری از حافظ که میگفتند مرادش از شراب و شاهد، همین شراب و شاهد مادی است،
گوته آنجا میگوید که تو چطور اینها را ترجمه میکنی و خودت نمیفهمی که مراد حافظ
به عنوان یک شاعر مسلمان از شراب و شاهد، شراب و شاهد معنوی است نه مادی. تحت
تأثیر پندنامه عطار نیشابوری با عرفان اسلامی و بعد دیگری آشنا میشود. اشعاری تحت
تأثیر عطار سروده و در آن اسم معشوقهایی که در ادبیات فارسی آمده در شعرش میآورد.
شعرهایی با تقلید از گلستان سعدی دارد. این تعبیر که زندگی سنتز، آنالیز و هم قبض
و هم بسط دارد و اصلا عین ترجمه بعضی مباحث عطار و سعدی است. به فنا فیا... اشاره
میکند. در شعری زنان بهشتی را توصیف میکند. گوته آنها را به شکل فاطمه (س) توصیف میکند.
از عیسی و ابراهیم و موسی و از همه تجلیل میکند و بعد میگوید کسی فکر نکند من به
هر نوع معنویتی معتقدم. من همه ادیان شرق و غرب را مطالعه کردهام. ادیان مصر،
آفریقا، هندوئیسم را نمیپذیرم چون عقلانی و عادلانه نیست. اسلام را میپذیرم چون تسلیم
در برابر خداست. با عقل و عدالت میسازد و عین محبت و عشق است. بعد یک تعبیر
زیبایی دارد و میگوید ما همه مسلمان به دنیا میآییم و مسلمان میمیریم. منتها به
رو نمیآوریم .گوته میگوید همه مسلمان به دنیا میآیند. ما پذیرش اسلام فطری
داریم. در جایی گوته میگوید پذیرش اسلام در هیچ جا برای من مشکلی ایجاد نکرد.
هرچه جلو رفتم دیدم نه با فطرت من دعوا دارد، نه با اخلاق، نه با عقل و نه با
حقوق. البته هیچ جا ایشان نگفته که من مسلمانم. میگوید شرق شعری دارد که اینطور
شروع میشود: شرق از خداست، غرب از خداست؛ این ترجمه «لله مشرق و المغرب» اصلا
ترجمه آیات قرآن را به عنوان شروع نمایشنامهها و شعرهایش میآورد. سرزمینهای
شمال و جنوب در دستان لطیف خداوند آرمیدهاند و از این قبیل زیاد است. یک نمونه هم
تولستوی است. من یک نامه از ایشان میگویم و چند روایات که ایشان از پیامبر علامت زده
و از منابع مسلمانان هندی که ترجمه شده دسترسی پیدا کرده. یک خانمی که همسر یک
ژنرال ارتش روس در زمان کمونیستها. آن زمان در روسیه فشار علیه مردم زیاد بود،
اسلامستیزی زیاد بود. بچهها در شناسنامههایشان تشویق میشدند که اصلاً ننویسند
که چه دینی دارند و به راحتی هر کسی هر دینی که میخواهد بنویسد. این خانم به
تولستوی رجوع میکند و میگوید طبق قوانین اینجا اگر بچههای ما بخواهند دینشان را
عوض کنند حکومت کمک میکند که هیچ دینی ننویسند، من از شما کمک میخواهم که در
ورقه مدرسه برای بچهام چه دینی بنویسم؟ جواب نامه تولستوی به این خانم این است:
اول و آخر نامهاش مینویسند آخرین و برترین دین اسلام است. میگوید اگر بخواهیم
نظر فیلسوفان و متفکران مهم را در نظر بگیریم باید معتقد باشیم و من این گونه
معتقدم که اسلام با هیچ یک از شاخههای مسیحیت قابل مقایسه نیست و من آن را با
خلوص نیت قبول میکنم. ممکن است از نظر شما و بعضی تعجبآور باشد ولی از نظر من ابعاد
گوناگون اسلام تا مهدویتش قابل مقایسه با ابعاد مسیحیت از پرستش صلیب، تا بقیه
چیزهایش نیست. اگر هیچ فشاری وجود نداشت و هر کس در جهان هستی میتوانست به جای
خودش تصمیم بگیرد، من فکر میکنم همه بشریت در شرایط عالی و متعادل اسلام را به
عنوان دینی که تنها یک خدا را برای پرستش اعلام کرده، میپذیرفت. اگر جوسازی،
فشار، تهمت و دروغ نباشد به نظر من یک آدم متعادل پیدا نمیشود که نتواند ترجیح
دهد و تفاوت اسلام را با بقیه ادیان و تفاوت محمد را با بقیه نفهمد. من به تمام
فرامین و اصول سخت و نامفهوم مسیحیت از تثلیث و ثنویت و پدر و پسر و روحالقدس و
آن همه اسرار نامعقول که در مورد مادران مقدس و مریم و شکلها و نقاشیها میگویند
و آن همه آیینها و عادات سخت که همه و همه دین روسیه و اروپا را تشکیل میدهد
هرچه بیشتر فکر میکنم میبینم غیر از این میتوانست باشد.
روایت دیگر که از پیامبر است و تولستوی نقل میکند، حقیقت
هر چه بر انسانها تلختر گردد، واقعیت را عوض نمیکند پس راستی را بر زبان آورید
و از هیچ نهراسید. به برادر دینیات یاری کن چه ظالم باشد چه مظلوم، از او پرسیدند
اگر مظلوم باشد خب باید کمکش کنیم اگر ظالم باشد یعنی چه که کمکش کنیم؟ پیامبر
فرمود: به
برادرت هم که ظالم است اینطور کمک کن که جلوی ظلمش را بگیر و جلوی او بایست که ظلم
نکند. این کمک به خود اوست. اگر او را از ظلمی که میکند بر حذر داری، مانع ظالم
شدن او شوی، به او کمک کردی. ببینید چقدر زیبا حتی مبارزه را با استدلال عاشقانه
مطرح میکند.
منبع:قدس
211008