29 آبان 1400 15 ربیع الثانی 1443 - 15 : 23
کد خبر : ۱۲۰۶۴۳
تاریخ انتشار : ۲۹ آبان ۱۴۰۰ - ۲۳:۱۱
مرحوم حاج محسن عسکری می‌گفت: دوست دارم لحظه مرگم آقا به استقبالم بیایند و من هم بلند شوم و بگویم آقا ممنونتم. ۵۰ سال است که می‌خوانم و حالا مزد این‌ها را می‌خواهم. یا بگویم، من همان هستم که ۵۰ سال است که می‌خوانم.

عقیق: امروز ۲۹ آبان‌ماه، اولین سالگرد درگذشت حاج محسن عسکری پیرغلام سینه سوخته اباعبدالله‌الحسین(ع) است که با لهجه شیرین زبان آذری خود در محافل حسینی نوحه می‌خواند و بیش از ۵۰ سال با دم زدن از روضه‌های عاشورا گریه گرفت.

جوان‌مرگ شدن مادرم مرا نوکر امام حسین (ع) کرد

حاج محسن سال ۱۳۲۲ در تبریز متولد شد. او که تنها فرزند خانواده‌ای ثروتمند بود، مادرش را در کودکی از دست داد و با ازدواج مجدد پدرش زیر نظر پدربزرگش، حاج مهدی، یکی از تاجران و هیأت‌داران بزرگ تبریز بزرگ شد. این پیرغلام و شاعر اهل‌بیت (ع) می‌گفت: «چیزی که عامل اصلی توفیق من در نوکری امام حسین (ع) است جوان‌مرگ شدن مادرم بود. ۷ ساله بودم که مادرم بر اثر بیماری سرطان به رحمت خدا رفت. بی‌مادری باعث شد که بیشتر به مجالسی بروم تا عقده دل را باز کنم و سبک شوم. به امام حسین (ع) و هیأت پناه بردم و الحق که جای درستی بود.»

مداحی که معتقد بود، نوکر امام حسین(ع) باید لیسانسه باشد

بعد از آن حاج محسن با توجه به اینکه علاقه خاصی به ادبیات داشت و با این ذهنیت که نوکر دستگاه امام حسین (ع) باید لیسانسه و مهندس باشد، درسش را ادامه داد. اما چون شهرشان رشته ادبیات نداشت، ناچار شد در رشته کشاورزی درس بخواند و سال ۱۳۳۷ دیپلم کشاورزی بگیرد؛ ولی لحظه‌ای از هدفش یعنی یادگیری ادبیات دور نشد و نزد استاد «ذهنی‌زاده» شعر و ادبیات را آموخت. در سال ۱۳۴۵ به تهران آمد و با رسول ترک و حاج اکبر ناظم آشنا شد. او می‌گفت: «بعد از مدتی به اعتبار پدربزرگم و دلسوزی بزرگ‌ترهای هیأت، یواش یواش مرا با دادن قند و کارهای کوچک در کارهای هیأت مشارکت دادند. از همان دوران کودکی علاقه زیادی به ادبیات و به خصوص حفظ اشعار مذهبی داشتم. کافی بود مداحی یک بار شعری را بخواند تا بلافاصله آن را حفظ کنم. حتی بعضی وقت‌ها اشتباهات آن‌ها را می‌گرفتم یا وقتی هنگام مداحی یکی از مداحان شعری را فراموش می‌کرد من در بین جمعیت ادامه شعر را زمزمه می‌کردم تا یادش بیاید و بخواند.»

 

بزرگ‌ترین رویداد زندگی حاج محسن

این پیرغلام اهل‌بیت (ع) در بین خیلی از مداحان سرشناس جایگاه ویژه‌ای داشت؛ او از استادان ادبیات اشعار اهل‌بیت (ع) به شمار می‌رفت و سبک خاصی در مجلس گردانی داشت. این پیرغلام اهل‌بیت (ع) بزرگ‌ترین رویداد زندگی‌اش که مسیر او را تغییر داد، این طور تعریف می‌کرد: «وقتی به تهران آمدم، یک روز در حالی که خیلی خسته شده بودم در خیابان‌های تهران از این طرف به آن طرف می‌رفتم و راه را گم کرده بودم. گذرم به هیأت آذری زبان‌ها افتاد. آنجا بود که با حاج رسول آشنا شدم و رسم عاشقی را آموختم. او یکی از عاشقان و شیفتگان حسینی و واقعاً دیوانه امام حسین (ع) بود. وقتی او به گریه می‌افتاد، انگار چهره‌اش و شکل صورت او را به دیوانگی و عاشقی امام حسین (ع) نقش می‌بستند.»

 

توصیه‌ای که حاج محسن را مداح کرد

ماجرای مداح شدن این پیرغلام سیدالشهدا(ع) هم برای خود جذاب و شیرین است. او می‌گفت: «یکی از افرادی که در زمان طاغوت همیشه به هیأت می‌آمد، سرهنگ آقا صفی بود. با اینکه همیشه لباس‌های مرتب و به روز تن می‌کرد، ولی با لباس فرم به مجالس روزهای جمعه می‌آمد. خیلی دوست داشتم دلیلش را بدانم اما جرأت نمی‌کردم بپرسم. زمانی خیلی بار انتقادات از ایراد گرفتن شاعران و مداحان هیأت‌های تبریز روی من بود. یک روز سرهنگ جلوی مرا گرفت و گفت: می‌دانی چرا من با این لباس نظامی و رسمی به هیأت امام حسین (ع) می‌آیم؟ من که مدت‌ها این سؤال در سرم بود، گفتم: بفرمائید چرا؟ دستش را بر شانه گذاشت و گفت: به این دلیل که همه بدانند در دستگاه امام حسین (ع) اگر سرهنگ هم باشی سربازی بیش نیستی و باید نوکری کنی. بارها دیده‌ای که من با این لباس، دیگ غذا را جابه‌جا می‌کنم. حتی کفشداری هیأت را می‌کنم. می‌دانی چقدر بابت این کارهایم مرا از طرف ارتش بازخواست کرده‌اند؟ شاید به‌اندازه موهای سرت؛ ولی باور کن هر بار دستشان به گرد پایم هم نمی‌رسد. چون به اهل‌بیت (ع) چسبیده‌ام. اگر دستت می‌اندازند که ایرادشان را می‌گیری تا مجلس امام حسین (ع) پربار شود غصه نخور؛ برو مداح شو و خودت بخوان. درس‌ات را بخوان. چه عیبی دارد در دستگاه امام حسین (ع) مهندسی نوکر باشد. اینجا بود که تصمیم گرفتم مداحی را شروع کنم و تحصیلاتم را تا جایی که می‌توانم ادامه دهم. اوایل که شروع به خواندن کردم، صدایم گیرایی نداشت. مجلس خراب‌کن بودم. یک روز یکی از کفش جفت‌کن‌های هیأت به من گفت: فلانی تو مجلس را خراب می‌کنی؛ از این هفته دیگر خودت نیا. چون همه به من می‌گویند که بگو این آقا دیگر نیاید. آن موقع از شنیدن این حرف خیلی ناراحت شدم و دلم شکست. در آن حال به حضرت زهرا (س) متوسل شدم تا عنایتی کنند.»

 

ابداع سبکی خاص در مداحی

حاج محسن یک سبک خاصی در روضه‌خوانی داشت و به نوعی دکلمه‌خوانی در جلسه می‌کرد و با آن لهجه شیرین زبان آذری‌اش در مجالس فارسی‌زبان‌ها هم اشک می‌گرفت. او می‌گفت: «قریب به ۵۰ سال در هیأت‌های فارسی‌زبان مثل «فاطمیون» و «بنی‌فاطمه» می‌خواندم. دکلمه‌خوانی در قدیم نبود؛ بیشتر شاعران برای محافل خودشان، دکلمه و با صدا می‌خواندند. یکی از ویژگی‌های خواندن در بین فارس‌ها و آذری‌زبان‌ها صداست. من صدا نداشتم برای همین سبک خواندم را تغییر دادم. الآن خیلی افراد هستند که عین من می‌خوانند. بعد از اینکه من این‌طوری خواندم، این‌جور خواندن باب شد.»

تغییر مسیر زندگی افراد در راه اهل‌بیت (ع)

حاج محسن ارتباط نزدیکی با «رسول ترک» داشت. بیشتر مداحان قدیمی و جوانان نسل امروز «رسول ترک» را با روایت‌های حاج او می‌شناسند. حتی تنها کتابی که زندگینامه حاج رسول است با راهنمایی‌ها و صحبت‌های او گردآوردی شده است. این پیرغلام اهل‌بیت (ع) همیشه گذری به ماجرای تحول رسول ترک می‌زد و می‌گفت: «امثال حاج رسول که مورد عنایت امام حسین (ع) قرار گرفته‌اند، زیاد هستند ولی متأسفانه برخی افراد فکر می‌کنند اینها بر مبنای خواب یا ساختگی است. باید بگویم که این دست از آدم‌ها سخت در اشتباه هستند. چون نمی‌توانند فراتر از مسائل دنیوی را ببینند و درکی در برابر واقعیت‌های عرفانی داشته باشند. ولی برای دیدن این داستانی که تعریف می‌کنم به تبریز بیایند تا نشانشان دهم. در یکی از شب‌های ماه مبارک رمضان ۲ مرد مست از کوچه ما عبور می‌کردند. در خانه ما باز بود. آنان وارد شدند. وقتی دیدند که ما روضه می‌خوانیم گوشه‌ای نشستند و بدون توجه شروع به صحبت با هم کردند. وقتی مجلس تمام شد یک لیوان وسط هیأت دیدند. یکی از آن‌ها گفت: این را بردار زیر پای کسی نرود. آن ۲ نفر با همان حال از هیأت بیرون رفتند. همان شب هر دوی آن‌ها یک خواب مشترک می‌بینند که حضرت عباس (ع) در مجلسی که حضرت زهرا (س) نشسته‌اند، فهرست خادمان مجلس را برای بانو قرائت می‌کند. حضرت زهرا (س) هم پاداشی برای هر یک در نظر می‌گیرد. وقتی اسم‌ها تمام می‌شود خانم می‌فرماید: کسی دیگر نمانده است؟ حضرت ابوالفضل (ع) می‌فرماید: ۲ مرد مست هم بودند که با کمال بی‌ادبی در مجلس نشسته بودند. خانم می‌گوید: اسم آن ۲ نفر را هم به‌عنوان خادم بنویسید. یکی از آن‌ها لیوانی را بر سر راه گریه‌کنان پسرم دید و به دیگری گفت که آن را بردارد. فردای آن روز آن ۲ نفر پیش من آمدند و با چشمی گریان خوابی را که دیده بودند تعریف کردند. من هم به آن‌ها گفتم: شما راهی را رفتید که اشتباه بود. اما حالا می‌توانید برگردید و از رستگاران و صالحان شوید و توبه کنید. اکنون آن ۲ نفر از خادمان دستگاه امام حسین (ع) هستند.»

 

حرف یک پیرغلام با سیدالشهدا در لحظه مرگ!

عسکری درباره آخرین آرزوی زندگی‌اش می‌گفت: «دوست دارم و امیدوارم که لحظه مرگم آقا به استقبالم بیایند و من هم بلند شوم و بگویم آقا ممنونتم. ۵۰ سال است که می‌خوانم و حالا مزد این‌ها را می‌خواهم. یا بلند می‌شوم می‌گویم که آقا من همان هستم که ۵۰ سال است که می‌خوانم: جانبازی و مرگ سرخ و شمشیر/ بهتر ز حیات ننگ و تحقیر/ بیعت نرسد به روبه از شیر/ باران اگرم ببارد از تیر/ این ره بروم که راهم این است.»

حاج محسن عسکری روز ۲۹ آبان‌ماه سال ۹۹ درگذشت و پیکر او به دلیل شرایط کرونایی آن روزهای کشور، غریبانه با حضور خانواده و جمع محدودی از هیأتی‌ها در آرامستان وادی رحمت شهر تبریز تشییع و به خاک سپرده شد.

 

 
 
منبع:فارس
گزارش خطا

مطالب مرتبط
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: