عقیق: حجتالاسلام محمدعلی جاودان از اساتید برجسته اخلاق هستند که در طی دوران زندگی و تحصیل حوزویشان از محضر اساتید برجستهای از جمله آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی، آیتالله خوانساری، آیتالله حقشناس و علامه عسکری بهرهمند شده اند.
هر گناهی شرک است، هر شرکی ظلم است
«الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلبسُوا إِیمَانَهُمْ بِظلم أولَئِکَ لَهُمُ الأمْنُ وَهُمْ مُهتدونَ» کسانی که ایمان آورده و ایمان خود را به شرک نیالوده و بی اثر نکردهاند، آنانند که ایمنی دارند و آنان هدایت یافتگانند. هر گناهی شرک است. بنابراین کسی که از همه پلیدیها و بدیها پرهیز میکند، این دیگر ایمان خودش را با هیچ ظلمی، مخلوط نمیکند. هر گناهی شرک است، هر شرکی ظلم است.
کسانی که ایمان آوردهاند و ایمان خودشان را با هیچ ظلمی مخلوط نکردهاند، اینها «أولَئِکَ لَهُمُ الأمْنُ» امن مال اینهاست. «یا أَیّهَا الذینَ آمَنُوا اتَّقوا اللهَ وَلتنظرْ نَفسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتقوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تعْمَلونَ»؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید پرهیزگار باشید و هر کس «وَلتنظرْ نَفسٌ»؛ هرکس دقت کند که چه چیزی برای فردایش میفرستد. «وَلتنظرْ نَفسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغدٍ»؛ آن چیزی را که برای فردا میفرستد.
اعتقاد حرکت به بار میآورد
نکته اول: اگر من بخواهم چیزی را برای فردایم بفرستم باید به فردا معتقد باشم. نکته دوم: باید به یاد داشته باشم. فردا را به خاطر داشته باشم. نکته بعد: باید از آن هراس داشته باشم. ما وقت اینکه از فردا هراس داشته باشیم نداریم. الان ما صدقه میدهیم برای اینکه برایمان حادثهای پیش نیاید. اما یک بار هم برای آن طرف صدقه نمیدهیم. کیست که قصد و غرض این دنیایی نداشته باشد؟
سجده کرد و بر باد رفت!
فرمودند که «هَلکَ مَن لیسَ له حَکیمٌ یُرشِدُه»؛ کسی که یک استادی، یک معلم حکیمی، نداشته باشد هلاک میشود. معلمی که او را ارشاد کند. تا سرخود زندگی نکند. ماها معمولا سرخود زندگی میکنیم. هرکس سرخود زندگی بکند هلاک است.
اگر این ظرف پر است، زور شیطان نمیرسد. محلی برای حمله ندارد. ببینید شیطان تمام عمر را در یک لحظه به باد میدهد. ما تمام عمر را جنگیدیم، با شیطان جنگیدیم. شیطان در یک لحظه تمامش را به باد میدهد. میگویند شیطان به آن بنده خدایی که دار زدند گفت یک سجده بر من بکن من نجاتت میدهم. گفت در این وضع که نمیشود سجده کرد. گفت حتی به سر اشاره کن. اشاره کرد و به باد رفت.
در لحظه مرگ شیطان به سراغمان میاید
این حداقل، برای عبور از لحظه مرگ لازم است. اگر کمتر باشد، ولو یک کمی کم باشد، در لحظه مرگ شیطان به سراغمان میاید. داستان دارد که یک کسی مثلا به بچهاش خیلی علاقهمند بود. مثلا یک کسی به کتاب، نمونههای متعدد گفتند. شیطان مثلا آن چیز قیمتی و عتیقهاش را آورده بود و گفته بود اگر شهادتین بگویی میزنم میشکنم. یک رخنه باشد، از همان یک رخنه میاید.
یک حاج محمد حسن اخوان داشتیم، خدا رحمتش کند. ایشان شب خواب دیده بود که در یک درهای گرفتار است دیوارهای بسیار بلندی هم دور تا دور این دره است. هیچ راه نجاتی، هیچ راهی وجود ندارد. اینطرف، آنطرف را نگاه میکند یک راه نجات پیدا کند. در همان عالم خواب دید یک پنجره باز شد، مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی سر از آن پنجره بیرون آورد.
حاج اخوان گفت: آقا به داد من برسید. فرمودند: بند لباس و غذایت نباش از اینجا نجات پیدا میکنی. این بچهها میگفتند که دیگر بعد از این خواب ایشان لباس و غذا چیست؟ آدم باید به آن فردا معتقد باشد. اگر معتقد باشد، آن اعتقاد آدم را به عمل وا میدارد، به کار وا میدارد. شما به مقدار اعتقادتان کار میکنید. اگر اعتقادت هیچ مشکلی ندارد، پس تمام مدت داری کار میکنی برای آخرتت.
نمازم را از ترس بخوانم، به امید بخوانم یا به حب بخوانم؟
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتقوا اللهَ وَلتَنْظرْ نَفسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ» هر کس دقت کند که چه چیزی برای آخرتش میفرستد. ببینید بین اعمال و رفتار ما میشود من یک کاری بکنم در زمین بماند. همان کار را بکنم در فوق عرش باشد. یک کار واحد. یک نماز صبح را که شما خواندی، این نماز صبح میتواند روی فرش باشد، میتواند درعرش باشد. از ترس بخوانم، به امید بخوانم. به حب بخوانم.
امام فرمود: «ولکنّی أعبُدُه حُبّا»؛ یا مثل تاجر هستم به امید میخوانم. این کار را بکنی، اگر دو رکعت نماز صبح اول وقت بخوانی، اگر به جماعت بخوانی اینطور میشود. این میشود امید. به امید ثوابش خواندی. یک کسی اعمالش از سر ترس است. آقا دیر شد نماز دارد قضا میشود. عجله کن بچه نمازت را بخوان. از ترس میدود نمازش را میخواند. خب این از ترس خوانده.
یک دانه عمل بی غل، بی ریا، همان آدم را نجات میدهد
کسی که از ترس خوانده، کسی که به امید میخواند، کسی که از سر حب میخواند، بین آن حبّ و آن ترس زمین تا آسمان فاصله است. آن را دیگر در هیچ ترازویی نمیشود گذاشت. در ترازو جایش نمیشود. آنهایی که آنطوری هستند یک کار خوبی که میکنند، یادشان میرود. اگر آدم کار خوبی که کرد در خوبیها درجه یک بود، از سر حب بود، یادت میرود.
فرمایش امیرالمومنین(ع) که ظاهرا اینطورست: من او را (خدای متعال را) اهل برای عبادت یافتم. او سزاوار بود که من در برابرش به خاک بیفتم. به خاک افتادم. اگر یادت برود، میماند. یادت بماند، مدام محاسبه کنی نمیماند. آن چیزی را که برای فردا میفرستیم، آنچه که برای فردا میفرستی دقت کن چه میفرستی. آقا یک دانه هم باشد خوبست. یک دانه عمل بی غل، یک عمل بی غل، بی ریا، همان آدم را نجات میدهد.