01 آبان 1400 17 (ربیع الاول 1443 - 46 : 21
کد خبر : ۱۲۰۳۵۱
تاریخ انتشار : ۰۱ آبان ۱۴۰۰ - ۲۱:۴۳
عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن هفدهم ربیع الاول سالروز ولادت رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند

 

 

محسن ناصحی:

از قضا ما را خدا از اهل ایمان می‌نویسد
ما أطیعوالله می‌دانیم، قرآن می‌نویسد

«قُل تَعالَو نَدعُ» می‌خوانیم، ثابت می‌کند ما
مؤمنِ عشقیم، آری آلِ عمران می‌نویسد

در مسلمانی قدم برداشتیم آنجا که حیدر
ما مسلمانِ علی هستیم، سلمان می‌نویسد..

صادقُ الوَعدیم، ما را عشق اینسان می‌پسندد
صادقُ القَولیم اگر از راستگویان می‌نویسد

حرف از ابراهیم از آتش می‌شود، کو یارِ صادق؟
از تنورِ خانه می‌پرسم، گلستان می‌نویسد

سرّ «تبیاناً لِکلِّ شیء» یعنی او که حتی
طفلِ مکتب‌خانه‌اش تفسیر تبیان می‌نویسد

آفرینش در نگاهش شرحِ توحیدِ مُفضَّل
علم یعنی قالَ صادق، اِبنِ حیّان می‌نویسد

خیل عشاقش فراوان‌اند شاهد دارم از عشق
عاقبت ما را هم از خیل شهیدان می‌نویسد

 

یوسف رحیمی:

رسانده‌ام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
دلی که پر زده تا کوچه‌باغ‌های بهشت
که غرق نور و تبسم کنی دقایق را
نگاه کن به دلِ خسته از تحیرها
ببار جرعه‌ای از کوثر حقایق را
مسیح عشقی و یک گوشه‌چشم تو کافی‌ست
که با رضای تو دارم رضای خالق را
مرید صبح نگاه تو می‌برد از یاد
مگر ترنم «قال الامامُ صادق» را؟

تو ماه روشنِ من در قنوت نیمه‌شبی
هنوز سهم جهان است از تو تشنه‌لبی!

تو آمدی و جهان غرق در خِرَد می‌شد
دلیل‌ها همه با عشق مستند می‌شد
تو آمدی پر و بالی دهی به این دل‌ها
به پای درس تو هفت آسمان رصد می‌شد
خوشا به حال دلی که عروج را فهمید
مسیر روشن تو از بهشت رد می‌شد
میان آن همه شاگرد شد سعادتمند
کسی که مذهب عشق تو را بَلَد می‌شد
نفس زدی و جهان را حیات بخشیدی
تجلیات الهی، الی الابد می‌شد
شده‌ست جلوه‌گر از هر کرانه آیاتت
جهان نشسته سر سفرۀ روایاتت

سر ارادت ما و غبار صحن بقیع
همان حریم بهشتی، همان بهشت بدیع
همان دیار الهی که از نسیم خوشش
شده‌ست شهر مدینه پر از شمیم ربیع
«و یطعمون علی حبّه...» نمایان است
کرانه‌های کرامت چه بی‌کران! چه وسیع!
گدایی حرمش اعتبار هر عاشق
امید ماست توسل در این سرای رفیع
کلید معرفت اینجا ارادت و عشق است
سر ارادت ما و غبار صحن بقیع

مگیر از دل من یا رب این سعادت را
گدایی حرم اهل‌بیت عصمت را

غبار مقدم تو عطر آشنا دارد
برای دیده‌ام اعجاز کیمیا دارد
گدای خانه به دوش توام، قبولم کن
گدای تو به جز این آستان کجا دارد؟
دگر چه جای گلایه ز فقر می‌ماند
کسی که در دو جهان، مهربان! تو را دارد
دل شکستۀ من حرف‌های ناگفته
دل شکستۀ من شوق التجا دارد
کسی که بوده تمام وجودش از جودت
در آستانه‌ات امشب دو خط دعا دارد
همیشه آرزوی پر زدن به سوی بقیع
همیشه حسرت دیدار کربلا دارد

چه می‌شود همۀ عمر با شما باشم
غبار صحن تو و صحن کربلا باشم

 

سید رضا مویّد:

