عقیق:جلسه شرح نهجالبلاغه حجتالاسلام والمسلمین سید محمد واعظ موسوی، مدرس حوزه علمیه روز گذشته در فضای مجازی برگزار شد.
متن خطبه و توضیحات واعظ موسوی از نظر میگذرد؛
«وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ(ع) لِلسَّائِلِ الشَّامِيِّ لَمَّا سَأَلَهُ أَ كَانَ مَسِيرُنَا إِلَى الشَّامِ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ [قَدَرِهِ] قَدَرٍ، بَعْدَ كَلَامٍ طَوِيلٍ هَذَا مُخْتَارُهُ: وَيْحَكَ، لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَاتِماً! لَوْ كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِيدُ. إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْيِيراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِيراً، وَ كَلَّفَ يَسِيراً وَ لَمْ يُكَلِّفْ عَسِيراً، وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيراً، وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً، وَ لَمْ يُرْسِلِ الْأَنْبِيَاءَ لَعِباً وَ لَمْ يُنْزِلِ الْكُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً، وَ لَا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا؛ "ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ»
ابتدا مقدمه این حکمت را عرض کنم. آنگونه که در موارد مختلف و شروح مختلف نهجالبلاغه نوشته شده، این کلمه که به عنوان کلمه ۷۵ فیضالاسلام آورده شده است، از سخنان درر بار امیرالمومنین(ع) پیرامون قضا و قدر است، آن هم خطاب به پیرمرد شامی که هنگام بازگشت از جنگ صفین و نبردی که با لشکریان معاویه داشتند، از امام سوال کرد آیا رفتن ما به جنگ اهل شام به تقدیر و قضا و قدر الاهی بوده است؟ حضرت در پاسخ به این سوال فرمودند: سوگند به خدایی که دانه را زیر خاک شکافت و انسان را آفرید، در هیچ جایی قدم نگذاشتیم و در هر هیچ وادی حرکت نکردیم مگر اینکه بر اساس قضا و قدر الاهی بوده است.
وقتی سخن حضرت به اینجا رسید مرد شامی گفت اگر اینچنین است پس رنج ما در این سفر پاداشی ندارد چون با اختیار خودمان نبوده است. امام فرمودند خداوند برای شما پاداش بسیار بزرگی برای این حرکتی که برای جنگ با شامیان انجام دادید در نظر گرفته است. پیرمرد گفت چگونه است با اینکه قضا و قدر ما را میبرده است ولی برای گامهایی که برداشتیم ثواب و پاداش در نظر گرفته شده است. بعد از اینکه شامی این سخن را گفت، امام(ع) بحث مفصلی را آغاز کرد که مرحوم سیدرضی در قالب چند سطر، بخشی از آن را به عنوان یکی از کلمات قصار آورده است.
ابتدا بگویم لفظ قضا و قدر از الفاظ مشترکه است. وقتی به کتب لغت مراجعه کنید برای این دو لفظ معانی متعددی پیدا کنید. قضا در لغت به معنای حکم آمده است. قدر هم به معنای اندازهگیری و حد و مرز تعیین کردن است. گاهی در محاورات از قضا و قدر حکم و امر الاهی اراده میشود و به معنای حکم و امر الاهی است. اگر به معنای حکم و امر الاهی باشد، اینچنین نیست اگر امری از سوی مولا صادر شد، بنده و مکلف حتما باید امتثال امر کند کما اینکه اگر نهیی صادر شد بنده مجبور به خودداری کردن از آن عمل نیست.
در این کلام، حضرت میخواسته در اندازه فهم سوالکننده مطالبی بگوید که شبهه را از ذهن او خارج کند. حضرت میخواهد به شخص بگوید قضا و قدر، با اختیار داشتن بنده در کارهایش منافات ندارد. قضا و قدر را نباید طوری ترجمه کنید که سر از جبر دربیاورد. اجازه بدهید حالا که وارد این بحث شدیم از باب مقدمه، اشاره کوتاهی به قضا و قدری که از تفسیر امیرالمومنین(ع) استفاده خواهیم کرد، بکنم.
وقتی به توضیح و تفصیل این دو کلمه در بین ارباب سخن مراجعه میکنیم میبینیم در نظر آنها قضا عبارت است از اینکه خداوند همه صور موجودات اعم از کلیات و جزئیات را که بینهایت هستند ایجاد میکند. ایجاد و خلقت خداوند که به همه صور موجودات تعلق میگیرد قضای الاهی است. اگر آن معقولات و متصوراتی که در عالم عقل تصور و تحقق پیدا کردند به عالم ماده بیاورد و صورتها را از قوه به فعل دربیاورد، نوبت به قدر الاهی میرسد.
در همین رابطه خداوند در آیه ۲۱ سوره حجر میفرماید: «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»، پس قضا را تفسیر کردیم به ابداع عقلی کلیات و جزئیات در عالم عقل و قدر را تفسیر کردیم به ایجاد آن امور. از اینجا به خوبی روشن میشود امیرالمومنین(ع) چگونه در برخورد با این پیرمرد شامی میخواهد او را اقناع کند و به اندازه فهم سائل به او جواب دهد. وقتی چنین تفسیری از قضا و قدر ارائه کردیم، مسلم است این معنا و تفسیر از قضا و قدر با اختیار داشتن بندگان در انجام کارهای خودشان منافات نخواهد داشت.
حال به عبارات حضرت بپردازیم؛ «ویح» به معنای طلب ترحم است یعنی خدا به تو رحمت کند. حضرت در ابتدا میفرمایند اینکه برای تو شبهه شده است آیا رفتن ما با شامیان بر اساس قضا و قدر الاهی بوده است یا نه به خاطر سوء برداشتی است که از قضا و قدر الاهی داری؛ شاید فکر کردی منظور از قضا و قدر اموری است که حتما باید محقق شود. شاید تو قضا و قدر لازم و حتمی را که تخلفناپذیر است در نظر گرفتی. فکر کردی وقتی به تو میگویم حرکت ما بر اساس قضا و قدر الاهی بوده است یعنی ما مجبور بودیم. اگر این گمان تو درست بود و واقعا قضا و قدر لازم و حتمی بود، شبههای که به ذهن تو خطور کرده است به جا بود و پاداش و کیفر نسبت به این عمل نادرست بود و وعد و وعید باطل بود.
منبع:ایکنا