15 بهمن 1400 3 رجب 1443 - 51 : 01
کد خبر : ۱۲۵۳۹
تاریخ انتشار : ۱۷ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۱:۳۰
35 سال کلیدداری حرم بانوی کرامت
باقر بهجتی حرمی 78 سالی است که پاهایش زمین را لمس کرده است، به قول خودش «13 پشتم از خادمین حرم بوده‌اند» و او 35 سال افتخار این را داشته که کلیددار حرم بانوی کرامت باشد.

عقیق: بعد از دو روز حرم رفتن و نشستن در شبستان و گوش دادن به درد و دل‌های مردم، بالاخره توانستم ببینمش؛ هیچ وقت فکر نمی‌کردم پیر قصه ما فردی که فرشی به زیبایی سنگ فرش‌های حرم داشت همان کلید دار قدیمی حرم حضرت معصومه(س) بود، همه او را با نام حاج باقر می‌شناسند، همان کسی که 35 سال امین و کلید دار حرم بوده و به قول خودش نوکری بی بی معصومه(س) را کرده است. نفس گرمی داشت و روزی خود را با دعا و روضه خوانی برای مردم می‌گذراند.

دوران کودکی‌اش به همراه پدربزرگ در حرم فاطمه معصومه(س) طی شد، همبازی دوران کودکی‌اش کفترهای حرم بودند و حالا زائران دل شکسته و ملتمسین دعا همدمش هستند، از گذشته‌های بسیار دور می‌دانست حمله متفقین به قم و تعطیلی مدرسه‌ها و هجوم آمریکایی‌ها در خاطرش زنده بود؛ ناگفته‌های بسیاری داشت.

پیشه جوانی‌اش صافکاری بود و نزدیکای حرم مغازه‌ای داشت که به محض پایان کار سریعا خودش را به حرم می‌رساند، سال 1342 رسما از خادمین حرم شد و به گفته خودش تا زمانی که نبضش بزند خادم بی بی می‌ماند.

باقر بهجتی حرمی 78 سالی است که پاهایش زمین را لمس کرده است، به قول خودش «13 پشتم از خادمین حرم بوده‌اند»، باز کردن درها، نظافت و رسیدگی به حرم برایش آهنگی تکراری نبود. چهار صبح وعده دیدارش بود در تیرگی شب با عشق به سمت حرم حرکت می‌کرد و خود را به حرم می‌رساند که مبادا زائری از شهر و دیاری پشت در بماند و به قول خودش شرمنده بی بی شود.

شب‌ها هم بدون اینکه حتی سختی و مشقتی را بپذیرد خود را به وعده گاهش می‌رساند و ساعت هفت هنگامی که مطمئن می‌شد کسی در حرم نیست درهای حرم را می‌بست و تازه کارش آغاز می‌شد و لباس خستگی روزانه‌اش را از تن در می‌آورد و با گفتن بسم الله به نظافت حرم می‌پرداخت.

همه زندگی‌اش را از بی بی معصومه(س) می‌دانست و خاطره‌ها برای گفتن داشت، اما انگار پیری و کهولت رنگ خود را نشان می‌داد، نمی‌توانست راحت بنشیند گویی نا آرام بود هر از چند گاهی گریه چاشنی گفته‌هایش می‌شد.

همه شعرها و خطبه‌های بی بی را حفظ است، 20 سال خطبه حضرت را تلاوت می‌کرده است صدای خوبی داشت و با صدایی رسا خواند:

«ای دختر عزیز شهنشاه لافتی/ ای صاحب جلالتی معدن عطا

نور دو چشم حضرت موسی بن جعفری/ معصومه خواهر دین، حضرت رضا(ع)

زوار گشاده دست گدایی به درگهت/ بر دور قبر پاکت ملائک فتاده پا»

یک جورایی بازنشسته شده و حالا به خاطر دلش می‌آید ، یکی از خادمین می‌گفت: هنوز هم هر گاه جایی از حرم مشکلی ایجاد شود به سراغ پیر حرم می‌رویم و از او کمک می‌گیریم.

همیشه رضایت زائر مهم‌ترین دغدغه ذهنی‌ام بوده است

پیرمرد قصه ما گوشه گوشه‌های حرم را می‌شناخت گویی در آنجا چشم باز کرده بود. دیگر مانند گذشته‌ها نیست ولی با وجود کهولت سن هنوز هم کارهایی انجام می‌دهد؛ مسجدی با همت و کمک مردم ساخته و زمان خود را تقسیم کرده است بخشی در حرم، بخشی در مسجد و باقی را نزد خانواده.

ثمره زندگی‌اش دو پسر و چهار دختر بود، از شفای دخترش گرفته تا موفقیت فرزندانش همه را مدیون الطاف حضرت معصومه(س) می‌دانست.

حاج باقر در حال حاضر تنها عشقش را برپایی مراسم ورود حضرت معصومه(س) به سمت قم می‌داند و می‌گوید: مدت‌هاست 23 ربیع الاول گروهی که یادآور ورود حضرت معصومه (س) به قم است را رهبری می‌کنم.

از روز اول تنها هدفش برآوردن رضایت مردم بود و اعتقاد داشت زائری که از هزار فرسنگ آن طرف تر به امید اجابت پا در این حرم می‌گذارد باید با فراغ بال از اینجا برود. می‌گوید: ما خادمین باید تنها به فکر رضایت مردم باشیم، اگر به زوار خدمت کنیم حضرت معصومه(س) به ما نظر می‌کند و ما هم تشنه آن نظریم.

رکاب زدن را دوست دارد مدت‌هاست دوچرخه سواری می‌کند به قول خودش این هم ورزش من است، دوچرخه‌اش پاهایش است که در همه حال کمکش می‌کند، خسته نبود و گویی نور حرم و زائران برایش انرژی بخش بود و همواره لبخند بر لبانش جا داشت و شکر گذار خدا بود.

وقتی می‌خواستم بلند شوم نگاهی به من کرد و گفت: از اول خادم بودم و هستم و خواهم ماند، هیچ گاه خسته نمی‌شوم و هر روز پر انرژی تر از روز قبل به وعده گاهم می‌آیم می‌دانم که عده‌ای منتظرم هستند.

درهای حرم چند سالی است که دیگر کلیدی روی خود نمی‌بیند چرا که به صورت شبانه روزی به روی مسافران و زائران باز است گویا زمانه هم فهمیده دیگر حاجی قصه ما هم توانایی سابق را ندارد و شاید دیگر نتواند مانند گذشته‌ها باشد گرچه عشق به خادمی حضرت معصومه سن و سال نمی‌شناسد.

و در آن هنگام فاصله نسل‌ها و خواسته‌ها را در سر می‌گذراندم و حرف‌های ناگفته قدیمی‌ها و حرف‌ها و توقعات زیادی خودمان را هزار بار دوره کردم و انگار باز نیاز به دوره بود تا بفهمم قدیمی‌ها در کجای دنیا بودند و ما در کجا هستیم.


منبع: فارس

212009

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: