عقیق: اصبغ
بن نباته مي گويد: همين که سلمان از دنيا رفت و هنوز ما جنازه ي او را از قبرستان برنداشته بوديم، ناگهان
مردي را سوار بر استر ديديم
که خيلي غمگين بود.
از استر پياده شد و بر ما سلام کرد و ما جواب سلام او را داديم، گفت: «در
مورد غسل و نماز وکفن و دفن جنازه ي سلمان، جديت و شتاب کنيد.»
ما او را کمک کرديم، او براي حنوط
و کفن و دفن، کافو آورده بود. به دستور او آب آورديم، او جنازه ي سلمان را غسل داد وکفن کرد و
نماز بر جنازه خوانديم و جنازه را دفن نموديم.
آن مرد، اميرمؤمنان علي عليه
السلام بود که خودش لحد قبر سلمان را چيد و قبر را پوشانيد. حضرت علی (ع) در آخر کار با دست خود بر
روی قبر سلمان شعر زیر را نوشتند:
وفدت علی
الکریم بغیر زاد *** من الحسنات والقلب السلیمی
وحمل زاد اقبح
کل شیی *** اذا کان الوفود علی الکریمی
ترجمه:
بدون هیچ زاد و توشه ای از حسنات و قلب سلیم بر شخص کریمی وارد شدم
و در پیشگاه
کریم بردن زاد و توشه زشت ترین کار است
آنگاه سوار بر استر شد که برود،
در همين موقع به دامنش چسبيدم و گفتم:
«اي اميرمؤمنان! چه کسي خبر درگذشت سلمان را به تو داد و چگونه (به اين زودي از مدينه) به اينجا
آمدي، با اين که فاصله ي راه طولاني است؟)
فرمود:« اي
اصبغ! از تو پيمان مي گيرم که در صورت آگاهي از اين ماجرا تا زنده هستم به کسي
نگويي.»
گفتم: «اي
اميرمؤمنان! من قبل از تو مي ميرم.»
فرمود:« نه ،
عمرت طولاني مي گردد.»
گفتم:« بسيار
خوب، پيمان مي بندم تا زنده هستي به کسي نگويم.»
فرمود:« اي اصبغ! من هم اکنون در
کوفه نماز خواندم و از مسجد به سوي خانه بازگشتم. در خانه خوابيدم، در عالم خواب شخصي نزد من آمد و گفت:
«سلمان از دنيا رفت.»
بي درنگ برخاستم و سوار بر استرم شدم و آنچه براي تجهيز ميت لازم است باخود برداشتم و به سوي
مدائن آمدم. خداوند اين راه دور را برايم نزديک کرد و اکنون اينجا هستم. رسول خداصلي الله عليه و آله
مرا از اين ماجرا آگاه
کرده بود.
اصبغ مي گويد: ديگر
علي عليه
السلام را
نديدم، نفهميدم به آسمان رفت يا به زمين و سپس به کوفه آمدم. صداي اذان مسجد را شنيدم، به مسجد رفتيم، ديديم
اميرمؤمنان علي عليه السلام به
نماز جماعت ايستاده است. اين بود سرگذشت عجيب آمدن امام علي عليه السلام کنار جنازه ي سلمان.
بحارالانوار،ج22،
ص380
دو تفسیر در مورد این آیه
این آیه را گاهی به دو شکل مختلف تفسیر می کنند که دو نتیجه معکوس می دهد و قطعا یکی از این دو تفسیر درست نیست. بعضی گفته اند که خدای متعال در این آیه خواسته است عذر بشر را به او یاد بدهد، خدا می گوید: ای انسان! چه چیز تو را به پروردگار کریمت مغرور کرده؟ ! انسان در جواب می گوید: کرمش، چون او کریم است. ولی همان طور که مفسرین (مثل تفسیر المیزان) گفته اند، چنین چیزی امکان ندارد و مخصوصا با توجه به آیاتی که بعد می آید، این آیه می خواهد بگوید کریم بودن خدا نباید سبب مغرور شدن انسان بشود.
یک رباعی است که آن را به حضرت امیر علیه السلام نسبت می دهند در صورتی که این نسبت ثابت نیست و علاوه بر این خودشان فرموده اند: «اگر چیزی به ما نسبت دادند که مخالف با قرآن بود، بدانید که از ما نیست. » حتی تعبیر کرده اند: «بزنید به دیوار، ما چیزی خلاف قرآن نمی گوییم. » ولی این رباعی چون با طبیعت مردم مغرور و تنبل و گریزان از عمل جور در می آید، با اینکه عربی است در میان فارسی زبان ها هم خیلی رایج شده و اغلب بر لوح قبرها همین شعر را نوشته اند:
وَفَدْتُ عَلَی الْکَریمِ بِغَیْرِ زادٍ
مِنَ الْحَسَناتِ وَ الْقَلْبِ السَّلیمِ
فَحَمْ- لُ الزّادِ اَقْبَحُ کُلِّ شَیْ ءٍ
اِذا کانَ الْوُفودُ عَلَی الْکَریـ- مِ 1 [1]
می گوید: «من بر کریم وارد شدم در حالی که هیچ توشه ای ندارم، نه از حسنات و اعمال خوب و نه از قلب سلیم و پاکیزه. و نباید هم توشه آورد، برای اینکه ما داریم مهمان یک کریم بزرگوار می شویم. » اگر شما را به خانه یک آدم بزرگوار به مهمانی دعوت کنند، اگر همراه خودتان زاد و توشه بردارید و بروید، این بدترین کارهاست. این زشت ترین کارهاست که انسان وقتی میهمان آدم بزرگواری می شود، با خودش زاد و توشه هم ببرد.
[این شاعر] خیال کرده که قیامت یک دعوت به میهمانی است مثل میهمانیهایی که در عالم دنیا هست. نمی داند که آخرت میهمانخانه نیست، بلکه طبق حدیثِ اَلدُّنْیا مَزْرَعَةُ الاْخِرَةِ آنجا محل دروی کشتگاه عالم دنیاست. این شعر صراحتا بر ضد آیات قرآن است. اولا در بیت اول می گوید:
من بی توشه آمدم (یعنی بدون حسنات و قلب سلیم) در حالی که صریح قرآن است
یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ. `إِلاّ مَنْ أَتَی اَللّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ [2]. «روزی که مالی، فرزندی و چیزی به درد نمی خورد، آنجا فقط قلب سلیم به درد می خورد. » تو که می گویی قلب سلیم نیاورده ام، قرآن داد می کشد: وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ اَلزّادِ اَلتَّقْوی[3]. خود قرآن، خود آن خدا که به قول تو انسانها را به میهمانی دعوت کرده، می گوید: «توشه بردارید» . این همه قرآن دادِ عمل می کشد، این همه پیغمبران و ائمه اطهار فریاد عمل را بلند کرده اند! امیرالمؤمنین می فرماید: عِبادَ اللّهِ! اَلاْنَ فَاعْمَلوا وَ الاَْلْسُنُ مُطْلَقَةٌ وَ الاَْبْدانُ صَحیحَةٌ وَ الاَْعْضاءُ لَدْنَةٌ وَ الْمُنْقَلَبُ فَسیحٌ وَ الْمَجالُ عَریضٌ، قَبْلَ اِرْهاقِ الْفَوْتِ وَ حُلولِ الْمَوْتِ [4]. بندگان خدا! الان وقت عمل است، الان که بدنها سالم است و دستها نرم است و می شود با این دستها کار کرد، الان که جایگاه شما وسیع و فسیح است. فردا می روید در گور و دیگر موقع عمل می گذرد. و باز قرآن می گوید: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی [5].
پس این حرفها خود فریب دادن است. وقتی که قرآن در کمال صراحت دم از توشه می زند و می گوید: اِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی و در کمال صراحت دم از قلب سلیم می زند [6]آنوقت آیا ما می توانیم بگوییم: «نه، مولا کریم است و همه کارها را خودش درست می کند» ؟ ! اگر این طور بود که، مولا اصلا پیغمبران را نمی فرستاد. پس چرا پیغمبران را فرستاده؟ ! چرا کتاب آسمانی فرستاده؟ ! اگر معنای کریم بودن مولا عمل نکردن ما بود، اصلا دینی و شریعتی و قانونی لازم نبود.
پس این معنی، مقصود آیه نیست و این آیه عکس این مطلب را می خواهد بگوید. می فرماید:
او که رب توست و کریم است، مبادا کریم بودن او سبب غرور تو شود. کریم بودن او سر جای خودش هست، ولی تو به کریم بودن او نباید مغرور شوی.
آشنایی با قرآن کریم تفسیر سوره انفطار جلد۱۲
شهیدمطهری
شاید بنویسی بنده ای به سوی تو میاد که جز گنماه توشه ای نداره
زما خدمت آید خدایی تو راست .
جان فدای کلام دلجویت
کاش هر دم هزار مرتبه من
مردمی تا ببینمی رویت