مدینه غرق صفا شد ز روی حضرت صادق
دمید عطر محمد ز بوی حضرت صادق
 
فروغ روی نبی را که مکه یافت در امشب
مدینه دیده دوباره ز روی حضرت صادق
 
شب درخشش خورشید آسمان علوم است
که نور می دهد از چار سوی حضرت صادق
 
ششم امام که باشد ضمیر عالم و آدم
مثال آینه ها روی به روی حضرت صادق
 
تمام فقه بود وامدار مکتب فضلش
کمال عشق بود راز گویِ حضرت صادق
 
روایتی است کرامت از آن وجود مکرّم
حکایتی است شفاعت ز خوی حضرت صادق
 
پیمبران نرسیدند بر مقام نبوت
که جرعه ای نزدند از سبوی حضرت صادق
 
بسان زمزم و تسنیم و سلسبیل روان است
علوم آل محمد ز جوی حضرت صادق
 
ز کهکشان فضیلت طنین فکنده به عالم
خروش عدل علی از گلوی حضرت صادق
 
قیام علمی او چون قیام سرخ حسینی
فکنده لرزه به کاخ عدوی حضرت صادق
 
کمر به کشتن او بست دشمنش چو نظر کرد
که هست غالب دلها به سوی حضرت صادق
 
فرشته جسته تقرب بهشت یافته رونق
ز قطره قطره ی آب وضوی حضرت صادق
 
بود تجلی والشمس ز آن جمال مبارک
بود مفسّر والّیل موی حضرت صادق
 
چراغ راهنمای بشر به عالم توحید
همیشه وقت بود گفتگوی حضرت صادق
 
کتاب جابر حیان حدیث فضل مفضّل
یکی است ز آن همه راز مگوی حضرت صادق
 
اگر به علم درخشد ، چو آفتاب، گرفته
ذُراره ذرّه ای از مهر روی حضرت صادق
 
حُشام حشمت علمی گرفته از حَشَم او
که کرده تر، لب جان از سبوی حضرت صادق
 
بگو فلاسفه را تا برای درک حقایق
نهند رو به ره مهر پوی حضرت صادق
 
نماز پایه ی دین است و بود لحظه ی آخر
نماز و حرمت آن گفتگوی حضرت صادق
 
بخوان دعای فرج را به آرزوی اجابت
که بوده صبح فرج آرزوی حضرت صادق
 
شب دعاست برای فرج بیا که بخوانیم
خدای را همه بر آبروی حضرت صادق
 
قلوب شیعه حریمش بود ولی به بقیعش
دل شکسته کند جستجوی حضرت صادق
 
نبین به قبر خرابش ببین که چشمۀ خورشید
بجوشد از افق خاک کوی حضرت صادق
 
خدا کند که صبا بر مشام ما برساند
شمیمی از حرم مُشک بوی حضرت صادق
 
خدا کند من آلوده باز هم چو «مؤید»
سر نیاز بسایم به کوی حضرت صادق

 

محمد حسین انصاری نژاد:

در مسجدالنبی چه مؤدب نشسته‌اند
از خلسۀ صبوح، لبالب نشسته‌اند

قوم قلم به دست که در پیش منبرند
محو نگاه شارح مذهب نشسته‌اند

با ورد صبحگاه امام‌اند هم‌نفس
گاهی شهید جذبۀ یارب نشسته‌اند

مثل ابوبصیر فراوان که در سکوت
با درس صبح آمده تا شب نشسته‌اند

با دفتر و دوات، شیوخ مذاهب‌اند
خود معترف به جهل مرکب نشسته‌اند

پیران فقه و فلسفه احساس می‌کنند
ابجد نخوانده باز به مکتب نشسته‌اند

آن قوم بی ستاره در آن سو منجم‌اند
بی اعتنا به اختر و کوکب نشسته‌اند

سر گشتگان جبری و دهری به اختیار
مسحور بحث و وسعت مشرب نشسته‌اند

پهناور است گسترۀ خطبه‌های او
آنجا چه بی‌شمار مخاطب نشسته‌اند..

بر منبر است او که شکوهش زبانزد است
شمس‌الضحی‌ست صادق آل محمد است

 

قاسم صرافان:

حق‌پرستان را امامی هست، دینش دلبری
نور رویش کوثری، شور کلامش حیدری
هر دو شهد معرفت را ریخته در ساغری:
آیه‌های احمدی را با حدیث جعفری

حرف او عشق است، فهمش را به عاشق می‌دهند
صادقان، دل‌هایشان را دست صادق می‌دهند

مالکی‌ها، شافعی‌ها، خوشه‌چینانش همه
سیدِ طاووس‌ها، طاووس بُستانش همه
شیخ‌ها، علامه‌ها، طفل دبستانش همه
گردن‌افرازانِ دانش، گَرد میدانش همه

جامی از «اَلعِلمُ نورٌ» ریخت تا در جان ما
از هَلِ الدّینش به اِلّا الحُب رسید ایمان ما

لب گشود و در دلِ عالم به پا شد شورها
علم‌ها را هر حدیثش، زد گره با نورها
نور، مجرم بود اما، در نظام کورها
ترس می‌انداخت حقش، در دل منصورها

در هراس‌اند از وجودش، چون که می‌دانند کیست
حجت‌اللهی که جوشان در رگش، خون علی‌ست

باز از این کوچه، امام دیگری را می‌برند
باز هم با دست بسته، حیدری را می‌برند
باز هم تنها، غریب مادری را می‌برند
پا برهنه، سیدی را، سروری را می‌برند

نسبتی خورشید را، با نیمه‌شب بردن نبود
حق پیر آسمانی‌ها، زمین خوردن نبود

روضه جان‌فرساست، آخر از زبان کوچه است
باز معصومی، پریشان در میان کوچه است
پیر ما، یادِ گل یاس جوان کوچه است
با طنابی بر دو دستش، روضه‌خوان کوچه است

در مدینه تا که می‌نوشد چنین جام بلا
بر مشامش می‌رسد هر لحظه بوی کربلا

امشب اینجا جلوه‌ای از خیمه‌های کربلاست
باز آتش، شعله‌ور در خانۀ آل عباست
حضرت شیخ‌الائمه در میان کوچه‌هاست
گرد، بر پیشانیِ آیینۀ روی خداست

روضه‌ای جانسوز در این واژه‌های ساده است
شیعیان! فرزند زهرا از نفس افتاده است

خواستم دورت بگردم مثل زائرها، نشد
یاورت باشم به دانش، مثل جابرها، نشد
پر کشم با قالَ صادق‌ها و باقرها، نشد
شاعر خوب تو باشم بین شاعرها، نشد

بر خلاف زندگیِ از خطا آکنده‌ام
صادقانه گفتم این یک بیت را، شرمنده‌ام

دوست دارم مثل تو، زیبا به دنیا بنگرم
صادقانه، عاشقانه این جهان را بنگرم
مثل تو، با یاد فرزندت، به فردا بنگرم
روی مهدی را ببینم، رو به هرجا بنگرم

مثل آن یار تو، یارانش از آتش رد شدند
در تنور غیبت، آن مردان که می‌باید شدند

مثل یاران تو، یارانش طبیب و مرهم‌اند
هم جوانمردند و هم همدرد درد عالم‌اند
غم ندارند اولیاءالله، غمخوار هم‌اند
با یتیمان مهربان، آنجا که باید محکم‌اند

دولت فردا از آنِ صالحان عاشق است
صبح نزدیک است آری! وعدۀ حق صادق است

 

سید حمید رضا برقعی:

به منبر می‌رود دریا، به سویش گام بردارید
هلا! اسلام را از چشمهٔ اسلام بردارید

مبادا از قلم‌ها جا بیفتد واژه‌ای اینک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی، جام بردارید

«سَلونی» را هدر کردند روزی مردمان، امروز
بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید

الا ای شاعران! چشمان او آرایهٔ وحی است
برای ما از آن باران کمی الهام بردارید

نسیم صبح صادق می‌وزد از گیسوی صادق
از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید

به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که می‌گوید
غلام خسته‌ام خفته، قدم آرام بردارید

اگر فرمان او باشد، نباید پلک بر هم زد
به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید

«رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه...»
به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید

به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی‌ست
کفن باید به جای جامهٔ احرام بردارید

اگر در گوش نوزادی اذان می‌خواند، می‌فرمود
که با آب فرات و تربت از او کام بردارید

میان شعله‌ها آیات ابراهیم می‌سوزد
میان گریه ختم سورهٔ انعام بردارید

گزارش خطا

مطالب مرتبط
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: