شبى دختر بزرگ
ايشان جناب رقيّه بنت الحسين عليهماالسلام را در خواب ديد كه فرمود
به پدرت بگو به والى بگويد ميان قبر و لحد من آب افتاده ، و بدن
من
در اذيّت است ؛ بيايد و قبر و لحد مرا تعمير كند.
دخترش
به سيّد عرض كرد، و سيّد از ترس حضرات اهل تسنّن
به خواب ترتيب اثرى نداد. شب دوّم ، دختر وسطى سيّد باز همين خواب را ديد.
به پدر گفت ، و او همچنان ترتيب اثرى نداد. شب سوم ، دختر كوچكتر سيّد
همين خواب را ديد و به پدر گفت ، ايضا ترتيب اثرى نداد. شب چهارم ، خود
سيّد، مخدّره را در خواب ديد كه به طريق عتاب
فرمودند: ((چرا والى را خبردار نكردى ؟))
صبح سيّد نزد والى شام رفت و خوابش را براى والى شام نقل كرد. والى امر كرد علما و صلحاى شام ، از سنّى و شيعه ، بروند و غسل كنند و لباسهاى نظيف در بر كنند، آنگاه به دست هر كس قفل درب حرم مقدّس باز شد همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش كند و جسد مطهّرش را بيرون بياورد تا قبر مطهّر را تعمير كنند.
بزرگان و صلحاى شيعه و سنّى ، در كمال آداب غسل نموده و لباس نظيف در بركردند. قفل به دست هيچ يك باز نشد مگر به دست مرحوم سيّد ابراهيم . بعد هم كه به حرم مشرّف شدند، هر كس كلنگ بر قبر مى زد كارگر نمى شد تا آنكه سيّد مزبور كلنگ را گرفت و بر زمين زد و قبر كنده شد. بعد حرم را خلوت كردند و لحد را شكافتند، ديدند بدن نازنين مخدّره ميان لحد قرار دارد، و كفن آن مخدّرة مكرّمه صحيح و سالم مى باشد، لكن آب زيادى ميان لحد جمع شده است .
سيّد بدن شريف
مخدّره را از ميان لحد بيرون آورده بر روى زانوى خود نهاد و سه روز به
همين شکل بالاى زانوى خود نگه داشت و متّصل گريه مى كرد تا آنكه
لحد
حضرت رقیه(سلام الله علیها) را از بنياد
تعمير كردند. اوقات نماز كه مى شد سيّد بدن مخدّره را بر
بالاى شى ء نظيفى مى گذاشت و نماز مى گزارد. بعد از فراغ باز بر مى
داشت
و بر زانو مى نهاد تا آنكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند. سيّد بدن
مخدّره
را دفن كرد و از كرامت اين مخدّره در اين سه روز سيّد نه محتاج به
غذا
شد و نه محتاج آب و نه محتاج به تجديد وضو. بعد كه خواست مخدّره را دفن
كند
سيّد دعا كرد خداوند پسرى به او مرحمت فرمود به نام سيّد مصطفى
.
در
پايان
، والى تفصيل ماجرا را به سلطان عبدالحميد عثمانى نوشت ، و او هم
توليت
زينبيّه و مرقد شريف رقيّه و مرقد شريف امّ كلثوم و سكينه عليهماالسلام
را به سيّد واگذار نمود و فعلا هم آقاى حاج سيّد عبّاس پسر آقا سيّد
مصطفى پسر سيّد ابراهيم متصدّى توليت اين اماكن شريفه است
.
آية الله حاج ميرزا
هاشم خراسانى سپس مى گويد: گويا اين قضيّه در حدود سنة هزار و دويست و هشتاد
اتّفاق افتاده است .
قربان اسمت برم خانم جان فدای امام حسین بشم نیم نگاهی خاک پای شهدای کربلاییم به امید خدا
جای دوری نمیره اگه به منم نگاهی بکنید
شما دعا کنید خدا ریشه این وهابیت رو سریعترخشک کنه
جان یا مولاتی یا حضرت رقیه سلام الله علیها