استخاره های ایشان بسیار عجیب بود.
آیت الله سید عباس حسینی کاشانی درباره ی یکی از استخاره های شگفت ایشان چنین نقل می کند:
روزی ایشان به منزل ما تشریف آوردند. "حاج افشار" نیز به منزل ما آمده بودند و استخاره می خواستند. آیت الله محسنی برای او استخاره کرد، من نیز نزدیک آیت الله محسنی نشسته بودم، یک آیه آمد، ایشان به حاج افشار فرمودند:«گویا می خواهید دختری را برای پسرتان عقد کنید؟ گفت: بله. ایشان تأملی کردند و گفتند: به هر حال دختر خوبی است و اگر تا فردا ظهر این کار را انجام ندهید، رقیبی دارید که از شما پیشی می گیرد و شما ضرر می کنید. حاج افشار نیز این مطلب را کاملا تأیید کرد و گفت: اتفاقا رقیب را هم می شناسیم و درست همان طور است که می فرمایید.
آیت الله سید عباس حسینی کاشانی چنین ادامه می دهد:« به هر حال این کار(مراسم عقد و عروسی پسر حاج افشار) انجام شد.
هفت ـ هشت ماه از این حکایت گذشت، یک روز من آیت الله محسنی ملایری و اخوان مرعشی را به منزل دعوت کرده بودم.
هنگام ظهر بود، وقتی غذا خوردیم،میهمانان خوابیدند، وقتی آقای محسنی ملایری بیدار شدند، شخصی در زد و گفت: استخاره ای می خواهم.
من به آقای محسنی ملایری گفتم: شما استخاره کنید. ایشان نیز استخاره کردند و من توجه کردم، دیدم همان آیه ای که برای استخاره حاج افشار آمده بود برای این شخص نیز آمد.
ایشان رو کردند به آن شخص و گفتند: « اگر این کار را انجام دهید در چاهی خواهید افتاد که خلاص شدن از آن امکان ندارد و ممکن است به مرگ شما بیانجامد. آن شخص بسیار تعجب کرد سپس تشکر کرد و رفت.بعدها فهمیدیم که آن شخص طلافروش بوده و می خواسته چند کیلو طلا را به طور قاچاق از کشور خارج کند.
من از این استخاره تعجب کردم و به ایشان عرض کردم:« آقا! من می خواهم سوالی ازشما بپرسم.»
ایشان گفتند:« خودم می دانم چه می خواهی بپرسی.»
گفتم:« آقا! من نفهمیدم حکایت این دو استخاره چه بود.»
ایشان گفتند:« من یک مطلبی را می خواهم به شما بگویم اگر قول دهید تا من زنده هستم آن را به هیچ کسی نگویید، برایتان می گویم.»
گفتم:« قول می دهم»
گفتند: « واقعیتش این است که من وقتی قرآن را باز می کنم از قرآن چیزی نمی فهمم؛ اما کسی در گوشم می گوید که این طور بگو، یک صدایی در گوشم هست که به من می گوید چه چیزی بگویم و من هم همان چیز را به شخصی که استخاره خواسته ، می گوییم.»
راز استخاره های ناب
حضرت آیت الله حسین کریمی قمی در کتاب " آئینه ی اسرار" خاطره ای را چنین نقل کرده اند:
« یکی از علمایی که محضر او را درک کردم مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد باقر محسنی ملایری بود که چند سال قبل در قم وفات یافت.
او از اصحاب مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی(نخودکی) بود و از ایشان قضایای متعدد در خاطر داشت. آن مرحوم(محسنی ملایری) در استخاره با قرآن در عصر خود بی نظیر بود و مردم حتی از آمریکا و اروپا به وسیله تلفن یا نامه از ایشان استخاره می خواستند.
جریان را در شبی از شب های ماه مبارک رمضان که به دیدار ایشان رفته بودم چنین شرح داد:
حدود دو سال در مدرسه ی بالا سر مشهد مقدس ــ این مدرسه تخریب و جزء یکی از رواق های حرم رضوی شده است ـ حجره ای داشتم مشرف به بالا سر قبر مطهر و معروف بود که حاج ملا هادی سبزواری سال ها در آن سکونت داشته است.
در مدتی که اقامت داشتم به احترام قبر مطهر پایم را دراز نمی کردم، خوابم به صورت نشسته بود. بعد از دو سال که طبق معمول سحرها به حرم می رفتم از طرف پشت سر قبر مطهر وارد حرم شدم، مکاشفه ای رخ داد.
مشاهد کردم که وجود مقدس امام(ع) به استقبالم آمدند، آن حضرت یک بشقاب خوراکی شبیه نقل های برنجی شکل در دست داشتند به من تعارف کردند، مقداری برداشتم و خوردم از آن تاریخ علم استخاره به من داده شد. ایشان فرمود: این قسمت مکاشفه را برای کسی جز شما( آیت الله کریمی قمی) نگفته ام.
منبع: جام نیوز
212009