17 دی 1400 4 جمادی الثانی 1443 - 16 : 19
کد خبر : ۱۲۱۳۱۳
تاریخ انتشار : ۱۷ دی ۱۴۰۰ - ۱۹:۱۲
گفتگو با شاعر آیینی و انقلابی احمد بابایی
شاعر، اهل مکاشفه‌های باطنی و جست‌وجوهای خیالی است. لذا توقع ما از شاعر، در بهترین حالت، این است که دست ما را بگیرد و به تماشای کشفیات ذهنی «خود» ببرد. آثار یک شاعر، فقط نمایشگاه مکاشفات همان شاعر است. من از بعضی توقعاتی که برخی افراد و نهادها و رسانه‌ها از شاعران و از شعر دارند، واقعا تعجب می‌کنم.

سرویس شعر آیینی : متنی که می خوانید گفتگوی شاعر آیینی احمد بابایی با روزنامه ی فرهیختگان است که در آن به وظیفه شاعر به عنوان یک عنصر تاثیر گذار پرداخته است

شاعر، اهل مکاشفه‌های باطنی و جست‌وجوهای خیالی است. لذا توقع ما از شاعر، در بهترین حالت، این است که دست ما را بگیرد و به تماشای کشفیات ذهنی «خود» ببرد. آثار یک شاعر، فقط نمایشگاه مکاشفات همان شاعر است. من از بعضی توقعاتی که برخی افراد و نهادها و رسانه‌ها از شاعران و از شعر دارند، واقعا تعجب می‌کنم.

 

 

 

شاید تصور اولیه درمورد میزان تسلط مدیحه‌‌سرایان اهل‌بیت این است که هم ذوق و آگاهی به فن شعر داشته باشند و هم اینکه بر تاریخ زندگی اهل‌بیت و وقایع مهم شیعه، مسلط باشند. اما سوال من درمورد قطعاتی است که در یاد محبان اهل‌بیت می‌ماند. از اشعار مشهور محتشم کاشانی تا اشعار مرحوم شهریار. شعرهای آنان علاوه‌بر آنچه گفته شد، چه ویژگی‌هایی دارد که تا سال‌ها در یادها می‌ماند؟

در ابتدا به نظرم می‌رسد باید منطق سوال را بازخوانی کنیم. درست است که میزان تسلط مداحان به ظرایف، دانش‌ها و فنون مربوط به مداحی و شعر، بسیار مهم و راهگشاست...، درست است که ماندگاری آثار خلق‌شده در هر حوزه‌ای، موضوع بسیار جدی و قابل تعمق است...، درست است که ما امروز در فضای ستایشگری با آثاری از بزرگان مواجهیم که بعد قرن‌ها و سال‌ها هنوز هم کار می‌کنند و جذابند و...

ولی متوجه باشیم «مداحی» و «شعر آیینی و هیاتی» همان اندازه که فن و صنعت هستند، هنر و لطافت هم هستند. همان اندازه که قابل نقد و بررسی‌اند، وهم‌آلود و رازآمیز هم هستند... گاه اسرار جاودانگی بعضی آثار، از عهده‌ تحلیل‌های عادی خارج است.

بله! با اینکه برخی آثار ماندگار تاریخ مرثیه، مانند ترکیب‌بند محتشم در اوج بلوغ و بلاغت است، اما حواس‌مان باشد و از یادمان نرود همین الان با بعضی ابیات یا قطعات قدیمی مواجهیم که از نظر منتقدان یا علما بسیار چالش‌برانگیز یا دارای ایراد است...

هرچند به احترام قداست‌هایی که مخاطبان برای این چیزها قائل شده‌اند از ارائه نمونه در ملأ عام خودداری می‌کنم ولی واقعا حواس‌مان باشد که پسند طولانی‌مدت یک جامعه الزاما نشانه «برتری» نیست و الزاما با تحلیل‌های عادی نیز نمی‌توان برایش محملی تراشید!

پس نکته اولم این است که دلایل ماندگاری بعضی آثار، گاهی اوقات فرامتنی است.

اما نکته بعدی! بسیاری از آثاری که امروزه توسط شاعران و مداحان سروده و ساخته شده‌اند به‌خاطر فراوانی محصولات و به علت نفوذ روحیه فست‌فودی که متاسفانه در اثر رواج مدرنیته در مردم حاکم شده و به‌دلیل سرعت سرسام‌آور اتفاقات فرهنگی و هنری، هنوز زمانش نرسیده که ادعا کنیم ماندگار نیستند!

بگذریم. اما اگر بخواهم منطق ذهنی خود را در این موضوع عرض کنم، به‌طور خلاصه چندی از ویژگی‌های ماندگاری آثار هنری در ذهن جامعه را به این شرح می‌شمارم:

اول، حرفه‌ای بودن شاعر و مداح در خلق اثر. یعنی از هرجهت، چه قالب و فرم چه مضمون و محتوا، چه جهت‌گیری، چه زمان عرضه اثر، چه انتخاب ویترین انتشار اثر، در همه اینها شاعر و مداح باید «حرفه‌ای» باشد و متخصصانه، کارشناسانه، عالمانه، آگاهانه و جامع‌الاطراف برخورد کند.

دوم اینکه، مداح و شاعر، باید یا خودشان جامعه‌شناس و روان‌شناس و مساله‌شناس باشند یا حتما باید اهل مشاوره با خبرگان و نخبگان این فنون و علوم باشند. بگذریم از برخی که نخوانده استاد هستند و به چشمی دیگر می‌بینند و به گوشی غیر از این گوش‌ها می‌شنوند و به قلبی جز اینها که امثال منِ معمولی داریم، حس می‌کنند. در حالت کلی خالق اثر، باید در حوزه فرامتن اثرش، آگاهی‌هایی حاشیه‌ای داشته باشد.

ویژگی سوم، به نظرم شناخت رسانه است. رسانه‌های هر دوره‌ای زبان و منطق خود را دارند. نمی‌شود بدون درک منطق ذاتی یک رسانه، از آن استفاده کنی.

از ویژگی‌های دیگر، «زمان‌شناسی» و به‌روز بودن و بهنگام عمل کردن است.

با همه این حرف‌ها که گفتم و بسیاری از آن نگفته ماند، به نظرم اشتباه بزرگ یک هنرمند این است که در خلق اثرش به «ماندگاری» بیندیشد!

نگاه کنید! ماندگاری یک اثر، هیچ‌وقت نباید دلیل یا انرژی درونیِ خلق اثر باشد بلکه فقط پیامد، میوه و نتیجه طبیعی اثر موفق است و...

حرف آخرم در این زمینه: با تمام وجود به دو چیز معتقدم؛ اول اینکه در شریعت و مکتب ما «همه آثار، ماندگارند» و باید درقبال تک‌تک آثارمان، روز قیامت، حساب پس بدهیم. (فمن یعمل مثقال ذرّه...)

دوم اینکه ماندگاری آثار در زبان‌ها و ذهن‌ها آنقدرها هم که فکر می‌کنیم، دست ما نیست. (و چقدر خوب که دست ما نیست!) رازآلودی ماندگاری برخی آثار، رسما تحلیل‌ها را زیر سوال برده است.

شاعر آیینی قرار است مخاطبش را به کدام عوالم رهنمون کند. قرار است مثلا بازخوانی تاریخی وقایع شیعه همچون عاشورا کند یا اینکه مخاطبش را با دنیای پرشور و حماسه همراه سازد؟

شاعر، هیچ‌گاه قرار نبوده و هنوز هم قرار نیست جای معلمان، اندیشمندان و رهبران دینی را بگیرد. شاعر حتی قرار نیست مدعی معرفی یک مکتب معرفتی باشد.

ما بعضی‌وقت‌ها در شله‌زرد دنبال نخود می‌گردیم! شاعر، در بهترین حالت «شاعر خوب» است!

اگر بخواهیم بار را از دوش دیگران برداریم و به دوش نحیف شاعر بگذاریم، اولین اتفاقی که می‌افتد بر زمین افتادن آن بار است و دومین اتفاق، زمینگیر و پریشان کردن شاعر...!

شاعر، اهل مکاشفه‌های باطنی و جست‌وجوهای خیالی است. لذا توقع ما از شاعر، در بهترین حالت، این است که دست ما را بگیرد و به تماشای کشفیات ذهنی «خود» ببرد. آثار یک شاعر، فقط نمایشگاه مکاشفات همان شاعر است. من از بعضی توقعاتی که برخی افراد و نهادها و رسانه‌ها از شاعران و از شعر دارند، واقعا تعجب می‌کنم. کسی در این عالم مُجاز نیست که گریبان شاعر را بگیرد که چرا فلان حرف را گفتی و بهمان حرف را نگفتی! (شاید از این حرف‌های من تعجب کنید!) ولی باور کنید خیلی از این توقعات، ناشی از نشناختن عالم شعر است.

آنها که در شاعران، دنبال رهبریِ معرفتی هستند دست آخر غیر از گمراهی نصیب‌شان نخواهد شد. (سوره شعرا را بخوانیم و ببینیم که خدای مهربان- قربانش بروم- چه می‌فرماید: الشعرا یَتّبعهُمُ الغاوون...)

شاید بپرسی که خب پس چه؟ شاعر، هرکار می‌خواهد بکند؟ می‌گویم نه، اگر شاعر، خیال و وهم خود را سرباز عقل کرد هرچه از او می‌شنوی و می‌خوانی به قول لسان‌الغیب، «بیت‌الغزل معرفت» خواهد بود.

شاعری که خیال و وهمش تحت تربیت عقل است، درست هنگامی که درحال مرثیه‌خوانی و حرف‌های عاطفی است، دارد حماسی حرف می‌زند...

یا وقتی دارد رجزخوانی می‌کند وسط حماسه، عاطفه و محبت مخاطب را درگیر موضوع کرده...

به دعواهای زرگری هنرناشناسان نگاه نکنید! شاعر، هرچه کامل‌تر باشد شعرش نیز کمال‌یافته‌تر است و مکاشفاتش زلال‌تر و تماشایی‌تر و روحیه‌بخش‌تر و زنده‌‌تر و...

کسی که در خلق اثرش به‌دنبال یک مانیفست راهنمایی افراد به یک سمت‌وسوی ویژه است شاید یک «مبلغ ایدئولوژیک» باشد ولی شاعر نیست...

مشکل اصلی خیلی‌ها «شعرناشناسی» است. من هنوز که هنوز است در میان آنها که توقعاتی خاص از شعر و شاعر دارند، شعرشناس‌تر و شاعرشناس‌تر از «حضرت‌آقا» ندیده‌ام.

 جریانات و اتفاقات این روزهای ما وام‌گرفته از حماسه عاشورا و نهضت ائمه اطهار است. مثلا همین اشتیاقی که مردم برای راهپیمایی اربعین حسینی دارند و سال‌به‌سال بیشتر می‌شود و بدون‌شک در مناسبات سیاسی هم اثرگذار است. یا نمونه دیگر قوت‌یافتن محورهای مقاومت در یمن و لبنان و سوریه. سوال من این است که شاعران آیینی تا چه حدودی و چگونه باید به این مسائل ورود کند؟

شاعران اگر زودتر از دیگران به این درک از زیبایی‌شناسی نرسیده باشند که شاعر نیستند.

شاعر، زیبایی‌ها را خیلی پیش از همگانی شدن دریافت می‌کند.

شاعری که افق آخرالزمانی انقلاب و حُسن بی‌نظیر مفاهیم شهادت‌طلبانه انقلاب را نفهمد، یقین‌بدان شاعر نیست، اهل هذیان، توهم و تکاثر است.

مگر می‌شود ربط بین «تاریخ سرخ شیعه» را با «انقلاب، امام و شهدا» نفهمید و مدعی «شعر و شعور» شد؟

من اصولا از افرادی که توهم درک و اندیشه دارند و سطحی‌ترین و همه‌گیرترین زیبایی‌ها را نمی‌بینند، متنفرم... شاید در زبان‌آوری، شاگرد اول شیاطین باشند اما ساحت مقدس شعر بالاتر از این است که آنها را شاعر بدانم.

لطفا پاسخ سوال قبل و این سوال را با هم بخوانید و بدانید که اگر از نهادنِ بار اضافه به دوش شاعران متنفرم، از بی‌عاری و بی‌باری متشاعران مدعی بیشتر تنفر دارم.

یعنی چه «شاعر باید در معرکه‌های روزگار خود ورود کند»؟ این چه سخنی است! بعضی‌ ترسان‌ترسان، انگار خودشان هم شک دارند که ورود شاعر به جنگ‌های معرفتی الزامی است. مگر می‌شود شاعر بود و در بین حق و باطل، ساکت ماند.

ببینید، از نظر من شاعر، امکان ندارد که وسط معرکه نباشد. اگر یک آدم لفاظ پیدا کردید که مدعی شاعری است و دلش در مظلومیت یمنی‌ها آتش نگرفته، قبل از هر چیزی به آدم بودنش شک کنید.

شعر، موضوع آدمیزادی است.

وگرنه نشخوار شهوت و ماغ کشیدن در سایه‌ غریزه، کاری است که از هر بهیمه‌ای برمی‌آید.

شاعر، در انسانی‌ترین ‌شأن الهی خلقت، نفس می‌کشد. اگر بپرسید آن ‌شأن، چیست؟ پاسخ جز این نیست: ساحت مقدس «کلمه».

مگر می‌توان صاحب خیال و عاطفه بود و در مقابل عظمت تکان‌دهنده «داستان اربعین» خضوع نداشت؟

من تصور می‌کنم اشتباه بزرگی در حوزه‌های اندیشه رخ داده. و آن هم این است که بسیاری از اراذلِ لاف‌زن، شعر را زینت‌المجالسِ اهالی شهوت و جانوران بی‌معرفت فرض کرده‌اند و همین را در ذهن جامعه‌ مخاطب‌شان جاساز کرده‌اند.

البته باید دانست سطح شعر اجلّ از آن است که درگیر روزمرگی‌های اجتماعی باشد.

حتما باید بدانیم که منطق شعر، ایستادن بر افق بالای «هستی» است و البته تنها اتفاقی که در عالم، حقا و عمیقا موثر است، (چه اتفاق خوب و چه اتفاق بد) حتما اذن ورود به حوزه شعر را دارد.

البته گاه، از بیان این حرف باید ترسید، زیرا احتمال «ابتذال» هم بسیار زیاد است.

شرایط اجتماعی و فرهنگی بعد از انقلاب چه تاثیری بر قوت و کیفیت اشعار آیینی داشته است؟

به نظر من، انقلاب، ما و همه آیندگان را با چالشی بی‌نظیر و شاید با سوالی باطنی، عمیق و اساسی مواجه کرده: «خدا چه‌کاره عالم است؟»

این سوال و این چالش، همه حیثیت انسان را از بیخ و بن، تغییر خواهد داد. در منطق انقلاب، ما به‌عنوان انسان، باید دلایل «سلم و حرب» خود را بفهمیم. «ما» یعنی هرکسی که پیام انقلاب به او رسیده. اول به بنده بفرمایید که پیام انقلاب، به چند درصد اهل عالم رسیده است تا بعد از آن از «قوت و کیفیت شعر آیینی در شرایط فعلی» بگویم. می‌بینید چقدر کار روی زمین مانده.

اصلا اهل جهان را رها کنیم، چقدر جامعه خودمان با دغدغه‌های آخرالزمانی عصر انقلاب درگیرند؟ کار، خیلی زیاد است و هدف، خیلی مقدس، و غربت، بسیار جانسوز.

در غربت انقلاب، همین بس که هر ناکسی نقص و عیبی جایی می‌بیند با وقاحت گریبان مفاهیم قدسی انقلاب را می‌گیرد. پاسخ این سوال به نظرم سخت و آسان است، قسمت سخت آن به کارهای بر زمین‌مانده برمی‌گردد و بخش آسان این سوال، به کارهایی که شده.

به‌صراحت عرض می‌کنم که شعر آیینی روزگار ما چه در کمیت و چه در کیفیت، اصلا قابل قیاس با هیچ دوره تاریخ ادبیات نیست. شعر آیینی، بیش از همه هنرها دِین خود را به انقلاب ادا کرده و اگر بخواهم از قوت و کیفیت شعر آیینی، با این منطق، حرف بزنم جز «دست‌مریزاد» نخواهم گفت.

اما اگر به آنچه باید انجام شود و انجام نشده، نگاه کنم، خیلی حال‌مان خوب نیست؛ چرا؟ چون ما قرار است دنیا را به ساحت ظهور، دعوت کنیم (آن‌گونه که حاج‌قاسم عزیز و امثال او رفتار کردند) و ما هنوز ویژگی‌های کار مطلوب را نشناخته‌ایم. کارهایی شده اما... بگذریم.

تفاوت خوانش شعرخوان با مداح اهل‌بیت در یک مجلس چیست؟ سوال این است که مداح و روضه‌خوان، شعر را با دستگاه‌های آوازی ادا می‌کند ولی شعرخوان قرار است در مجلس روضه کدام وجه از شعرآیینی را برجسته کند؟ صورت شعری که مداح می‌خواند با آنچه شعرخوان می‌خواند، چه تفاوتی دارد؟

معمولا خوانش شاعر، نزدیک‌ترین قرائت از اصل شعر است و (با همه احترامی که برای مداحان قائلم) اعتقاد دارم برای مخاطب، قرائت خود شاعر، قابل اعتناتر از قرائت دیگران است. اگرچه گاه، هیبت مداح، درک مداح، حتی گاه آوا و لحن مداح، برای نفوذ شعر در ذهن مخاطب، حیاتی است، اما معمولا در عالم واقع، این چیزها مانع اولویت یافتنِ شعر در ذهن مخاطب می‌شود.

شاعر، (اگر خوانش درست داشته باشد) مُحق‌ترین فرد برای القای مفاهیم شعر است. مخاطب هیاتی، در طول چند سال گذشته، این معنا را درک کرده که شعرخوانی شاعران در مجلس‌ها در خودش چیزی دارد که غالب مداحان با همه توانایی‌هایی که دارند از ارائه آن ناتوان یا لااقل کم‌توانند، آن چیز، غیر از «مفهوم» است.

طبعا مداح، در پی ارائه یک‌سری «مفاهیم» است (یا مدح، یا روضه و مرثیه، یا...) اما در شعرخوانی خود شاعر، مخاطب، تا حدی به چیزی غیر از مفهوم هم دست پیدا می‌کند و دستیابی به آن چیز، در مداحی، اصل نیست. آن، «منطق شعر» است یعنی جور دیگر، اندیشیدن. مخاطب هیات، هنگام شعرخوانی شاعران، ناخودآگاه یا آگاهانه، از زاویه دید شاعر به دنیا نگاه می‌کند. در این اتفاق، لذتی هست که کمتر در مداحی مداحان به دست می‌آید.

 

 

 

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: