سلام ای طبیب طبیبان سلام
سلام ای غریب غریبان سلام
الا ماهتاب شبستان طوس
الا حضرت نور، شمسالشموس
غریبم من از راه دور آمدم
به دنبال یک جرعه نور آمدم
شبم، آه یک جرعه ماهم بده
پناهی ندارم پناهم بده
ببخشا اگر دور و دیر آمدم
جوان بودم، امروز پیر آمدم
منم زائری خام و بیادعا
کبوتر کبوتر کبوتر دعا
اگر مست و مسرور و شاد آمدم
من از سمت بابالجواد آمدم
من از عطر نامت بهاری شدم
تو را دیدم آیینهکاری شدم
تو این خاک را رنگوبو دادهای
به ایران من آبرو دادهای
ببخشای این عاشق ساده را
ببخشای این روستازاده را
تو را دیدم و روشنایی شدم
علیبنموسیالرضایی شدم...
محمد جواد غفورزاده شفق:
خورشید که بوسه بر رخ خاور زد
در سینه دلش مثل پرستو پر زد
با رنگ طلا نوشت بر صفحۀ صبح
از دامن «نجمه»، «نجم ثاقب» سر زد
در طوس گلی خدا سرشت آمده است
راضی به قضا و سرنوشت آمده است
بگذار قدم در این حرم با دل پاک
این تربت عشق از بهشت آمده است
پیغام سپیده و سحر میآید
خورشید، ز پشت ابر، در میآید
دلها متوجه خراسان هستند
چون قبلۀ هفتم از سفر میآید
صبح است، بگو سپیده، کم ناز کند
یک لحظه در بهشت را باز کند
لبخند بزن، تا سفرش را خورشید
از مشرق لبهای تو آغاز کند
سید محمد جواد شرافت:
ببین هشتمین جلوۀ ربّنا را
امام قَدَر را امیر قضا را
تبسم تبسم رضای خدا را
علی بن موسی الرضا المرتضی را
امام رئوفی که سلطان طوس است
که سلطان طوس و انیس النفوس است
انیس النفوس است و شمس الشموس است
ببین لطف والشمس را، والضحی را
چه اذن دخولی؛ «یَرَونَ مَقامی»
بخوان با شعف: «یَسمَعونَ کلامی»
اگر بیقرارِ جواب سلامی
به آهی بلرزان دل مبتلا را
سلامٌ علی آل یاسین بخوان و
دو رکعت از آن شور شیرین بخوان و
دعا در شبستان آمین بخوان و
بخوان زیر لب یا سریع الرضا را
که شبهای شور و شعف روزیات باد
سحرهای نور و شرف روزیات باد
و پرواز مشهد-نجف روزیات باد
زیارت کنی بعد از آن کربلا را
گواهی تو ای شعر روز قیامت
که سید محمد جواد شرافت
سروده به شوق شِفا و شفاعت
نگاه علی بن موسی الرضا را
قیصر امین پور:
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگهای بیابان تو را میشناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را میشناسند
هم تو گلهای این باغ را میشناسی
هم تمام شهیدان تو را میشناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را میشناسند
بوی توحید مشروط بر بودن توست
ای که آیات قرآن تو را میشناسند
گر چه روی از همه خلق پوشیده داری
آی پیدای پنهان تو را میشناسند
اینک ای خوب! فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را میشناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچههای خراسان تو را میشناسند
محمد مهدی سیار:
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
«لا تقربوا الصلوة...» مخوان، بر همش مزن
این سُکر اگر به هم زده نظم صفوف را...
میترسم از صفای حرم باخبر شود
حاجی و نیمه کاره گذارد وقوف را
این واژهها کماند برای سرودنت
باید خودم دوباره بچینم حروف را
روحالقدس! بیا نفسی شاعری کنیم
خورشید چشمهای امام رئوف را
منبع شعر هیات