عقیق: شعر عاشورایی زیر، امروز در وبلاگ "سید محمدرضا شرافت" شاعر جوان معاصر مقیم شهر مقدس قم منتشر شده است.رفتید دعا گفته و دشنامشنیدهای صبر تو چون کوه در انبوهی از اندوهطوفان برآشفتهی آرام وزیدهای روضهترین شعر غمانگیز حماسهای بغضترین ابر به باران نرسیدهای کوه، شبیه دلت و چشم تو چون رودهر روز زمانه به غمت غصهای افزودغم در پی غم در پی غم در پی غم بودای آنکه کسی شکوهای از تو نشنیدهمن تاب ندارم که بگویم چه کشیدیتا بشنوم آن روضه و آن داغ که دیدیتو در دل گودال چه دیدی چه شنیدیکه آمدهای با دل خون قد خمیدهنه دست خودم نیست که شعرم شده مقتلشد شعر به یک روضهی مکشوف مبدلنه دست خودم نیست خدایا چه بگویم؟این بیت رسیده ست به رگهای بریدهاین کرب و بلا نیست مدینهست در آتششد باز درون دل تو شعلهور آتشدر خیمه کسی هست ولی خیمه در آتشای آنکه شبیه تو کسی داغ ندیدهاین قافلهی توست سوی کوفه روان استبر نیزه برای تو کسی دلنگران استشکر است که تا شام فقط ورد زبان استرفتید دعا گفته و دشنامشنیده*سخت است که بنویسم دستان تو بستهستمانند دلت قد تو چندیست شکستهستقد تو شکستهست نماز تو نشستهستمن ماندم و این شعر و گریبان دردیده*مصرع از سعدی است
این بیت رسیده ست به رگهای بریده
امان از دل زينب(س)