عقیق: اقدامات علما در عرصه تبلیغ بین الملل نشان دهنده اهمیت این موضوع دارد. چیزی که حوزه های علمیه باید به آن توجه داشته باشند و اعزام مبلغین کارآمد به خارج از کشور را اولویت کاری خود قرار دهند.
ایشان پدرش بازرگان و خودش طلبه بوده است. وقتی با پدرش به تایلند میرود، به پدرش میگوید من به قم برنمیگردم چون احساس میکنم باید اینجا بمانم و اسلام را تبلیغ کنم؛ اتفاقاً همینطور هم میشود و آنقدر آنجا محبوب میشود که تا پست نخستوزیری شاه هم بالا میرود؛ قبرش هم که الان زیارتگاه است و تاسوعا و عاشورا دستهها میروند و در صحنش عزاداری میکنند.
مرحوم آیةاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (قدسسره)، تحصیلکرده نجف بود در زمانی که میگفتند فکر نجفیها بسته است! در حالیکه اینگونه نبود. حاج شیخ وقتی میآید و حوزه قم را تشکیل میدهد و حوزه قم جان میگیرد، بنا میگذارد که یک تعداد طلبه را انتخاب کند که زبان خارجی یاد بگیرند، متأسفانه تاجرانی که سهم امام میدادند، حرف ایشان را نمیفهمند و میگویند ما پول نمیدهیم که زبان کفر را در این حوزه یاد این و آن بدهید! خوب حاج شیخ اهم و مهم میکند و میگوید اگر اینها قهر کنند و سهم امام را به حوزه قم ندهند، این حوزه پا نمیگیرد. لذا با یک دنیا تأثر و تأسف، این فکر را رها میکند!
ماجرای شیعه شدن 25 مرد و زن مسیحی آلمانی با مشاهده عکس آیت الله بروجردی:
حاج میرزا حسن نوری از علمای قم و از اطرافیان مرحوم آیةاللهالعظمی بروجردی بود که میگفت، در دفتر مسجد هامبورگ، عکس آقای بروجردی را قاب کرده و به دیوار زده بودند؛ ایشان میگفت تا جاییکه من یادم میآید، 25 مرد و زن مسیحی آلمانی که آمده بودند ببینند اینجا چه خبر است، وقتی آنها را به دفتر بردند که چایی یا قهوه به ایشان بدهند، اینها فقط با دیدن عکس آقای بروجردی شیعه شدند.یعنی وقتی این چهره و جمال نورانی را دیدند، شیعه شدند. یعنی آخوند شیعه باید یک آخوندی باشد که عکسش هم مسیحی، یهودی و زرتشتی را مسلمان کند، چه برسد به خودش.
خاطره تبلیغی حجة الاسلام فاضل تبریزی
در یکی از مساجد باکوی آذربایجان ، سخنرانی می کردم، دیدم جمعیتی زیاد، از زن و مرد، به داخل مسجد نمی آیند، با این که مسجد، هنوز جای خالی داشت و هوا هم خیلی سرد بود هر قدر من اصرار می کردم که بیایید داخل، آن ها نمی آمدند! من، علت را سؤال کردم، گفتند:
«این ها، خودشان، مسلمان اند و چون هنوز آثار شرب خمر در وجودشان هست، خودشان را لایق نمی دانند که در داخل مسجد بیایند و در مجلس امام حسین علیه السلام شرکت کنند!» .
و بعضی از خانم ها، چون حجاب نداشتند، به خودشان اجازه نمی دادند که داخل مسجد بیایند، ولی همان بیرون مسجد، می نشستند و به سخنرانی گوش می دادند.
یک خاطره ی جالبی هم از کشور خودمان بگویم. در جایی که من، در تبریز نماز می خواندم و منبر می رفتم، نزدیک به محله ی مسیحی ها بود، یک مسیحی به نام سلیمان بود که هر روز می آمد در کفش کن مسجد می نشست و وقتی من روضه می خواندم، او گریه می کرد. یک روز، به شوخی گفتم: «سلیمان! هر روز اینجا می آیی، شاید ماموریت داری که مرا مسیحی کنی؟» . گفت: «نه; من، به حضرت ابوالفضل علیه السلام علاقه خاصی دارم.»