عقیق:بندگان خداوند را با اسم خاصی که متناسب با نیاز و حاجت خود باشد، میخوانند؛ کسی که مریض است او را با اسم "یا شافی" صدا میزند، بندهی فقیر او را با نام...
اسماء حسنی در قرآن
در چهار آیه از قرآن عبارت "اسماء حسنی" آمده است.(1) تعداد اسماء ذکر شده برای خداوند، در متون دینی متفاوت است؛ در قرآن کریم 135 اسم،(2) در روایات 99 اسم،(3) و در برخی دعاها مثل دعای جوشن کبیر، هزار اسم برای خداوند ذکر شده است. این تفاوت حاکی از تعارض نیست؛ بلکه دال بر توقیفی نبودن اسماء حُسناست؛ زیرا اسماء خدا حد، حصر و انتهایى ندارد.(4)
برای نمونه میتوان به تعدادی از اسماء وارده شده در آیات قرآن اشاره نمود:
«هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِیمُ؛ هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِک الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکبرُِّ؛ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یشْرِکونَ؛ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنىَ، یسَبِّحُ لَهُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الحَْکیمُ» (5)
اسماء خدا در یک مرتبه نیستند؛ بلکه اسمی که در مقام ذات باشد، بالاتر از اسمی است که در مقام فعل قرار دارد؛ همچنین بین خود این اسماء نیز رتبهبندی وجود دارد؛ برخی از اسماء وسیع هستند و برخی دیگر جزئیاند و این به لحاظ سعه و ضیق وجودی اسماء و نیز به جهت آثار آنها در عالم است. در بین اسماء از همه وسیعتر، اسم اعظم است که واجد همهی اسماء حسنای دیگر بوده و تمام هستی به آن منتهی میشود
در جهان بینی توحیدی یکی از چیزهایی که انسان به صورت فطری درک میکند، نیاز به غیر خود است؛ یعنی باید در عالم وجودی باشد که تمام نیازهای انسان را برطرف نموده و تمام امور به او برگردد:
«یأَیهَُّا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلىَ اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنىُِّ الْحَمِیدُ»(6)
«اى مردم شما (همگى) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بىنیاز و شایستهی هرگونه حمد و ستایش است!»
آیات متعددی(7) با زبان مختلف، اختصاص اسماء حسنی را به خدای متعال بیان میکند:
«وَ لِلَّهِ الْأَسمَْاءُ الحُْسْنىَ...»(8) ؛ «و براى خدا، نامهاى نیک است؛...»
جملهی «وَ لِلَّهِ الْأَسمَْاءُ الحُْسْنىَ» مفید حصر است؛ چون "للّه" خبر مقدّم و «الاسماء» که جمع محلّی به الف و لام و اسم مؤخر است، عمومیت را افاده میکند؛ یعنی هر اسم احسنی که در عالم وجود دارد، ازآن خداست و هیچ کس در آن شراکتی ندارد.(9)
«اللَّهُ لَا إِلَه إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الحُْسْنى»(10)؛ «او خداوندى است که معبودى جز او نیست و نام هاى نیکوتر از آن اوست.»
عدم توقیفی بودن اسماء الهی
مراد از توقیفی بودن اسماء این است که آیا جایز هست اسمی که در کتاب و سنّت بر خدا اطلاق نشده، آن را بر خدا اطلاق کرد؟ بیشتر اشاعره(11)قائل به توقیفی بودن اسماء هستند و به آیاتی از جمله آیهی ذیل استدلال کردهاند:
«وَ لِلَّهِ الْأَسمَْاءُ الحُْسْنىَ فَادْعُوهُ بهَِا وَ ذَرُواْ الَّذِینَ یلْحِدُونَ فىِ أَسْمَائهِ...» (12) ؛ «و براى خدا، نامهاى نیک است؛ خدا را به آن (نامها) بخوانید! و کسانى را که در اسماء خدا تحریف مىکنند (و بر غیر او مىنهند، و شریک برایش قائل مىشوند)، رها سازید!...»
اینها معتقدند الف و لام در "الاسماء" برای عهد هست که اشاره بر اسماء وارد شده در کتاب و سنت میکند؛ بنابراین نباید از اسماء ذکر شده در قرآن و روایات تجاوز کرد. علاوه بر آن میگویند: منظور از الحاد در اسماء خدا که در آیه ذکر شده، نامگذاری از پیش خود و تعدّی از اسمایی است که در قرآن و سنّت وارد شده است.(13) ولی نظر صحیح توقیفی نبودن اسماء است و میتوان هر اسمی را که دارای کمال وجودی است و در عین حال عاری از نقص و عیب باشد، بر خدا اطلاق نمود؛(14)
اقسام اسماء و صفات خدا:
برای اسماء و صفات خدا تقسیمات مختلفی ذکر شده که در اینجا به دو تقسیم مهم اشاره میکنیم:
1.صفات ثبوتیه: صفاتی هستند که کمالی را برای موصوف ثابت میکنند و اشاره به واقعیتی در ذات آن موصوف دارند؛ مانند علم و قدرت. به این قسم، صفات جمالیه نیز اطلاق میشود.
2.صفات سلبیه: صفاتی هستند که نقصی را از موصوف نفی میکنند و به تنزیه ذات از آن صفت اشاره دارند؛ مانند سبّوح و قدّوس. نام دیگر این قسم، صفات جلالیه است که در حقیقت صفات سلبیه به صفات ثبوتیه برمیگردند.(15)
«تَبَارَک اسْمُ رَبِّک ذِىالجَْلَالِ وَ الْاکرَام»(16)
«پربرکت و زوالناپذیر است، نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو»
صفت "جلال" یعنی ذات خدا اجلّ و برتر است از اینکه به غیر تشبیه شود، و صفت "اکرام" یعنی ذات خدا با آن تکریم یافته و زیبا شده است.(17)
ب. صفات ذاتیه و فعلیه
1.صفات ذاتیه: صفاتی را گویند که تنها ذات برای انتزاع این صفات کافی باشد؛ مانند حیات و قدرت.
2.صفات فعلیه: صفاتی است که در انتزاع آن، علاوه بر ذات به امر دیگری نیز نیاز باشد و آن فعل الهی است؛ مانند خلق و رزق.(18)
در مورد نسبت صفات و اسماء با ذات بین فِرَق مذهبی اختلافات زیادی وجود دارد. اشاعره صفات را زائد بر ذات میدانند؛(19) در مقابل، معتزله برای فرار از تجسیم، تمامی صفات حتی صفات ثبوتیه را از خدا نفی میکنند و این صفات را به صفات سلبیه برمیگردانند؛(20) امّا شیعه معتقد است صفات ذاتیه با ذات خدا و با صفات دیگر از نظر مصداق متحدند، هر چند مفهوماً متغایرند؛(21) ولی صفات فعلیه زائد بر ذات میباشند.(22)
مراتب اسماء حسنی
اسماء خدا در یک مرتبه نیستند؛ بلکه اسمی که در مقام ذات باشد، بالاتر از اسمی است که در مقام فعل قرار دارد؛ همچنین بین خود این اسماء نیز رتبهبندی وجود دارد؛ برخی از اسماء وسیع هستند و برخی دیگر جزئیاند و این به لحاظ سعه و ضیق وجودی اسماء و نیز به جهت آثار آنها در عالم است. در بین اسماء از همه وسیعتر، اسم اعظم است که واجد همهی اسماء حسنای دیگر بوده و تمام هستی به آن منتهی میشود. باید توجّه داشت که این رتبهبندی به معنای مغایرت اسماء با یکدیگر و همچنین مرکّب بودن خداوند از اسماء و صفات متعددی نیست، بلکه اسماء و صفات خدا عین ذات خداوند هستند و هر اسمی عین اسم دیگر است.(23)
برخی معتقدند تمامی اسماء به غیر از سه اسم "احد، واحد و حق" تحت دو اسم "قادر و علیم" قرار دارند و این دو اسم زمانیکه با غیر خدا لحاظ شوند؛ یعنی از بُعد صفات فعلی در نظر گرفته شوند، تحت اسم "قیوم" قرار میگیرند و اگر بدون لحاظ غیر در نظر گرفته شوند؛ یعنی به عنوان صفات ذات لحاظ شوند، تحت اسم "حی" قرار میگیرند؛ بنابراین تمام اسماء ثبوتی تحت سیطرهی دو اسم حی و قیوم هستند:
«اللَّهُ لَا إِلَه إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَیومُ»(24)؛ «هیچ معبودى نیست جز خداوند یگانهی زنده، که قائم به ذات خویش است، و موجودات دیگر، قائم به او هستند»
این آیه با توجّه به اینکه بیانگر توحید است، شامل همهی اسماء ثبوتی میشود؛ لذا از پیامبر گرامی اسلام نقل شده که سورهی بقره سرور قرآن و آیةالکرسی سرور بقره است.(25)
از سویی تمامی اسماء سلبی تحت اسم قدّوس قرار دارند؛ که در نهایت همهی اسماء ثبوتی و سلبی و همچنین اسماء ذاتی و فعلی را اسم «ذوالجلال و الاکرام» در خود جمع کرده است:«تَبَارَک اسْمُ رَبِّک ذِىالجَْلَالِ وَ الْاکرَام»(26)؛ «پربرکت و زوالناپذیر است، نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو»
"ذیالجلال" اشاره به اسماء سلبی است و "الاکرام" به اسماء ثبوتی نظر دارد.(27)
ارتباط اسماء حسنی با هستی
بندگان خداوند را با اسم خاصی که متناسب با نیاز و حاجت خود باشد، میخوانند؛ کسی که مریض است او را با اسم "یا شافی" صدا میزند، بندهی فقیر او را با نام "یا غنی" میخواند و... از اینجا معلوم میشود که اسماء و صفات خدا واسطه بین او و مخلوقاتش هستند؛ پس همهی صفات موجود در وجود انسانها در سایهی اسماء خدا تجلّی یافتهاند؛ به عنوان مثال: علم موجود در انسان بواسطهی صفت عالمیت خدا حاصل شده و قدرت انسان در سایهی قادر بودن خدا پدید آمده است.(28) سرّ اینکه در پایان سورهی "الرحمان"(29) پس از بیان نعمتهای مادی و معنوی به اسم و صفات الهی اشاره شده، این است که اسماء و صفات الهی در نزول نعمتها دخیلاند و بدون تردید این اثر تنها از اسماء لفظی نیست؛ بلکه مسمّا و حقایق اسماست که مؤثرند.(30) آثار مربوط به اسم اعظم نیز از همین باب است؛ یعنی تاثیر حقیقی که در روایات برای اسم اعظم ذکر شده مربوط به الفاظ (لفظ اسم) نیست؛ زیرا محال است وجود تمام اشیاء تحت سیطرهی الفاظی باشند که ما از طریق حنجره ایجاد میکنیم، بلکه تاثیر اسم اعظم در عالم به خاطر حقایق هستی است؛ این بدان معناست که مؤثر حقیقی، خداى تعالى است که هر چیزى را به یکى از صفات کریمهاش که در قالب اسمى مناسب با آن چیز است، ایجاد مىکند؛ نه اینکه لفظ خالى یا معناى ذهنی آن اسم و یا حقیقت دیگرى غیر ذات متعالى چنین تاثیرى را داشته باشد؛ بنابراین بندگان بواسطهی اسماء حسنی با ذات خدا ارتباط پیدا میکنند.(31)
پی نوشت ها :
1_( اعراف/180، اسراء/110، طه/ 8 و حشر/ 24.)
2_(سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، ج، ص109.)
3_(عن النبی(ص):إن لله تبارک و تعالى تسعة و تسعین اسما- مائة إلا واحدا من أحصاها دخل الجنة. صدوق، ابی جعفر محمد بن علی بن حسین؛ توحید، بیروت، دارالمعرفة، ص194.)
4_(مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1374ش، چاپ اول، ج7، ص28 و ابنعاشور، محمدبنطاهر؛ التحریر و التنویر، بیروت، مؤسسة التاریخ، 1420ق، چاپ اول، ج8، ص362.)
6_(فاطر/15.)
7_(«وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ» (انعام/18)، «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ» (ذاریات/58) و آیات دیگر.)
8-(اعراف/180.)
9_(جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم (توحید در قرآن)، قم، اسراء، 1383ش، چاپ اول، ج2، ص242.)
10_(طه/8.)
11_(ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، ج8، ص363.)
12_(اعراف/180.)
13_(طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص358.)
16_(الرحمان/78.)
17_(شیرازی (ملاصدرا)، محمد صدرالدین؛ الحکمة المتعالیه، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، 1410ق، چاپ چهارم، ج6، ص118.)
18_(سبحانی، جعفر؛ الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، قم، مرکز العالمی للدراسات الاسلامیه، 1411ق، چاپ سوم، ج1، ص82.)
19_(قرطبى، محمد بن احمد؛ الجامع لأحکام القرآن؛ تهران، ناصر خسرو، 1364ش، چاپ اول، ج2، ص301 و شهرستانی، محمد بن عبدالکریم؛ الملل و النحل، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1410ق، چاپ اول، ج1، ص82.)
20_(شهرستانی، محمد بن عبدالکریم؛ الملل و النحل، ج1، ص38.)
21_(سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، ج6، ص63.)
22_(طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ نهایة الحکمه، ص287.)
24_(بقره/255.)
25_(عن النبی(ص): ...و سیدُ الکلام القرآن و سیدُ القرآن البقرة و سیدُ البقرة آیة الکرسی... طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372ش، چاپ سوم، ج2، ص626.)
27_(طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ الرسائل التوحیدیه، ص43.)
28_(طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص353.)
29_(الرحمان/78.)
30_(جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج2، ص 239.)
31_(طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص353.)
منبع:تبیان
211008