عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم الحرام و ایام سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین (ع) عقیق هر روز تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند.

سرویس شعر آیینی عقیق :به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم الحرام و ایام سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین (ع) عقیق هر روز تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند:



محمد جواد پرچمی :

بسته راه چاره دید و گریه کرد

طفل بی گهواره دید و گریه کرد

دختر آواره دید و گریه کرد

روسری پاره دید و گریه کرد

او چهل سال است کارش گریه است

این چهل سال افتخارش گریه است

دست بسته از زنان شرمنده شد

از تمام کاروان شرمنده شد

بیشتر از دختران شرمنده شد

مجلس می، آنچنان شرمنده شد

در میان راه تنها مرد بود

بین یک جمعیتی نامرد بود

از غم ویرانه رفتن اشک ریخت

پایکوبی کرد دشمن اشک ریخت

لحظۀ معجر گرفتن اشک ریخت

مرد ها دنبال یک زن...اشک ریخت

هم زیارتنامه اش آتش گرفت

هم سر و عمامه اش آتش گرفت

باورش میشد که غم پیرش کند؟

خواهرش را زجر زنجیرش کند

زادۀ مرجانه تکفیرش کند

حرمله اینقدر تحقیرش کند

نانجیب پست با یک مشک آب

پرسه میزد پیش چشمان رباب

کوچه های شام خیلی سخت بود

سنگ های بام خیلی سخت بود

طعنه و دشنام خیلی سخت بود

جام و بزم عام خیلی سخت بود

حرفهای تند و تیزی میشنید

واژه ای مثل کنیزی میشنید

خنده های شمر یادش مانده است

ماجرای شمر یادش مانده است

چکمه های شمر یادش مانده است

جای پای شمر یادش مانده است

کندی خنجر عذابش میدهد

ضربۀ آخر عذابش میدهد

آمد و بال و پرش را جمع کرد

دست بی انگشترش را جمع کرد

با حصیری پیکرش را جمع کرد

روی دستش حنجرش را جمع کرد

صورت خود را به روی خاک زد

یاد عریانی گریبان چاک زد


هادی ملک پور:


ای روح شعر از فورانت به ما بده


یک شمه از شمیم روانت به ما بده


ما مستمند های در خانه ی تو ایم


یک تکه نان ز گوشه ی خوانت به ما بده


ما را به دره می برد این راه نابلد


از نور چشم راه نشانت به ما بده


ایمان هم از عصاره ی جان تو خلق شد


یک جرعه از عصاره ی جانت به ما بده


جامی از آن صراحی ناب صحیفه را


با طعم دل نشین بیانت به ما بده


ما گوشمان خمار مناجات های توست


از آن شراب روح تکانت به ما بده


بار غمت بضاعت این شانه ها که نیست


سهمی ازآن به رسم امانت به ما بده


سینه زنیم گریه ولی چیز دیگری است


جایی میان گریه کنانت به ما بده


ما کشتگان تیر غم و غمزه ی توایم


مست از فراز های ابو حمزه ی تو ایم


 


 


سید پوریا هاشمی:


وقت باران داغ چشم تر عذابم میدهد


آب مینوشم غم حنجر عذابم میدهد


شیرخواره سیر باشد زود خوابش میبرد


از عطش بی خوابی اصغر عذابم میدهد


مجلس ختم جوان رفتم دلم آتش گرفت


یاد تشییع تن اکبر عذابم میدهد


غیرتم را شعله ور کرده! چهل سالست که


ماجرای غارت معجر عذابم میدهد


ذبح را وقتی که میبینم کسی سر میبرد


خاطرات کندی خنجر عذابم میدهد


روی دست من اثر از حلقه های آهن است


این کبودی های بر پیکر عذابم میدهد


موی بابایم به روی نیزه ها آشفته بود


شانه را تا میزنم برسر عذابم میدهد


کاش غارت میشد از روی سرم عمامه ام


برسرم جامانده خاکستر عذابم میدهد


از دم دروازه تا بازار ساعت ها گذشت


این شلوغی های هر معبر عذابم میدهد


شامیان در پیش من حرف از کنیزی میزدند


التماس چشم آن دختر عذابم میدهد


داغ چوب خیزران و مجلس شوم شراب


از تمام داغ ها بدتر عذابم میدهد


خطبه را با لعن بر جدم علی آغاز کرد


چون به مسجد میروم منبر عذابم میدهد


هرچه آمد برسر ما از بلای شام بود


قتلگاه اصلی ما کوچه های شام بود


 


علی صالحی:


در ازل بود كه خون از جگرم كام گرفت


بارش ابر ز چشم ترم الهام گرفت


آه از ناحیه ی حنجر من پیدا شد


نوح از نوحه ی من بود چنین نام گرفت


روزگاری است فقط خواب و خوراكم گریه است


سر و سامان مرا بازی ایام گرفت


هرگز ای كاش نمی زاد مرا مادر من


بسكه اندوه و مصیبت به پر و پام گرفت


سی چهل سال دلم سوخت...دلم سوخت...ولی


خبر حرمله آمد كمی آرام گرفت


كربلا – عمه ی من گفت – فقط زیبایی است


دل ما بیشتر از غائله ی شام گرفت


آی مردم بنویسید به تاریخ دمشق


زهر...نه ، جان مرا سنگ لب بام گرفت


پشت دروازه ی ساعات مرا دار زدند


و یهودی به سرم چوبه ی اعدام گرفت


چشمش افتاد به ما پیرزنی ، از حرصش


كاروان را وسط كوچه به دشنام گرفت


پنجه ای كه به سر و روی حسین چنگ كشید


موی ناموس مرا در ملأ عام گرفت


خواهرم در وسط هلهله ها گیر افتاد


آن قدر همهمه كردند كه سرسام گرفت


گوشواره ، زر و خلخال ، لباس ، انگشتر


هر كسی سهمیه ای زین همه اقلام گرفت


هر كه یك روسری از اهل حرم غارت كرد


قد وزن سر عباس من انعام گرفت


ما گرسنه جلوی جمع نشستیم و یزید


سر دق دادن ما مجلس اطعام گرفت


خواست آزار دهد ، برد سر بابا را


یك به یك روبروی دیده ی ایتام گرفت


چشم نامحرم و اظهار كنیزی كه گذشت


كار با ظرف می و چوب، سرانجام گرفت


خیزران خواست بگیرد جلوی قرآن را


قیصر روم ولی مسلك اسلام گرفت


 


 


وحید دکامین:


 


تو یادگار حسینی که کربلا دیدی


شبیه عمّه ی مظلومه ات بلا دیدی


"سری به نیزه بلند است"را شما دیدی


و غارت حرم و خیمه گاه را دیدی


دو چشم گریه ی تو تا همیشه آباد است


در این سکوت تو صدها هزار فریاد است


برای گریه ات آقا اشاره کافی بود


همین که چشم تو بینَد سه ساله کافی بود


گلوی نازک یک شیرخواره کافی بود


به آب دادن ذبحی نظاره کافی بود


تو را به غصّه چهل سال مبتلا دیدند


به لحظهْ لحظهْ گریز تو کربلا دیدند


اگرچه عصر دهم قسمت تو غم گردید


که سایه ی پدرت از سر تو کم گردید


نصیب تو فقط آه و غم و الم گردید


ز بار غصه ی یاران قَدِ تو خم گردید


اگرچه تبْ نگهت را ز درد، تیره نمود


خدا برای امامت تو را ذخیره نمود


دلتْ ز داغِ اسارت غمِ فراوان داشت


دو پلک چشم ترِ تو همیشه باران داشت


همیشه خاطرِ تو یادی از شهیدان داشت


به سینه روضهء مکشوف چون هزاران داشت


سه شعبه دیدی و تیر و گلوی اصغر را


تو تیغ دیدی و خنجر به روی حنجر را


به نوک نی سرِ خورشید ماه قافله بود


نگاهبان سر شیرخواره حرمله بود


به دست و پای تو دراین مسیر سلسله بود


غمی که کُشته تو را شام بود و هلهله بود


شهادت ارث شما بود و اعتبار شما


به ظلمْ سوی اسارت کشید کار شما


چه رفت بر دل غمدیده ات به دفن پدر


درون قبر زدی ناله ای ز سوز جگر


سری نمانده کنی رو به سوی قبله دگر


رواست خون بشود جاری از غمت ز بصر


به دفن شاه شهیدان کفن نبود آنروز


به زیر آن همه نیزه بدن نبود آنروز


 


مهدی مقیمی:


 


خیال کن که پر از زخم ، پیکرت باشد


شکسته در غل و زنجیرها پرت باشد


خیال کن هدف سنگ های کوفه و شام


به روی نیزه سر دو برادرت باشد


فقط تو باشی و هشتاد و چار ناموست


و جمله های " حواست به معجرت باشد"


خیال کن حرمت بی پناه مانده و بعد


به روی نی سر سردار لشگرت باشد


کنار عمۀ سادات ، یکطرف ، شمر و


سنان و حرمله هم سمت دیگرت باشد


خیال کن که علی باشی و به مثل علی


دو دست بسته کماکان مقدرت باشد


خیال کن همه اینها که گفته ام هستند


علاوه بر همه توهین به مادرت باشد


یزید باشد و بزم شراب باشد و وای


به تشت زر سر بابا برابرت باشد


و بدتر از همه اینکه میان بزم شراب


نگاه باشد و باشیّ و خواهرت باشد


و باز از همه بدتر که مدت سی سال


تمام آن جلوی دیدهء ترت باشد


به اشک حضرت سجاد می خورم سوگند


که دیده هر چه که گفتیم ، باورت باشد


 


سید هاشم وفایی:


 


آن گل که دین و مکتب از او آبرو گرفت


گلهای باغ عشق از او رنگ و بو گرفت


بهر نماز عشق به محراب معرفت


از چشمه سار چشم تر خود وضو گرفت


وقتی که خواست جسم پدر را نهد به خاک


با اشک بوسه ها ز رگ آن گلو گرفت


چون شمع سینه سوخته ای آب شد تنش


از بسکه همچو فاطمه با گریه خوگرفت


رسوا نمود دشمن دین را به نزد خلق


با خطبه ای که خواند توان از عدو گرفت


پیراهنی که فاطمه از مهر رشته بود


تا آنکه دست خصم نماند از او گرفت


با یاد تشنگان لب آب خون گریست


هرگه که دید آب و بدستش سبو گرفت


با کثرت گناه «وفائی» به اشک و آه


امید خود ز آیۀ لا تقنطو گرفت


 


مهدی علی قاسمی، محمد جواد شیرازی :


مثل شمعی به روی خاک چکیدن سخت است


با پر و بال پر از زخم پریدن سخت است


تا چهل سال فقط آه کشیدن سخت است


یاد گودال و حرم جامه دریدن سخت است


روضه و گریه شده روزی او در هرشب


خاطرش را همه دیدند مکدّر هرشب


با لب تشنه و با یک دل مضطر هرشب...


...یاد یک واقعه از خواب پریدن سخت است


بر امامی که اسیری به بیابان دیده


زخم پا بر اثر خار مغیلان دیده


اهل بیتش همه با صورت عریان دیده


معجر و پوشیه و جامه خریدن سخت  است


آب را دید و دلش یاد عمو سوخته است


جگرش سوخت... لبش سوخت... گلو سوخته است


بهر آنکه سر و عمامه ی او سوخته است


حرف، از کوچه و بازار شنیدن سخت است


چقدَر از غم این فاجعه افروخته است


چشم بر نیزه ی شش ماهه فقط دوخته است


یاد حلقوم علی حنجر او سوخته است


این وسط حرمله را یکسره دیدن سخت است


پیش آن کس که شرر بر جگرش افتاده


خنجری کند به جان پدرش افتاده


دیده که در ته گودال سرش افتاده


تشنه لب کشتن مذبوح شدیدا سخت است


یک نفر که شده گریانِ پدر تا حالا


یادش افتاده تن خونی بابا حالا


بوریایی که خودش دیده و اما حالا


دم آخر کفنش را طلبیدن سخت است


منبع: حسینیه، اشعار ارسالی


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
علی محمد رزاقپور
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۳
0
1
سلام وباسپاس فراوان بسیار عالیست
مهدی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۳۶ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۸
0
0
خیلی عالی
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین