20 مهر 1400 6 (ربیع الاول 1443 - 02 : 10
کد خبر : ۱۶۹۹۳
تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۳۹۲ - ۲۱:۲۶
عقیق: شعری از محمدسهرابی درباره حضرت رقیه(سلام الله علیها)

خبر آمد که ز معشوق خبر می آید

ره گشایید که یارم ز سفر می آید

کاش می شد که ببافند کمی مویم را

آب و آیینه بیارید پدر می آید

نه تو از عهده ی این سوخته بر می آیی

نه دگر موی سرم تا به کمر می آید

جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد

غالبا درد به دنبال جگر می آید

راستی گم شده سنجاق سرم، پیش تو نیست!

سر که آشفته شود حوصله سر می آید

هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم

نیم عمامه از  آن بهر تو در می آید

به کسی ربط ندارد که تو را می بوسم

غیر من از پس کار تو که برمی آید؟

راستی!هیچ خبر دار شدی تب کردم؟

راستی! لاغری من به نظر می آید؟

راستی!هست به یادت دم چادر گفتی

دختر من!به تو چادر چقدر می آید

سرمه ای را که تو از مکه خریدی، بردند

جای آن لخته خونی که ز سر می آید



گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر:
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۴
کریم بنزما
|
|
۰۹:۴۲ - ۱۳۹۲/۰۹/۱۷
سلام . این شعر جدید نیست و چند سال پیش حاج منصورارضی خوانده است .
ناشناس
|
|
۰۱:۴۵ - ۱۳۹۲/۰۹/۱۷
چرا باید تیتر دروغ از یک سایت مثلا مذهبی دیده شود شما یه نگاه اولین چاپ کتاب ابر و باده کنی متوجه میشی که مخاطبانتان عوام الناس نیستند.
سجاد
|
|
۰۰:۳۹ - ۱۳۹۲/۰۹/۱۷
اين شعر كم كم براي ٤سال پيشه!!! كه محمود كريمي فكر كنم اين شعر رو تو واحد سه چهارسال پيش خونده!
ناشناس
|
|
۲۳:۳۵ - ۱۳۹۲/۰۹/۱۶
این شعر که مال خیلی سال پیشه . شاید شما تازه خوندین . تو خیلی از کتاب شعر ها این شعر هست
ممنون از تذکر شما/ اصلاح شد