عقیق: از آنهایی نبود که همیشه آرزوی کربلا رفتن
کند. آن روز اما دلش لرزید، وقتی تلویزیون را روشن کرد و زائرهای پیاده
کربلا را دید. آنها که روی آسفالتهای جاده نجف – کربلا به دنبال تابلویی
میرفتند که رویش نوشته بود: «به سمت کربلا».
سه بار خواسته بود برود کربلا اما نمیشد.
این بار اسمش را توی سایت نوشت و
کدرهگیریاش را هم گرفت. چند روز مانده به سفر فهمیدیم که بنده خدا بعد از
تمام شدن مهلت ثبتنام،اسمنویسی کرده و سایت، به اشتباه کدرهگیری صادر
کرده است.
از شانس او همان روز لیست اصلی سفر را فرستاده بودند سفارت و هیچ کارش نمیشد کرد.
وقتی شنید خیلی دلش شکست. شاید به همین
خاطر بود که سفارت لیست کاروان ما را پس فرستاد. هم زمان یک نفر هم انصراف
داد و جای او توی لیست زائر باز شد.
مسئول ثبتنام دانشگاهشان پشت خط بود:
«یه نفر از بچهها اسمشو نوشته اما پول سفر رو نداره. ببین تو دوست و آشنا
کسی رو میشناسی که بتونه کمک کنه؟»
یاد دیشب افتاد که توی همهمه هیئت دستش را برده بود به گوشوارهاش: «دختر شما که گوشواره نداره ... من چرا؟»
نه که نخواهد، میخواست ثبتنام کند اما پول سفر را نداشت.
توی کاروان کربلا که دیدمش، گفت: «فرشمان را فروختیم که پول سفر جور شد.»
مثل بقیه هم کاروانیها آمده بود لب مرز
اما یکباره گفتند ویزای او صادر نشده و باید برگردد. همه شوکه شده بودند.
یکی از مسئولهای پایانه مرزی گفته بود ایرادی ندارد. حالا یک جوری از مرزش
ردش میکنیم که به زیارتش برسد.
دلش آتش گرفته بود اما گفت: «کار غیرقانونی، غیرشرعی هم هست. من غیرشرعی نمیرم زیارت امام حسین (ع).» و برگشت.
منبع:خبرگزاری دانشجو
211008