23 مهر 1400 9 (ربیع الاول 1443 - 02 : 01
کد خبر : ۱۸۰۱
تاریخ انتشار : ۰۳ آبان ۱۳۹۱ - ۱۰:۲۱
ویژه شهادت مسلم بن عقیل(ع)
خواهی شنید از کوچه هایش بوی خون را/ روی لبم "انّا الیه راجعون" را/ یک شهر از وحشت زبانش لال گشته/ مردانگی روی زمین پامال گشته

شعری از هادی ملک پور شاعر جوان آئینی کشور درباره سفیر عشق ، حضرت مسلم بن عقیل(ع)


در حق و باطل عادت تشکیک دارد

با جهل خویشاوندی نزدیک دارد

در فتنه قومی قابل تحریک دارد

مثل مدینه کوچه ی باریک دارد

می خوانمت با چشم های کم فروغم

من عابر آواره ی شهر دروغم

در بین این ها کاتبان نامه دیدم

مشتی به ظاهر زاهد و علامه دیدم

سرگرم برپا کردن برنامه دیدم

غارتگر انگشتر و عمامه دیدم

خواهی شنید از کوچه هایش بوی خون را

روی لبم "انّا الیه راجعون" را

یک شهر از وحشت زبانش لال گشته

مردانگی روی زمین پامال گشته

آهنگری در شهرشان فعّال گشته

کوفه مهیّا بهر استقبال گشته

هر باغ را آماده ی پاییز کردند

دندان برای غنچه هایت تیز کردند

این پینه های مانده بر روی جبین را

حق ناشناسان به ظاهر اهل دین را

بهتر بگویم گرگ های در کمین را

حق از زمین بردارد این قوم لعین را

اینجا نمانده هیچ کس پای تو، برگرد

جانم به قربان قدم های تو، برگرد

اینها فقط انبان زر را می شناسند

بینند اگر باغی ، تبر را می شناسند

آتش نشاندن بر جگر را می شناسند

بر روی نیزه جای سر را می شناسند

در خواب دیدم غارت انگشتری را

آتش به دندانش گرفته معجری را

آه این جماعت از عمویم کینه دارند

از خاندانت کینه ی دیرینه دارند

بغض امیرالمومنین (ع) در سینه دارند

سنگ اند و خشم از دیدن آیینه دارند

اینجا پذیرایی شود مهمان به نیزه

یک بار دیگر می رود قرآن به نیزه

حالا که مسلم بی پناه افتاده اینجا

از ارتفاعی نابه گاه افتاده اینجا

از دیده اش خونابه راه افتاده اینجا

نوکر سرش در پای شاه افتاده اینجا

شرمنده باشد از نگاه خواهر تو

یک شهر دارد کینه از آب آور تو

حالا که باید یار من تنها بماند

ای کاش پای ناقه در گل جا بماند

درد دلم بسیار بود اما بماند

دنیا برای مردم دنیا بماند

اینجا نمانده هیچ کس پای تو، برگرد

جانم به قربان قدم های تو، برگرد


کدخبرنگار:212111

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
مهدي
|
|
۱۶:۵۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۱۴
بسيار زيبا بود .