17 آبان 1400 3 ربیع الثانی 1443 - 43 : 05
کد خبر : ۱۸۶۰۷
تاریخ انتشار : ۰۹ دی ۱۳۹۲ - ۰۶:۴۹
همراه با زائران پیاده حریم رضوی
قدم‌های زلالشان نذر کرده‌اند پا به جاده عشق بگذارند و در روزهای آخر صفر مهمان خوان حضرت مهربانی باشند و در عزایش سوگواری کنند. بقچه خود را با نان و پنیر و زیارت پیچیده‌اند و از دورترین شهرها تشنه سقاخانه‌اند و بی‌قرار گنبد آقا. زائران پیاده را می گویم. زائرانی از جنس نور و تبار خورشید.

عقیق: برای دیدن شان به حدود 50 کیلومتری مشهد می‌روم. سرمای سوزناک جاده‌ها و گرمای وجود پابرهنه‌گان شور و شوقی وصف‌ناشدنی را در چشمان زائران آقا جای داده است، در درون این زائران غوغایی برپاست، غوغایی که با حلاوت زیارت توام شده است. چراکه بسیاری از پرستوهای عاشقی که در این مسیر با پای پیاده به سرزمین توس می‌آیند سال‌هاست که بارگاه غریب توس را ندیده‌اند.
هم کلامی با آنها برایم مغتنم است. چشم می‌گردانم و از میان زائران مردی را می‌بینم که از دور می‌آید؛ بدون کفش و با یک تسبیح در دست. در حالی که دست دیگری ندارد تا شاید وسایل محدودی که در سفر به آن‌ها نیاز دارد را با خود بیاورد. اما دل به راه سپرده. نمی‌دانم این همه شور و شعور در وجودش از کجا نشأت گرفته است. می‌گوید: دست خود را در جنگ تحمیلی هدیه انقلاب اسلامی کرده است.
محمد آفرین که 50 سال سن دارد، بزرگترین خواسته‌اش ظهور امام زمان(عج) است. می‌گوید: هرسال به شوق زیارت حضرت امام رضا(ع) یک هفته قبل از سال‌روز شهادت این بزرگوار از روستای فرز شهرستان تربت حیدریه با کاروانی به سمت مشهد حرکت می‌کنیم تا در روز شهادت در مشهد باشیم و سلامی به حضرت دهیم تا آقا به ما عنایتی کند.

می‌خواهم به امام سلامی بدهم
در مسیر رسیدن به کعبه عاشقی، دسته‌های زیادی به چشم می‌خورند که در آن ارادتمندانی با بیرق‌های سبز و مشکی در دست دارند. کودک 6 ساله‌ با پیشانی‌بند «رضا جانم» و پرچم کوچک سبز رنگ، معصومیتش نمایان‌تر شده است. امیر محمد با پاهای کوچکش به شوق حضرت رضا(ع) همراه مادرش پیاده‌روی می‌کند. او آروز دارد همیشه پدر و مادرش سالم باشند و بتواند با آن‌ها سال‌های بعد هم برای عرض ارادت و سلام به حضرت به این قطعه از بهشت راهی شود.

هق‌هق بی‌امان
در آن سو دسته‌ای از زائران پیاده شهرستان تربت حیدریه زیر بیرق سبز رضوی جمع شده و از مقابلم عبور می‌کنند. زنی را می‌بینم که دستانش از سرما یخ‌زده و سعی می‌کند با بخار دهانش آن‌ها را گرم کند. چنان در حال و هوای خودش غرق شده که انگار مرا نمی‌بیند. از حال و هوایش که می‌پرسم متوجه‌ام می‌شود. چشمانش از باران اشک لبریز است. «برای نخستین‌بار است که پیاده مشرف می‌شوم». چهار روز است که از تربت‌حیدریه سختی‌های راه به جان خریده تا نوکری‌اش را به آقا ثابت کند. او از امام رضا(ع) «سلامتی، ایمان آخرت و روزی حلال» را در طول زندگی‌اش خواسته و تا حدی سعی کرده به آن‌ها عمل کند. می‌گوید تا زمانی که زنده باشد هر سال پیاده برای عرض ارادت و تسلیت به حضرت به صحن وسرای آقا خواهد آمد.
پیرزنی60 ساله نیز در کنار اوست. هق‌هق بی‌امانی دارد و در مقابل سئوالم سکوت می‌کند. لحظاتی بعد سکوتش را می‌شکند. می‌گوید: سه روز است در راهیم و هنوز نرسیده‌ایم، چه شوقی دارد رفتن و بی‌قراری، شبهایی که دوست‌داری هر چه زودتر به حرم آقا برسی.
با نگاهی مهربان به جاده می‌نگرد و اشک‌هایش را ره توشه سفر به سرزمین آفتاب می‌کند. او سال پیش نذر کرده بود که اگر فرزندش شفا یابد زائر پیاده آقا شود و روز شهادتش در حرم سوگواری کند.

مدیون حضرت هستم
با خودم می‌گویم اگر تعدادی از میان‌سالان و کودکان از کاروان عقب بمانند سرنوشتشان در آن سرمای سوزناک چه می‌شود، آیا باید به خانه‌هایشان بازگردند و یا اینکه آنجا بمانند تا کسی به کمکشان بشتابد که ناگهان در مسیر متوجه ماشینی می‌شوم که پرچم‌های سبز و مشکی را با خود حمل می‌کند و افراد مسنی را که از کاروان خود عقب افتاده‌اند را سوار کرده و به کاروان می‌رساند و باز مسیر را بر‌می‌گردد. راننده‌ی این ماشین که زنی 37 ساله است، مرا سوار می‌کند. او که با چشمانی پر از اشک شیفته‌ی ارادت پاک زائران است، می‌گوید: با کاروانی 90 نفره از رباط سفید حرکت کردیم و در حین راه ماشینم دچار مشکل شد ولی حضرت امام رضا(ع) به من عنایت کرد تا همچنان بتوانم به زائران آقا که بی‌تابند و برای شوق رسیدن به پاهای تاول زده‌یشان توجهی ندارند، خدمت کنم. معصومه رضایی که فرمانده پایگاه بسیج سجادیه تربت حیدریه است، اظهار می‌دارد: برای پابوسی امام علی بن موسی الرضا(ع) هرکاری از توانم برآید انجام می‌دهم. وی که بیماری تنگی نفس همراه با سردردهای زیادی داشته شفایش را مدیون حضرت رضا(ع) می‌داند و می‌گوید: آقا به همه عنایت دارد، فقط باید از او خواست و به زبان آورد چرا که حضرت خیلی رئوف است. از ماشین پیاده می‌شوم و همراه با زائران مسیر را ادامه می‌دهم.

جلای روح
در راه جوانی را می‌بینم در حال محکم‌کردن بند کفش‌هایی مندرسش. اوکه پنج روز تمام از کاشمر پیاده راه افتاده، می‌گوید: چهار سالی است که در این ایام با دوستانم به شوق یک لحظه دیدار آقا راهی مشهد الرضا می‌شویم. وقتی پیاده به پابوسی حضرت می‌آیم گویی باطنم پاک می‌شود و در حقیقت حضرت به من عنایتی کرده و روحم را جلا می‌دهد. به گفته‌ی رضا عاشقی در این راه هر روز به او جانی تازه می‌دهد. همراه با او که در راه کمی خسته شده به ایستگاه صلواتی نزدیک می‌شویم تا همراه با زائران پیاده و تعدادی از کاروان‌ها گلویی تازه کنیم.

بوسه فرشتگان بر قدم‌ها
در این ایستگاه‌ها خادمانی را می‌بینم که با اخلاص، توان خود را در کف دست گذاشته و نثار زائرانی می‌کنند که برای عرض ارادت راهی سرزمین نور شده‌اند. در این میان تعدادی از زنان و کودکان راهی درمانگاه ایستگاه می‌شوند. زنی را می‌بینم که با صبر و حوصله سرنگی در دست دارد و تاول‌های آبله‌زده‌ی زائران را می‌کشد و سپس بر روی زخم‌ها و تاول‌ها بانداژ می‌پیچد. کلانتری‌پور که از پرسنل بیمارستان رضوی است و توفیق پنج سال خدمت‌گذاری به زائران حضرت را دارد، می‌گوید: این کار اصلا من را خسته نمی‌کند، چرا که خدمت به زائران، خدمت به حضرت است و خدمت به آقا عشقی توصیف‌ناپذیر است.

غبطه می‌خورم
از آن فضا خارج می‌شوم و خادمانی را می‌بینم که به زائران خدمت می‌کنند. با زنی روبه رو می‌شوم که چوب پری در دست دارد و زائرانی که برای استراحت به آنجا وارد می‌شود را هدایت می‌کند. می‌گوید: فرمانده بسیج خواهران منطقه 22 احمدآباد است که حدود 6 سال توفیق خدمت‌گذاری به زائران پیاده حضرت امام رضا(ع) را دارد. از اینکه این توفیق را آقا به او داده که بتواند به مشتاقان حضرت خدمت کند باعث خرسندی درونی او است. فاطمه مولایی می‌گوید: وقتی می‌بینم زائران آقا با چنین شور و اشتیاقی پیاده می‌آیند و سرمای سوزان زمستان و مشکلات راه را به جان می‌خرند و آنچنان دل شکسته حضرت هستند به حالشان غبطه می‌‌خورم. کاش می‌شد آقا هم نظری به ما کند... به گفته‌ی وی در این 6 سال اتفاقات زیادی در زندگی‌اش رخ داده و هر چه از حضرت خواسته دست او را رد نکرده که مهم‌ترین مساله را ازدواجش می‌داند.

قاب دوربینم گویا نیست
در آن غوغا و ازدحام جمعیت یک عکاس مشهدی که سعی می‌کرد لحظاتی را ثبت کند و خاطره‌ای دلنشین از حضور پر شور زائران به یادگار برجای بگذارد را دیدم. به گفته‌ی او جذابیت این عکس‌ها برایش این است که شاید بتواند گوشه‌ای از ارادت زائران را به تصویر بکشد. می‌گوید زبانم که هیچ، قاب دوربینم هم نمی‌تواند گویای عظمت این مطلب باشد.
واقعا قبطه می‌خورم به حال زائرانی که پیاده می‌آیند و ارادت قلبی خود را به امام رضا(ع) اینگونه بیان می‌کنند.

لحظات عاشقی نزدیک است
کم‌کم با زائران به جایی می‌رسیم که قدیمی‌ترها می‌گویند تپه سلام، جایی که از سال‌های خیلی دور وقتی عاشقان به آن‌جا می‌رسیدند همه دست بر سینه به مولایشان عرض ارادت می‌کردند. تا ساعتی دیگر پایشان به تربت پاک غریب توس می‌رسد و می‌توانند گنبد آقا را غرق بوسه کنند و بر ساحت قدسی امام هشتم(ع) تسلیت گویند.
در این ایام کسی نفهمید که چقدر زمان گذشت شاید فقط چند لحظه کوتاه بود، یا حتی چند ثانیه. کم کم حال بی‌تابی‌ها تمام می‌شود و شوق رسیدن مرهمی می‌شود بر پاهای تاول‌زده‌شان..
راستی تا یادم نرفته بگویم، زیارت آقا بهانه نمی‌خواهد. همیشه پنجره خانه‌اش باز باز است، هرگاه تن رنجور و بیمارت را نتوانستی به این خانه بکشانی کافی است از همان جایی که ایستاده‌ای نجواکنان بگویی «السلام علیک یا غریب الغربا..........«


منبع:قدس

211008

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: