25 خرداد 1401 16 ذی القعده 1443 - 16 : 12
کد خبر : ۱۲۲۷۷۹
تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۲:۱۴
گفت‌وگو با خادم ایرانی حرم حضرت رقیه(س):
خادم ایرانی حرم حضرت رقیه(س) می‌گوید: سال ۶۹ اداره برق سوریه گفته بود هزینه انشعاب برق حرم به پول ایران ۲۷ میلیون تومان می‌شود. وقتی این را شنیدم، گفتم: تا ۶ ماه این پول را جور می‌کنیم و همان شد که اکنون روشنایی حرم بدون قطع برق دارد.

عقیق:مریم سادات آجودانی: حرم حضرت رقیه سلام الله علیهما یکی از مکان‌های زیارتی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشرف زائران کشورمان به سوریه، بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفت؛ تا جایی که در هفته هزاران ایرانی در کنار سایر زائران به زیارت می‌پرداختند.

البته در آن دوران فضای حرم حضرت رقیه سلام الله علیها و امکانات آن نیز محدود بود و به مرور، حرم توسعه یافت و اکنون به عنوان یکی از زیباترین مکان‌های زیارتی سوریه شناخته می‌شود.

سیدمحمد میری، یکی از خادمان ایرانی حرم حضرت رقیه سلام الله علیهاست که از اوایل دهه ۶۰ پس از سفر شخصی به سوریه و مداحی در کنار حرم ریحانةالحسین علیه‌السلام، به پیشنهاد متولیان حرم دردانه سیدالشهدا علیه‌السلام به عنوان مداح و خادم این آستان فعالیت خود را آغاز می‌کند و در مدت ۴۰ سال حضور در این مکان مقدس، خاطرات و ناگفته‌های بسیاری دارد که در ادامه بخش نخست گفت‌وگو فارس با این خادم حرم حضرت رقیه سلام الله علیها را می‌خوانیم:

شما حدود ۴۰ سال است که در جوار حرم حضرت رقیه (س) حضور دارید و به زائران این آستان خدمت می‌کنید. چگونه خادم حرم شدید؟

اولین بار به عنوان زائر به سوریه رفتم. در کنار ضریح حضرت رقیه سلام الله علیها مراسمی برگزار کردیم که پس از این محفل، یکی از خادمان حرم به سمتم آمد و گفت: آقای مداح! این آقا با شما کار دارد. من در آن زمان توجهی نکردم و بی‌تفاوت از این موضوع گذشتم. سه بار این امر تکرار شد و بعد یکی از خادمان حرم گفت: این آقا که با شمار کار دارد، یکی از مؤسس‌های بنای حرم است. به سمتش رفتم و او مرا به صبحانه دعوت کرد و با افتخار دعوتش را پذیرفتم.

همراه با دوستان وارد محلی با سقف شیروانی در حال فرو ریختن شدیم. او مرا به قاسم همدانی، سیدعلی سیاهپوشان، ابوالفضل احمدی و حسین کاشانی معرفی کرد و گفت: نبودید که ببینید صبح با روضه‌هایش چگونه حرم را به هم ریخت. بعد رو به من کرد و ادامه داد: این پول‌هایی که آخر روضه جمع شد، ربطی به حرم ندارد و ما برای ساخت حرم حضرت رقیه سلام الله علیها کیسه‌ای ندوختیم. وقتی متوجه این داستان شدم، تصمیم گرفتم دیگر این کار را نکنم. در حالی که همیشه بعد از روضه می‌خواندم: «می‌خواهند حرم حضرت رقیه را درست کنند، خونه دختر امام حسین را آباد کنید» و کلی مردم از جان و دل پول و طلاهایشان را می‌دادند.

بعد از صبحانه از من خواستند تا در حرم مداحی کنم. در آن زمان، حرم شاید بیشتر از ۶۰ نفر گنجایش نداشت. مراسم که تمام شد، در دفتر حرم رفتیم و آقای احمدی به من گفت: می‌خواهید با ما کار کنید و مداح حرم باشید؟ گفتم: افتخار خادمی و جارو کشیدن هم به من بدهند، کافی است. بی‌مقدمه گفت: می‌خواهیم با ما باشی. بعد هم حسین کاشانی گفت: ما خیابان ظفر تهران حسینیه داریم و پنج‌شنبه‌ها می‌توانیم در خدمت شما باشیم. 

