تبعیت از ولایت و عدم تبعیت از ولایت در روز عاشورا چه نقشی در جبهه گیری افراد و تعیین سرنوشت آنها داشت؟
اگر
بخواهیم هر یک از رفتارهای امام حسین (ع) را بررسی کنیم، باید آن را نظام
معنایی قرار دهیم و نسبت سنجی میان رفتار و نظام معنایی که پشتوانه آن حرکت
و رفتار امام (ع) است، داشته باشیم. رفتار پیروان آن حضرت (ع) نیز در
چارچوب این نظام معنایی قابل بررسی است که در این نظام، امامت مولفه های
خاصی دارد. از جمله این مولفه ها بحث ولایت است که در دیدگاه شیعه قابل
بررسی و تبیین است. بر اساس این مفهوم رابطه خاصی میان ولی و پیروان او
وجود دارد و به همین دلیل رفتار موافقان و مخالفان را بر اساس این ارتباط
می توان تشریح کرد.
در روز عاشورا کسانی که از ولی تبعیت کردند، این
چارچوب و نظام معنایی را پذیرفته و به آن باور و اعتقاد داشتند و بر اساس
اعتقاد خود باید از ولی تبیعت می کردند و این کار را انجام دادند. اما
افرادی که در زمره مخالفان بودندو خارج از این نظام می اندیشیدند و ذهنیت
آنها خارج از این مساله بود و نگاهشان به امام و ولی نبود، در جبهه مخالف
آن حضرت (ع) قرار گرفتند چرا که امامت ایشان را نپذیرفتند هر چند قائل به
فضیلت هایی خاص برای اباعبدالله (ع) بودند اما ایشان را به عنوان امام (ع)
قبول نداشته بلکه آن حضرت (ع) را یاغی و فردی سرکش فرض کردند که در مقابل
خلیفه خروج کرده و بنابراین باید با او جنگید.
یعنی
تمام افرادی که در صف مقابل امام بودند، این اعتقاد را داشتند و امامت را
نپذیرفته بودند یا برخی قائل به امامت بودند اما بنا به دلایل دیگری در
جبهه مقابل صف آرایی کرده بودند؟
منظور از بیان قبل این بود که
افرادی که قصد واقعی جنگ با حضرت (ع) را داشتند، واقعا اعتقادی به امامت
اباعبدالله (ع) نداشتند؛ اما عده ای بودند که امامت ایشان را باور داشتند و
به رسمیت می شناختند اما به دلایل اقتصادی، سیاسی، ترس و تهدید راه انزوا
را پیش گرفتند و سکوت کردند و برخی از آنها نه در صف حامیان امام (ع) قرار
گرفتند نه در صف مخالفان و زندگی دنیوی و مادی را ترجیح دادند.
این
پذیرش نظام معنایی که امامت یکی از مولفه های اصلی آن است، چه تاثیری در
زندگی و سرنوشت افراد حاضر در واقعه کربلا اعم از مخالفان و موافقان امامت
داشت؟
ببنید پذیرش ولایت یا عدم پذیرش آن تعیین کننده مسیر
زندگی و فرجام و عاقبت افراد است. در همین راستا روز عاشورا نیز کسانی که
در صحرای کربلا حاضر بودند، خود با اختیار این سرنوشت را با مولفه امامت
تطبیق داده و فرجام خود را رقم زدند. در این ماجرا افرادی بودند که جهت
گیری و مسیر زندگی آنها به سمتی بود که اگر همان راه را ادامه می دادند،
فرجامی نامیمون و نامبارک برای آنها رقم می خورد. از این افراد می توان به
حر بن یزید ریاحی اشاره کرد که مسیر زندگی خود را تغییر داد و تبیعت از
امامت را سرلوحه خویش کرد. همین طور افرادی همچون عمر سعد و شمر هم بودند
که در سال های پیش با ولایت همراه بودند و قرابت و خویشاوندی هم با ایشان
داشتند اما نتوانستند جهت گیری زندگی خود را حفظ کرده و اعتقادی به ولایت و
امات امام نداشتند و به سرنوشتی شقاوت بار دچار شدند.