هنگامى كه روز رستاخيز فرا مى رسد، دخت فرزانه ام، فاطمه(س)، در ميان گروهى از بانوان بهشتى وارد صحراى محشر مى گردد و با آمدن
آن حضرت، ندا مى رسد كه: هان اى فاطمه! به بهشت پرطراوت و زيباى خدا در آييد!
امّا او پاسخ مى دهد: بار خدايا! به بهشت پر طراوت و پر نعمت وارد نخواهم شد، تا
بدانم پس از من با فرزند ارجمندم، حسين(ع)، چه كردند؟
آن گاه ندا مى رسد كه: هان اى دخت سرفراز پيامبر! بنگر! و
او نگاه مى كند كه حسين(ع) را با قامتى برافراشته و بدون سر مى بيند؛
و با ديدن آن منظره تكاندهنده و جانسوز فرياد برمى آورد؛ و با فرياد او، من نيز ناله
سر مى دهم و فرشتگان نيز پس از ناله جانسوز ما، شيون و فرياد سر مى دهند! سپس دخت
سرفرازم ندا مى دهد كه: هان اى پسرم! فرزندم! حسين جان! به كدامين گناه، بيداد
پيشگان با تو چنين كردند؟
پيامبر گرامى در ادامه بيان مى افزايد: آن گاه خداى دادگر
به خاطر ستمى كه بر ما رفته است، خشمگين مى گردد و به آتش سهمگينى كه «هبهب» نام
دارد و هزار سال بر آن دميده شده و از شدت حرارت و سوزانندگى به سياهى گراييده و
در آن آسايش و نشاطى نيست و اندوه و عذاب دردانگيز آن پايان ناپذير است، آرى، به
آن آتش فرمان مى رسد كه:
هان اى آتش! كشندگان حسين را از روى زمين برچين !و
آن درياى آتش، آن فرومايگان را بى درنگ بسان باز شكارى برمى چيند و در كام خويش
مى گيرد و نعره و فريادى سهمگين بر مى آورد كه از ميان خروش و فرياد مرگبار آن،
صداى آن تيره بختان دوزخى بر مى خيزد كه با زبانى گويا و صدايى رسا مى گويند:
پروردگارا! چرا ما را پيش از بت پرستان در خور اين آتش
شعله ور و سهمگين ساختى؟
»يا ربّنا! بما اوجبت لنا النار قبل عبدة
الاوثان؟«
ندا مى رسد: بدان جهت كه آن كسى كه مى داند، بسان كسى
نيست كه نمى داند! »إنّ من علم ليس كمن لم يعلم«
پی نوشت:
در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان )، ص: 282
منبع:افکار نیوز