وقتی به تهران برگشتم، به حسینیه آقای کاشانی رفتم. آنجا بود که گفت: شما از این به بعد نماینده ما در حرم حضرت رقیه سلام‌الله علیها هستید. از آن زمان تاکنون، این افتخار را داشتم که در حرم حضرت رقیه سلام الله حضور داشته باشم و نوکری کنم.

نقش امام موسی صدر در توسعه حرم حضرت رقیه(س)

آن زمان که شما به سوریه و حرم حضرت رقیه سلام الله علیها رفتید، حرم چگونه بود؟

حرم خانم سه ساله دشت کربلا به زحمت درست شد. وقتی قصد توسعه حرم داشتیم، بسیاری از صاحبان املاک اطراف حرم قیمت خانه‌های کلنگی خود را چند برابر کردند. با این وجود، این کار پیش رفت. قسمتی از حرم که کفشداری قرار دارد، خانه‌ای بود که صاحب آن با وجود اصرارهایی که داشتیم، حاضر به فروش آن نمی‌شد. حتی ابوالفضل احمدی، از متولیان حرم به صاحبخانه گفت: خانه شما هرچقدر است، من دو برابر می‌دهم. بعد حتی گفت که سه برابر ارزش خانه را می‌دهم. اما باز هم قبول نکرد.

امام موسی صدر سهم بزرگی در توسعه حرم حضرت رقیه سلام الله علیها دارد. وقتی با آقایان کاشانی و احمدی که تاجر کاغذ بود، آشنا شدم، آنها داستان حرم را برایم گفتند. وقتی آقای سیاهپوشان قرار بود به خانه خدا برود، آن زمان از بیت المقدس و لبنان می‌رفتند و از آنجا وارد عربستان می‌شدند. سیاهوشان تعریف کرد: از سمت حرم حضرت رقیه که رد می‌شدیم، به همسرم گفتم: کاش اینجا دست ایرانیان بود و حرم حضرت رقیه، سفیر شام را درست می‌کردیم. همسرم گفت که ما ایرانی‌ها کجا و دمشق کجا؟!

خانه حاج آقا سیاهپوشان نزدیک خانه شهید مفتح بود. موقع بازگشت از سفر حج، چند نفر دیدن او می‌آیند و او هم از غربت حرم دردانه سیدالشهدا می‌گوید. شهید مفتح را خدا رحمت کند، گاهی در حرم و در مراسم‌ها یادش می‌کنیم. شهید بهشتی هم همینطور. ظاهرا شاید کاری نکردند، اما کار مهم را آنها انجام دادند. شهید مفتح وقتی با آقای سیاهپوشان درباره سوریه صحبت می‌کند، می‌گوید که گره کار شما دست شهید بهشتی است. شهید بهشتی آن زمان، مسئول مرکز اسلامی هامبورگ در آلمان بود. آقای احمدی که تاجر بود، با شهید بهشتی ارتباط برقرار می‌کند و او هم موضوع را با امام موسی صدر در میان می‌گذارد. یک روز امام موسی صدر بدون هماهنگی با حافظ اسد ملاقات داشت. برخی می‌گویند حافظ اسد علوی و برخی می‌گویند از اهل تسنن بوده، اما هر چه بود او محب اهل بیت بود. چون وقتی داستان حرم حضرت رقیه (س) را برایش تعریف می‌کنند، از کاخ بیرون می‌آید و موسی صدر را در آغوش می‌گیرد. بعد هم آیت‌الله صدر به حافظ اسد می‌گوید که این محبان از ایران آمده‌اند تا حرم حضرت رقیه و زینب سلام الله علیهما را درست کنند. اطراف حرم برخی راضی به فروش ملک نیستند و این‌ها هم نمی‌خواهند افراد، رایگان خانه خود را به حرم بدهند، بلکه حاضر هستند برای مالکان بهترین جای دمشق خانه بخرند و جای آن بدهند.

موافقت حافظ اسد با توسعه و بازسازی حرم حضرت رقیه (س)/ وقتی سنی‌ها هم تحت تأثیر دختر امام حسین (ع) قرار می‌گیرند

در همان دیدار، حافظ اسد جواز ساخت و ساز را می‌نویسد و امضا می‌کند که تا زنده هستم، در کنار حرم حضرت زینب و رقیه سلام الله علیهما هر ساخت و سازی می‌خواهید، مجاز هستید. حتی به صاحب یکی از خانه‌های اطراف حرم که حاضر به تخلیه خانه نبود، ۴۸ ساعت فرصت داد تا آنجا را خالی کند. پس از این ماجرا، نامه حافظ اسد را به صاحب ملک نشان می‌دهند. آقای احمدی تعریف می‌کرد که وقتی نامه را نشان دادیم، به او گفتیم این ملک شماست و همه هم بیایند، من شرعا این کار (تخریب خانه بدون اجازه) را جایز نمی‌دانم و تا رضایتت حاصل نشود، دست به اینجا نمی‌زنم. صاحب ملک، وقتی این جمله را می‌شنود، در حالی که حکم رئیس جمهور را دارد، می‌گوید: من سنی هستم و سال‌ها همسایه دختر امام بودم. ملک را به شما می‌دهم. خلاصه خانه‌ را خریداری و آن را تخریب و به حرم وصل می‌کند.

آقای احمدی که مسؤولیت حرم را نیز بر عهده داشت، نمی‌گذاشت کسی بداند چقدر برای حرم هزینه شده است. معتقد بود ما هرچه خرج می‌کنیم، خدا چند برابرش را به ما می‌دهد. یک روز ۱۰۰ هزار دلار به من تنخواه داد. من هم برای اینکه حساب‌ها را بدانیم، هرچه هزینه می‌شد، می‌نوشتم و در آخر هر هفته مخارج را مکتوب می‌کردم. وقتی می‌خواستم هزینه‌ها را برایش گزارش دهم، ناراحت شد و گفت: جد شما کربلا همه دارایی‌اش را آورد؛ از پیر و جوان و فرزند شیرخواره‌اش. با خدا چگونه معامله کرد؟ ما برای ذخیره آخرت معامله می‌کنیم و قرار نیست بگوییم اینقدر تومان و دلار هزینه کردیم. دیگر از این کاغذها جلوی ما نگذار. شما آزادی این پول را هر طور بخواهی، خرج کنی. 

چگونگی تأمین برق حرم حضرت رقیه (س) در سوریه

نبود برق، یکی از مشکلاتی است که از گذشته در سوریه مطرح بوده است. اکنون حرم بدون قطعی برق، روشنایی دارد. چگونه برق حرم تأمین شد؟

من حدود ۴۰ سال است که در جوار حرم حضرت رقیه سلام الله علیها هستم. درست است آن زمان حرم برق نداشت. برق ضعیف بود و شاید در کل حرم پنج لوستر بود که بیش‌تر آنها لامپ‌هایش هم سوخته بود و نهایت سه لامپ روشن داشت. پنکه هم روی دیوار بود که هنوز جایش را نگه داشتیم. یک روز با مسوولان حرم صحبت کردم که اداره برق آیا برق را می‌فروشد؟ اینجا حرم است و این همه جمعیت تردد می‌کند و باید امکانات مهیا شود. با پیگیری‌هایی که داشتیم، یکی از دوستان به اداره برق رفته بود و گفته بودند که برق نمی‌دهیم. من معتقدم قبل از اینکه کاری بخواهم برای خانم انجام دهم، خودش راه را باز می‌کند. سال ۶۹ بود که پس از پیگیری، اداره برق گفته بود به پول ایران ۲۷ میلیون تومان هزینه برق می‌شود. وقتی این را شنیدم، گفتم: تا ۶ ماه این پول را جور می‌کنیم.

پس از آن صبح‌ها که پای ضریح برنامه داشتم، یا حتی عصر و شب‌ها که زائران بسیاری به حرم مشرف می‌شدند، مداحی می‌کردم و از مردم می‌خواستم که برای برق حرم کمک کنند. آن زمان هنوز کف سنگ نشده بود و حصیر می‌انداختیم. برنامه ساعت ۷ تا ۸.۳۰ بود و شب‌ها بعد از نماز مغرب و عشا. آن شب به زائران اعلام کردم که هر که می‌خواهد چراغ خانه شب اول قبرش را روشن کند، می‌خواهیم اینجا را توسعه دهیم و برق را دائمی کنیم. مردم با دل و جان برای توسعه حرم کمک کردند. دلار و تومانی بود که در کیسه‌ها می‌ریختند. به یاد دارم بسیاری از بانوان با اشک چشم، گردنبند و دستبندها را باز می‌کردند و برای توسعه حرم هدیه می‌کردند. کار به جایی رسیده بود که قیچی النگوبُر آورده بودیم. در هر صورت، طی حدود پنج ماه پول برق تأمین شد و همه پول‌ها را به دلار و بعد لیر تبدیل کردیم و برق را خریدیم. اما یک هفته بعد گفتند که شهرداری گفته برای برق‌کشی از خیابان و بازار تا حرم هم باید هزینه بدهید که آن موقع ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان می‌شد. آن زمان مبلغ قابل توجهی بود، اما گفتم مشکلی نیست. این را هم می‌دهیم و پس از تأمین ۲ میلیون تومان از آن، به حاج احمد نجفی که رئیس هیات امنای حرم است، گفتم ۵۰۰ هزار تومان مانده که شما تأمین کنید و بنابراین برق حرم دیگر قطعی نداشت و از آن زمان برای خنک شدن هوا، کولر گازی گذاشتیم.

توسعه زیرساختی و بازسازی حرم چه زمانی انجام شد؟

خانه‌ها برای توسعه حرم قبل از انقلاب ایران خریداری شده بود. ساخت و ساز از سال ۶۱ آغاز شد و بنای قدیم را خراب کردند و هر بخش را ساختند. قسمت اول من نبودم، اما بعد که تعداد زوار زیاد بود و حرم جا نداشت، قرار شد تا حرم توسعه پیدا کند. بنای اولیه سال ۷۰ تکمیل شد و در بخش دوم توسعه که حدود ۱۶ سال قبل بود، یک مصلی و صحن به آن اضافه شد و اکنون فضای حرم در مساحتی بیش از ۳ هزار مترمربع است.

ماجرای آبگرفتگی قبر حضرت رقیه (س)

یکی از موضوعاتی که در حرم حضرت رقیه (س) مطرح می‌شود، همان آبگرفتگی قبر دردانه امام حسین و خواب سیدابراهیم نجفی است. این روایت واقعیت دارد؟

نقل شده که حدود ۲۰۰ سال گذشته، حرم حضرت رقیه سلام الله علیها خادمی به نام سیدابراهیم دمشقی داشته که ۹۰ ساله بوده است. او سه دختر داشت که دختر بزرگش یک شب خواب می‌بیند حضرت رقیه می‌گوید: به پدرت سیدابراهیم بگو که قبر مرا آب گرفته و بیاید تعمیر کند. دختر بزرگ مات و متحیر داستان را به پدرش تعریف می‌کند، اما او توجهی نمی‌کند. روز بعد دختر وسطی همین خواب را می‌بیند و با چشم گریان صبح به پدرش می‌گوید: چنین خوابی دیدم و حضرت رقیه گفته قبر مرا آب گرفته و بیایید تعمیر کنید. شب سوم هم دختر کوچک این خواب را می‌بیند و شب چهارم خودش می‌بیند که حضرت رقیه می‌گوید که چرا به حرف دخترهایت گوش نمی‌دهی؟ قبر مرا آب گرفته و بدنم در اذیت است. او از خواب بیدار می‌شود و اهالی شام را فرا می‌خواند و داستان را تعریف می‌کند. می‌گویند قفل این در با دست هر کسی باز شد، کلنگ را او بزند. هر کسی می‌آید دست به قفل می‌زند، باز نمی‌شود. سیدابراهیم دمشقی تا به قفل دست می‌زند، باز می‌شود و کلنگ را خودش می‌زند و قبر را می‌شکافند و می‌بینند آنجا را آب گرفته است.

این سند معتبر است؛ چون ما حدود ۴۰ سال گذشته که می‌خواستیم قبه حرم حضرت رقیه سلام الله علیها را بزنیم، دیدیم که نهر آب آنجاست. برای همین نهر آب را برگرداندیم که شاید ۲.۵ متر با قبر حضرت رقیه فاصله داشت و دور قبر را بتن ریختیم. سیدابراهیم دمشقی قبر را می‌شکافد و می‌بیند که قبر را آب گرفته است. می‌گویند سیدابراهیم وضو گرفته و سه شبانه روز بدن نازدانه امام حسین را در آغوش می‌گیرد. جالب اینجاست که گفته شده در این مدت سیدابراهیم دمشقی نیاز به آب و خواب و ... پیدا نکرده و کارش گریه کردن بوده است و فقط موقع نماز بدن حضرت رقیه(س) را روی زمین می‌گذاشته و بعد دوباره بدن نازنین را در آغوش می‌گرفته است.

برخی می‌گویند وقتی بدن حضرت رقیه سلام الله علیها را در قبر می‌گذاشتند، ایشان با لباس اسیری بوده و برخی هم می‌گویند که کفن بر تن داشته است. نقل شده که در این مدت سیدابراهیم بسیار گریه می‌کرد؛ تا جایی که شانه‌هایش به شدت می‌لرزید و فقط یک جمله گفته که چیزی شنیدم، دیدیم. می‌گویند: مگر چه چیزی شنیدی و دیدی؟ گفته است که شنیده بودم که بدنش از کتک سیاه بود.

پسردار شدن سیدابرهیم دمشقی در ۹۰ سالگی با توسل به حضرت رقیه (س)

همان زمان سیدابراهیم دمشقی از بی‌بی می‌خواهد که به او پسری عنایت کند تا تولیت و خادم حرم باشد. خدا به او پسری در سن ۹۰ سالگی می‌دهد و تولیت کنونی حرم حضرت زینب از نسل سیدابراهیم دمشقی هستند که شجره‌نامه آنها هم وجود دارد.

یکی از نکات جالبی که همیشه درباره حرم حضرت رقیه (س) مطرح است، نذر عروسک است. چرا زائران عروسک می‌آورند؟

زوج‌های زیادی که بچه‌دار نمی‌شوند، به حرم حضرت رقیه (س) مشرف و به ایشان متوسل می‌شوند. به نظرم این موضوع را می‌توان به همان داستان بچه‌دار شدن سیدابراهیم دمشقی مرتبط کرد. چرا که او در ۹۰ سالگی صاحب پسر شد که شاید یکی از معجزات باشد. شب نیمه شعبان و در آستانه میلاد حضرت رقیه سلام الله علیها بود. بعد از برگزاری مراسم جشن میلاد امام زمان (عج)، خسته از منبر پایین آمدم و به سمت دفتر حرم رفتم.

مردی به من نزدیک شد و بعد از تشکر گفت: حاج آقا! ما یک عروسک می‌خواهیم. وقتی این موضوع را گفت: متوجه مشکلش شدم. گفتم به اتاقم بیا. بعد داستان را برایم تعریف کرد و گفت که ما ۱۶ سال است ازدواج کرده‌ایم و بچه‌دار نشده‌ایم و هیچ کسی جز خدا، خودمان و پزشکمان نمی‌داند که مشکل از کیست. به یکی از خادمان حرم که شیفت شب بود، گفتم: انبار حرم ببین عروسکی داریم؟ رفت و دید چیزی نیست. گفتم: پارچه سبز حرم بیاور. بعد از چند دقیقه با پارچه حرم و یک تکه از عروسک که فکر کنم دستش بود، برگشت. پارچه را دادم و گفتم به همسرت بگو این را دور کمرش ببندد و این بخش از عروسک هم در کیف خودت بگذار و برو.

۲ سال گذشت. نیمه شعبان در حرم برنامه داشتیم و بعد از برنامه آقایی سلام کرد و گفت: بجا نیاوردی مرا؟ یادت است ۲ سال پیش پارچه سبز به ما دادی؟ خانمش را صدا زد و آمد. خدا به آنها دختری داده بود و اسمش را رقیه گذاشته بودند. بعد دیگر داستان را به خانواده گفته بوده و همه اهالی فامیل به این بچه متوسل می‌شوند.

بسیاری از زائران بعد از حاجت روا شدن یا حتی قبل از آن عروسک برای خانم حضرت رقیه می‌آورند و به دردانه امام حسین متوسل می‌شوند. از معجزات حضرت هر چه بگوییم کم است. یک روز یکی از دوستانم که مسؤول مهمانپذیر بود، از من خواست به آنجا بروم. مدیر کاروانی که مرا دید، به من گفت: یک زائر لال دارم و شوهرش هم پول زیادی خرجش کرده بود تا درمان شود، اما خوب نشده است. وقتی همسایه‌ها می‌آیند برای سفر سوریه با او خداحافظی کنند، با همان زبان بی‌زبانی خیلی بی‌تابی کرده است. یکی از زائران به او می‌گوید که تو هم بیا برویم. شوهرش به همه متوسل شده بود و دیگر اعتقادش ضعیف شده بود و پولی هم نداشت. همسایه‌ها ۵۵ هزار تومان جمع کردند تا زمینی همراه سایر زائران به سوریه مشرف شود. شوهرش هم می‌گوید: برو که دیگر برنگردی.

ماجرای شفا گرفتن بانوی لال در حرم حضرت رقیه (س)

این موضوع را گفت و از من خواست که یک شب این خانم در حرم بخوابد. من هم گفتم چون خانم است باید یکی دو نفر خانم دیگر هم با آنها بیاید. ساعت ۱۰ شب پایین پای حرم حضرت رقیه (س) گفتم بنشیند و از من پارچه خواست و بست به مشبک ضریح و سر دیگرش را به گردنش بست. من رفتم و شیفت شب هم یکی از خادمان بود و به او سپردم اگر چیزی می‌خواهند برایشان فراهم کند. صبح طبق معمول ساعت ۳ صبح رفتم تا در حرم را باز کنم. آن زمان هم زائر بسیاری به حرم می‌آمد و وقتی در را باز می‌کردیم، جمعیت به سمت ضریح روانه می‌شد. حدود یک ساعت به اذان صبح مانده بود. حرم مملو از جمیعت شده بود. یکی از دوستان گفت که امروز باید خودت مداحی کنی. هر کاروانی به حرم می‌آید، یک روحانی دارد و کاروان‌ها نشسته بودند. امروز رئیس کاروان‌ها با زائرانشان قول دادند که روضه «هنده» برایشان بخوانید. واقعا عجیب بود. بلند شدم که نوحه بخوانم، دیدم پای ضریح صدای شیون و جیغ می‌آید. تعجب کردم و گفتم: چرا بلندگوهای پای ضریح را روشن کردید که آنها هم تحت تاثیر روضه قرار گیرند. بعد گفتند نه آنها خاموش است. بعد ناگهان دیدم که یکی را حلقه کردند و می‌برند. بعد به من گفتند: سریع بیا. وقتی رسیدم همان خانم لال را دیدم که در حال جیغ زدن و حسین حسین گویان سینه‌زنی می‌کند. زائرانی که ۲ اتوبوس بودند و می‌دانستند که لال است و همشهری آنها بود، متوجه معجزه شده بودند. چادر و لباس‌هایش را تکه تکه کرده بودند. سریع آوردمش در اتاق تا جان سالم به در ببرد. پشت در همه هجوم آورده بودند. دیدم وقت صحبت کردن با او نیست و فقط در حال داد زدن است. می‌گفت که بیا ببین بی‌بی حضرت رقیه (س) مرا شفا داده است. یک در مخفی پشت دفتر بود و مسیر را به او نشان دادم و در را باز کردم تا زائران پراکنده شوند.

آرام آرام که زائران رفتند، داستان را از آن خانم جویا شدم. حین گریه گفت که پارچه‌ای به من دادی و من آن را بستم و خوابیدم انگار در این دنیا نبودم. در عالم خواب و بیهوشی دیدم که از داخل ضریح سه چهار نفر خانم به سمت من آمدند. جلودار آنها یک دختر کوچک بود و بسته‌ای به دست، مرا به اسم صدا زد و گفت: لیلا بلند شو! شفا گرفتی. گفتم: شما کی هستی؟ گفت: من دختر امام حسین، حضرت رقیه (س) هستم. بعد به حضرت گفتم که شوهرم به من گفته که بری دیگر برنگردی. حضرت به او یک بسته می‌دهد و می‌گوید که آن را در دهانت بگذار. بعد از این ماجرا دیدم زیر دست و پا هستم و از خواب بلند شدم. بعد رو به جمعیت گفتم: چه خبر است له شدم. همشهری‌هایش که با او بودند، متوجه می‌شوند او شفا گرفته است.

وقتی دیگر شفا گرفت به مدیر کاروان گفتم دیگر نمی‌توانید او را زمینی ببرید. او را هوایی باید به ایران برگردانیم. خبر به کاشان می‌رسد و همسرش که به او گفته بود برو دیگر برنگردی، برای استقبالش همه جا را چراغانی کرده بود. خانه او دیگر محل روضه حرم حضرت رقیه (س) شده بود.

ادامه دارد...

 

منبع:فارس

گزارش خطا

مطالب مرتبط
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: