10 ارديبهشت 1401 29 رمضان 1443 - 41 : 18
کد خبر : ۱۲۸۳۸
تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱۳۹۲ - ۰۹:۲۸
انسان مسلمان كمال خود را در آن نمي بيند كه تن خويش را چون كالايي تزيين كند و به راه اندازد و بفروشد، بلكه به جاي آنكه تن خود را به خلق بفروشد، جان خود را به خداي خويش مي فروشد.

عقیق: یکی از حالت های نفسانی بدی که می تواند برای انسان رخ دهد "از خود بيگانگي" است، يعني براي انسان شرايطي و عواملي پيش بيايد كه انسان خودش از خود بيگانه شود، حال اين خودش يك مساله است كه چه طور مي شود انسان خودش با خودش بيگانه شود. چون بيگانگي نقطه مقابلش خويشاوندي است دو طرف مي خواهد، در اين صورت چه طور مي شود انسان با خودش بيگانه شود؟ اين معنايش اين است كه انسان خودش را با غير اشتباه بگيرد.

خود بيگانگي يكي از موضوعاتي است كه امروزه در جهان مطرح است. در اروپا اين مطلب از قرن نوزدهم به بعد در سلك واژه هاي رايج در آمد. ابتدا توسط هگل مطرح شد، سپس در مكتب ماركس و سارتر و بعد در مكتب روانكاوان جديد و در جامعه شناسي دوركيم به انحاء ديگران اين مساله را طرح كرده اند بدون اينكه خود را شناسانده باشند. چون مساله خود بيگانگي اولين سوالش اين است كه خود آن خود چيست كه صحبت از بيگانگي اش مي كني؟ آخرش مي گويند؛ انسان از خود بيگانه شده ،اول بايد آن خود را به ما بشناسانيد كه چيست تا بعد "بيگانگي با خود" مشخص شود.

بدون شناخت خود نمي توان خود بيگانگي را تصور نمود. اساس فلسفه هاي مادي بر اين است كه اصلا خود يك امر اعتباري است. تمام فلسفه هاي مادي بر اين عقيده اند كه انسان خودي ندارد آنچه كه به عنوان خود مي پندارد يك مفهوم انتزاعي است نه واقعي و با چنين ديدگاهي چگونه خود بيگانگي را مي توان تصور نمود.

انسان از خود بيگانه در تمام يا برخي از شئون زندگي خود اصالت را به ديگري مي دهد و در ارزيابي ها،تشخيص مشكلات و راه حل ها  و نيازها و ايده آل هاي ديگري را اصل قرار مي دهد. انساني كه دچار بيماري از خود بيگانگي شد و عنان اختيار خويش را در دست ديگري نهاد. به دو دليل تعادل خويش را از دست مي دهد؛ نخست آن كه حركت هاي آن با مقتضاي ساختار وجودي او سازگار نيست و دچار عدم تعادل مي شود. ديگر آنكه طرف مقابل به دليل برخوردهاي متضاد تعادل انسان را به هم مي زند.

انسان از خود بيگانه كه از خود غافل است به دليل ديگرگرايي هدف خاصي را تعقيب نمي كند و در زندگي خود سرگردان است و كوركورانه از ديگران پيروي مي كند. افرادي كه دنباله رو مدهاي خارج هستند و هر روز در پي مدلهاي جديد لباس، آرايش و خوراك و...هستند كاري ندارند به اينكه آيا اين نحو پوشش يا آرايش با فرهنگ آنها هماهنگي دارد يا خير، گاهي با موهاي بلند و گاهي با موهاي بسيار كوتاه و گاهي با لباس تنگ و كوتاه و گاه گشاد به طوري كه حتي نمي توانند راحت بنشيند، بلكه آنچه نو و مورد پذيرش غربي ها باشد مطلوب است.

اين چنين انساني چه مرد و چه زن به بزرگ ترين مصيبت كه از خود بيگانگي است دچار شده كه آن نداشتن اختيار است. چنين انساني اسير ملاحظات و فرمان گذار ضوابط نادرستي است كه گويي رشته اي ناديدني بر گردن او استوار است و به هر سويي كه بخواهند مي برند. ديگران در صدد تعيين هويت فرهنگي او بر مي آيند و به او الگو مي دهند و براي او هويت متناسب با اهداف خودشان تعيين مي كنند و او به دليل بيگانه شدن با فرهنگ خود، القائات دیگران را به راحتي مي پذيرد.

از خود بيگانگي مقوله اي رواني يا اجتماعي است كه به عنوان نوعي بيماري روان شناختي و جامعه شناختي مطرح است. اين احساس موجب مي شود انسان، كيفيت و احوال ديگري را به جاي حقيقت وجود خويش بنشاند و از خود بيگانه گردد به طوري كه از هستي خود دور گردد.

علل از خود بيگانگي بسيار است، ولي با سست شدن يا گسيخته شدن پيوند فرد با محيط اجتماعي همراه است و شامل همه مظاهري است كه جامعه صنعتي و تکنولوژیک كنوني به انسان تحميل كرده و شخصيت فردي و اجتماعي را از او گرفته است.

روان شناسان، شخصيت فرد و نيروهاي سركش دروني را از جمله علل اين بيماري مي دانند و در تبيين آن، به چگونگي رشد شخصيت، گرايش، تجربه ها و سرخوردگي هاي دوران كودكي، شيوه هاي جامعه پذيري، زمينه هاي طبقاتي و چگونگي كنترل اجتماعي توجه دارند.

دربينش هاي معنوي و اسلامي تن تنها بخش وجود انسان نيست و انسان همه تن نيست كه با مرگ فاني شود و تنها مجال براي موجود بودن و خوشبخت شدن نيز تمتع محدود جسماني ميان تولد تا مرگ نيست. انسان روبه سوي خدا دارد كه كمال مطلق و سرچشمه همه خوبي ها و ارزش هاست. اين است كه از تن بهره مي گيرد اما به اندازه نه همه وقت، همه جا و نه با همه كس و وظيفه خود را خطيرتر از آن مي بيند كه تنها به بدن نمايي و آرايش جسم خود بپردازد.

انسان در همه بينش هاي معنوي و از جمله در اسلام براي آن لباس به تن نمي كند كه تن را عرضه كند، بلكه لباس مي پوشد تا خود را بپوشد لباس براي او يك حريم است به منزله ديوار و دژي است كه تن را از دستبرد حفظ مي كند و كرامت وي را حفظ مي دارد. لباس براي اين است كه تحريك جنسي را كم كند نه آنكه بر قدرت تحريك بيفزايد. لباس پوست دوم انسان نيست بلكه خانه اول اوست.


منبع:مهر

212009

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: