30 مرداد 1401 24 محرم 1444 - 25 : 21
کد خبر : ۱۲۳۵۰۸
تاریخ انتشار : ۳۰ مرداد ۱۴۰۱ - ۲۱:۲۱
به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت امام زین العابدین علیه السلام عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند

 

علی انسانی:


بیمار، غیرِ شربتِ اشک روان نداشت
در دل هزار درد و توانِ بیان نداشت...

یک گل نداشت باغ و به آتش کشیده شد
جز آه در بساط، دگر باغبان نداشت

یکسر به خاک ریخت گل و غنچه، شاخ و برگ
دیگر ز باغِ عشق، نصیبی خزان نداشت

ماهی که آفتاب از او نور می‌گرفت
جز ابرِ خشکِ دیده، به سر، سایبان نداشت

دانی به کربلا ز چه او را عدو نکشت؟
تا کوفه، زنده ماندنِ او را گمان نداشت

از تب ز بس که ضعف به پا چیره گشته بود
می‌خواست بگذرد ز سرِ جان، توان نداشت

یک آسمان، ستاره به ماه رخش، ز اشک
می‌رفت و یک ستاره به هفت آسمان نداشت...

حبیب الله چایچیان:


چون که در قبله‌گه راز، شب تار آیی
شمع خلوتگه محراب به پندار آیی

می‌برد نور سحر، قدر شبانگاه چراغ
قرص ماه از نظر افتد چو شب تار آیی

باغ، از گرمی خورشید رخت می‌سوزد
اگر ای لالۀ تبدار به گلزار آیی

بندۀ عشق تو در هر دو جهان آزاد است
کی توان دید که در بند گرفتار آیی

همه از حجرۀ دل اشک به چشمان آرند
گر شوی مشتری غم، سر بازار آیی

تربت کوی حسین است، دوای همه درد
از شفاخانه سبب چیست که بیمار آیی

شد خرابه خجل از ارزش گنجینۀ خویش
چون تو را دید که با چشم گهربار آیی

سایۀ لطف تو گسترده به اطراف جهان
مصلحت چیست که در سایۀ دیوار آیی

نیست پیوسته، «حسان» طبع تو خلاّق سخن
مگر از جلوۀ دلدار به گفتار آیی

نغمه مستشار نظامی:


به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمد
به گوش کوه سرودم تو را و چشمه برآمد

سکوت نقره‌ای ماه را شکست غم دل
در آن زمان که از آن ماه بی‌کفن خبر آمد

شکست صخره از این داغ جانگداز و به یادت،
به رود رود عطش با هزار چشم تر آمد

پس از تو هر گل خونین‌دلی که سر زد از این غم
به سوگ لاله‌رخان شهید، خون‌جگر آمد

به طعنه گفت بیابان به سنگ: «شرم نکردی
ز درد آبله‌پایی که خسته از سفر آمد؟»

به گریه گفت که: «سنگم‌ ولی شکسته‌ترینم
به راه آن گل زخمی که از پی پدر آمد»

پدر به قافله‌سالاری آمد از سر نیزه
ز دست خار بیابان جهان به گریه درآمد

سعید تاج محمدی:

سپر ز گریه و شمشیر از دعا دارد
مَلَک به سجدۀ او رشکِ اقتدا دارد
حقوق را چه کسی مثل او ادا کرده؟
نماز را چه کسی مثل او به پا دارد؟
اگر به مصلحتی چند روز بیمار است
برای هر چه که درد است او دوا دارد
مدیح حضرت سجاد هر چه بنویسند
قسم به شعر فرزدق، هنوز جا دارد
بپرسد از حجرالاسود از ولایت او
هر آن کسی که به سجاد، شک روا دارد
علی‌ست اسم و علی رسم او، بپرس از شب
که زخم شانۀ او ریشه در کجا دارد؟
بپرس کوچه به کوچه کدام شب‌گرد است
که سفره‌های یتیمان از او غذا دارد..
فدای آن لب خشکی که لحظۀ افطار
به اشک، روضۀ عطشان کربلا دارد
رسول کرب‌وبلا، وارث حسین چه گفت؟
که بعد خطبۀ او دشمنش عزا دارد

زهرا جودکی:


لبریزم از واژه اما بسته‌ست گویا زبانم
حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم
سجاده‌ام را گشودم، شاید که دلتنگی‌ام را
با یاد آن سجده‌های طولانی‌ات بگذرانم
یک گوشه تنها نشستم، جام دعا روی دستم
حالا که این‌گونه مستم باید صحیفه بخوانم
نیمه‌شب است و منم که در کوچه‌های مدینه
در انتظار تو با آن انبان خرما و نانم
ای کاش می‌سوخت کوفه در شعلۀ خطبه‌هایت
در شعلۀ خطبه‌هایت می‌سوزد اینک جهانم
آن روز با تب چه کردی در آتش خیمه‌ها؟... آه
در دود خیمه چه دیدی؟ با من بگو تا بدانم
وقتی چهل سال با اشک افطار کردی، چگونه
آب گوارا بنوشم؟ اصلا مگر می‌توانم؟

گزارش خطا

مطالب مرتبط
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: