14 تير 1402 17 ذی الحجه 1444 - 14 : 21
کد خبر : ۱۲۶۹۰۱
تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱۴۰۲ - ۱۹:۳۱
عقیق منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن عید سعید غدیر خم عید ولایت و امامت ، عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند

 


مهدی جهاندار:

 

نه فقط خلیل، تبر به کف به مصاف بتکده یاعلی...
نه فقط کلیم، عصا به دست، میان شعبده یاعلی...
به رکوع آیه‌ی إنّما، به وفای سوره‌ی هل‌أتی
به حدیث قدسی لافتی، که خدا صدا زده یاعلی!
نه کسی شبیه تو تا ابد، که یَکن لکَ کفواً أحد
نه کسی شبیه تو از ازل، به جهان نیامده یاعلی!
به شهادت أرِنی قسم، به فمَن یمُت یرَنی قسم
که ز هرطرف به تو می‌رسم به یکی مشاهده یاعلی!
چه مباهله است و غدیر خم؟! وَ نساءَنا وَ نساءَکم
که تمامِ فاطمه یکصدا همه یاعلی شده یاعلی!
تو همانکه فاتح خیبری، تو همانکه ساقی کوثری
که بدون اینهمه دلبری، دو جهان چه فایده یاعلی!
پسر عدالت مرتضی، همه اولیا همه انبیا
لِترابِ مقدمِه الفِدا، تو بشارتش بده یاعلی!
ضربان میکده یاحسین و سکوت میکده یاحسن
صلوات میکده یامحمّد و ذکر میکده یاعلی!

محسن ناصحی:

جبریل شنید از تو برای خبر آمد
پر سوخت و پر ریخت و بی بال و پر آمد

می خواست بگوید که خدا داخل کعبه است
دیوار ترک خورد و خبر زودتر آمد

بتخانه فرو ریخت و میخانه بنا شد
از میکده ساقی سر کوی و گذر آمد

ای عشق بفرما قدمت روی سر ما
خاکیم و از این شاد که ما را پدر آمد

میخانه نه آن است که گفتند و شنیدیم
میخانه از اطراف ضریح تو برآمد

با عشق تو بر نقره زدم بوسه و دیدم
از جای لبم خوشه انگور درآمد

محراب به محراب پی قبله دویدم
ایوان طلاکوب توام در نظر آمد

میخواستم از مدح تو چیزی بنویسم
یک واژه نگفتم من و عمرم به سرآمد

آیات خدا را همه در شور تو دیدم
هر آیه که خواندم به لبم نیشکر آمد

با اشک وضو کردم و قرآن که گشودم
بدخواه تو در آیه فقط کور و کر آمد

عاطفه جوشقانیان:


خبر دهید که یاران رفته برگردند
پیادگان و سواران رفته برگردند

خبر رسید به نقل از سبو، به نقل از خُم
شراب ناب رسیده به‌هوش ای مردم!

در اوج هجمه گرما، خبر گوارا بود
خبر، شکفتن چشمه میان صحرا بود

خبر که سینه به سینه... خبر دهان به دهان..
خبر مناره مناره... خبر اذان به اذان..

خبر که راه زیادی‌ست در سفر بوده
رسانده است به ما آن‌چه عشق فرموده

میان آن همه تزویر و حیله دائم
خبر رسید یدالله فوق ایدیهم

اگرچه بود فراوان و کم رسید به ما
به رغم توطئه‌ها باز هم رسید به ما

خبر حنین، خبر نهروان، خبر خیبر
خبر، ولایت مولا و آل پیغمبر

خبر یکی‌ست ولی با دوازده عنوان
که گاه، صلح نموده‌ست و گاه در میدان..

خبر، برادر پیغمبر است می‌دانی؟
خبر علی‌ست؛ خبر حیدر است می‌دانی؟

به قول حضرت هادی، همان وقوع عظیم
قیامتی‌ست فشرده که در دل تقویم

خبر که بال زد و رفت و در جهان پیچید
پرنده‌تر شد و در هفت آسمان پیچید

خبر نبود صدا بود در شب معراج
علی، صدای خدا بود در شب معراج

خبر اگرچه پر از خنده بود، محزون شد
هنوز اول آن بود و قلب او خون شد..

خبر، بهانه تبریک بین مردم شد
خبر امانت حق بود؛ پس چرا گم شد؟

خبر که خانه‌نشین شد، که صبر شد کارش
که شقشقیه شد و آه سینه شد یارش

خبر رسید برادر! ... به شمع بیت‌المال
و بعد از آن جگرش سوخت از غم خلخال

نشست یکه و تنها، کسی نشد یارش
خبر رسید به ما بغض «اَین عمارش»..

خبر دهید که یاران رفته برگردند
پیادگان و سواران رفته برگردند

خبر دهید زمان غروب تردید است
غدیر، چشم به راه طلوع خورشید است

رضا قاسمی:


حاجی به دور هشت رسید اعتراف کرد
می‌گفت جای کعبه علی را طواف کرد

دیوارِ مستجار دهان باز کرد و گفت
ما را خدا به خاطر حیدر مَطاف کرد

بیت‌الحرام، قبله شد از خاکساری‌اش
وقتی که زیر پای علی اعتکاف کرد

از ذوقِ مدح او قلمم غرق لکنت است
مثل کسی که کوهِ طلا اکتشاف کرد

شیری که ذوالفقارِ دَمش قاتل‌ُالقوی‌ست
شمشیر را به روی ضعیفان غلاف کرد

خورشیدِ عصر، حمله به سوی غروب کرد
شرمنده‌ی علی شد و ترک مصاف کرد

هر کس که بی علی‌ همه عمرش نماز خواند
بی‌دین‌تر از کسی‌ست که عمری خلاف کرد

ابلیس، سامری شد و گاوِ سقیفه را
در غیبت نبی، علَمِ اختلاف کرد

لعنت به آن‌که راه چنین مستقیم را
با ردّ پای خویش پر از انحراف کرد

نغمه مستشارنظامی:

 

از طیف های مختلفی عاشق تو اند
شاعر، پزشک، قاضی و نانوا، جوان و پیر
انگار با تمامی شان حرف می زنی
انگار با تمامی شان همدلی امیر

از قشرهای مختلفی از تو گفته اند
مداح ها، اهالی منبر،  محدثان
استادهای فلسفه و منطق و کلام
از خطبه های ناب تو گفتند هر زمان 

از قوم های مختلفی عاشق تو اند
هندو، بلوچ و کرد، کلیمی و ارمنی
باهر زبان به نام تو سوگند می خورند  
انگار با تمامی شان حرف می زنی

در واژه واژه ی کلمات قصار عشق 
عطر خدا و لحن تو احساس می شود
 نام تو بر زبان درختان که می رود
 گیسوی باغ غرق گل یاس می شود

در پاسخ نگاه گرفتار خستگان
حتی سر نماز و دعا، پاسخت بلی ست
راز تو چیست؟گنج گرامی، که سالهاست
 تنها کلید زنده دلان ذکر یاعلی ست

علی سلیمانی:
مه و خورشید تابیده‌ست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
غدیر خم، عجب تصویر نابی!
نبوت با امامت، دست در دست

انسیه سادات هاشمی:

بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیت‌گویی برایت آیه نازل شد
«و اَتمَمتُ عَلیکُم نِعمَتی» یعنی که ای باران!
غرض از خلقت دنیای تشنه با تو حاصل شد
کنار برکه‌ای جاری شد احکام وفاداری
وضو با هر سرابی غیر از این سرچشمه، باطل شد
شکافنده‌تر از فجری که سر زد بین روز و شب
میان حق و باطل، ذوالفقارت حدّ فاصل شد
تو هارون و نبی موسی، تو جان او و او مولا
کدامین سامری بین تو و جان تو حائل شد؟
::
نماز صبح در محراب، باران بند می‌آید
پس از آن چاه تنها گریه کرد و آب‌ها گل شد

قربان ولیئی:

ای نام تو از صبح ازل زمزمۀ رود
ای زمزم جاری شده در مصحف داود
آن روز که در سجده فتادند ملائک
جز نام تو، جز نام تو، «الله» چه فرمود؟
افشای تو، ای راز الهی، به غدیر است
آغاز درخشیدن تو روز ازل بود
محبوب اناجیلی و سرلوحۀ تورات
قرآنِ به‌حرف‌آمده! ای قاصد و مقصود..
جز بر اثر عشق تو حق را نتوان دید
بی مهر تو ابواب تماشا شده مسدود..
بی مرز چنانی که در اوهام نگنجی
کی طاقت دیدار تو دارد منِ محدود
ای عطر تو پیچیده در ابیات خرابم
«از آتش عشق تو دلم سوخته چون عود»
توصیف تو آن‌سان که تویی راه ندارد
از من بپذیر آتش آمیخته با دود

محمد حسین ملکیان:

 

من ماجرا را خوب یادم هست، چون کاروان ما جلوتر بود
پیکی رسید و گفت برگردید، دستور، دستور پیمبر بود
چرخید سرهای شترهامان، چون با محمد بود دل‌هامان
فرمانبری از حرف پیغمبر، با حج برای ما برابر بود
خیل عظیم حج گزاران را گرد درختانی کهن دیدیم
کار بنای سایه‌بان‌ها با عمار و سلمان و ابوذر بود
زنگ شترها از صدا افتاد، از دشت حتی رد نمی‌شد باد
راوی به حرف خویش پایان داد، یعنی محمد روی منبر بود
«اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینی...»، «مَن کُنتُ مَولاهُ عَلی مَولاه...»
بانگ رسایی داشت پیغمبر، هرچند بعضی گوش‌ها کر بود
آن‌ها که می‌دیدند می‌خواندند از چشم پیغمبر مرادش را
آن‌ها که نشنیدند می‌دیدند در دست او دست برادر بود
هم برکه هم دریا شهادت داد، هم طور هم سینا شهادت داد
حتی شن صحرا شهادت داد، حکم ولایت دست حیدر بود
از خندق و از بدر تا خیبر، تا لحظۀ آخر که در بستر...
از ابتدا حرف از ولایت بود، آری! ولایت حرف آخر بود

 

 

منبع : شعر هیات، اشعار ناب آیینی 

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: